وإن سألوك عن الحظ...
فقل : من بين أربعة آلاف ديانة في العالم
- وُلدتُ مُسلماً شيعياً ومُحباً لـ عـلی علیه السلام
و اگر از شما در مورد شانس بپرسند...
پس بگو: از چهار هزار دین دنیا
من مسلمان شیعه و عاشق علی علیه السلام به دنیا آمدم
#عربی_نوشت
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
#شهیدی_که_روی_هوا_راه_میرفت❗️
شهید#احمدعلی_نیری
عارفانه
🍃شهید احمدعلی نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
☘مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: " در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
در بخشی از کتاب عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس ، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
🍀سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده وخادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین ! بلکه بین زمین و آسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
📚کتاب عارفانه
سالروزشهادت
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍️شهید ابراهیم همت چه قشنگ میگه :
قدم بر میداریم ،متن مینویسید ،هر کاری میکنید برای رضای خدا باشه ...
و چقدر جای سخنانش در بین ما خالیست ...
🌴💎🌼💎🌴
🚨تصویر ۲۰۲ رزمنده حزب الله که در راه دفاع از قدس به شهادت رسیدند.
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
تازمانۍکه گوش به فرمان رهبرۍهستید
مطمئن باشید،دشمن خارج ازاین مرزوبوم وچه دشمنان به ظاهردوست درداخل هیچ کارۍازپیش نخواهندبرد
شهیدسیدمجتبۍهاشمی🌷
فرمانده گروه فداییاناسلام
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان
#زیبای
#مهر_مهتاب
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
📚 #مهر_و_مهتاب
📝 نویسنده #تکین_حمزه_لو
♥️ #قسمت_شانزدهم
با لكنت گفتم : ببخشید استاد اصل متوجه نبودم .
استاد با اینكه خیلي رنجیده بود حرفي نزد و از سوالش صرف نظر كرد . بعد از اتمام كلاس بچه ها دسته دسته كلاس را ترك كردند من اما همچنان نشسته بودم. سرانجام لیلا گفت :
- وا تو امروز چته ؟ مثل پونز چسبیدي به صندلي . پاشو بابا بدو برو دنبال اون پسره دیگه .
اه پاك یادم رفته بود با بیزاري بلند شدم و گفتم : حالا كجا دنبالش بگردم ؟
لیلا در حالي كه كلاسور من را هم همراهش مي آورد گفت : حالا بیا ميریم از اتاق استادان سوال مي كنیم .
راه پله ها طبق معمول شلوغ بود. صداي همهمه بچه ها فضا را پر كرده بود . وقتي پشت در اتاق استادان رسیدیم با التماس به لیلا گفتم : لیلا مي شه تو بپرسي مي ترسم سر حدیان نشسته باشه خجالت مي كشم برم تو ؟
لیلا حرفي نزد و با شجاعت پس از زدن چند ضربه به در داخل شد. چند لحظه پشت در پا به پا مي كردم تا آمد . با خوشحالي گفت : اسمش ایزدي است باید بري ساختمان روبرویي اتاق 301!
درست روبروي دانشگاه ما ساختمان دو طبقه اي بود كه مربوط به امور اداري و دفتري دانشگاه مي شد. چند تا كلاس و آزمایشگاه هم آنجا بود ولي ما تا به حال گذرمان به آنجا نیافتاده بود. به دنبال لیلا به آن طرف خیابان رفتم و پس از بازرسي خواهران وارد شدیم آنجا هم با ساختمان ما فرقي نمي كرد. ساختمان قدیمي و كهنه اي كه معلوم بود قبلا مسكوني بوده است ، وقتي پشت در اتاق 301 رسیدیم تابلوي كوچكي نظرمان را جلب كرد.
روي تابلو نوشته شده بود ›واحد فرهنگي و عقیدتي ‹ نگاهي به لیلا انداختم و با ابرویم به تابلو اشاره كردم. لیلا هم شانه اي بال انداخت و گفت : چاره اي نیست .
با كمي دلهره موهایم را كامل زیر مقنعه پوشاندم و بعد آهسته در زدم . صداي مردانه اي بلند شد: بفرمایید.
در را باز كردم و بسم الله گویان وارد شدم. اتاق كوچكي بود با دو میز و چند صندلي پشت یكي از میز ها مردي میانسال با ریش و سبیل انبوه نشسته بود.
پیراهن و كت تیره اي به تن داشت و عینك بزرگي به چشم زده بود. سمت راستش پشت میز دیگري آقاي ایزدي نشسته بود . یك كامپیوتر هم جلویش بود و اصلا متوجه من نشد. زیر لب سلام كردم و در را پشت سرم بستم. مرد عینكي با دیدن من سر به زیر انداخت و گفت : سلام علیكم . بفرمایید.
لحن خشك و جدي اش كمي ترسناك بود. با دلهره گفتم : با آقاي ایزدي كار داشتم.
ایزدي با شنیدن اسمش ، سر بلند كرد و به من نگاه كرد. آهسته گفت :
- بفرمایید .
عصبي رفتم جلوي میزش و گفتم : راستش من آمدم خدمتتان كه …
ادامه دارد....
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دیدار صمیمی سردار باقرزاده با کاروان راویان مقاومت لبنان در معراج شهدای اهواز
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh