eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
356 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
11.2هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا حاجت همه ى حاجت مندان رابه لطف وكرمت و به بركت اين ماه عزيز روا بفرما 🌹آمين يا رب العالمين🌹 طاعات و عباداتتون مورد قبول حق تعالی✋🌸 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به لحظه ی افطار نزدیڪ میشویم خدایا دلهایمان را عاشقانه به تومى سپاریم پناهمان باش آرامش،سلامتى، عاقبت بخیرى و عمر باعزت را نصیبمان ڪن 🕊طاعات وعباداتتون قبول🕊 @zakhmiyan_eshgh
💠 رباعے دعاے روز دوازدهم ماه رمضان ❤ برگرفته شده از متن زیباے دعا صدشڪر دلم عفیف و قانع گشته از ورود ظلم و جور مانع گشته با رحمت و لطف او ندارد باڪی تسلیم خداے حیّ و صانع گشته 📝شاعر: @zakhmiyan_eshgh
mojir-javad-zabihi.mp3
12.49M
🎼 دعای مجیر‌... 👌 تایم بالا ⛔️ 50:44 دعای مجیر را جبرئیل برای پیامبر(ص) آورد. کفعمی در کتاب‌های مصباح و البلد الامین آن را نقل کرده است. ، هشتاد و هشت بند دارد که در هر بند عبارت «أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یا مُجِیرُ» تکرار شده است. خواندن آن در ایام البیض "روزهای سیزدهم و چهارهم و پانزدهم" ماه رمضان برای آمرزش گناهان توصیه شده است. 🙏😔
بسم رب الشهدا و الصدیقین 📝معرفی شهید : 👤نام و نام خانوادگی: شهید سید مجتبی حسینی متولد : ۱۳۶۲/۰۵/۰۸ اصالت: کشور افغانستان، متولد: شهر مقدس قم تحصیلات و فعالیت ها: مهندسی کامپیوتر، تحصیلات حوزی (جامعه المصطفی قم) مدرک تافل زبان انگلیسی همکاری و فعالیت فرهنگی با مجلات و رسانه های برون مرزی 📖خصوصیات شهید: در میان دوستان، آشنایان به عنوان جوانی دوست داشتنی، مؤدب، بردبار، متواضع و کم حرف شهره بود. ارادت ویژه به اهل بیت (ع) به خصوص امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) داشت که نشانگر روح خالص و ضمیر بیدار و پاک آن شهید بزرگوار بود. در عرصه فرهنگی فعالیت و بر شرکت در هیأت عزاداری و دیگر جلسات مذهبی اهتمام داشت. 🗓تاریخ و محل شهادت: پس از حمله و تجاوزکاران و بیدادگران تکفیری به سوریه، سید مجتبی وظیفه خود را در مبارزه و دفاع از حرمین اهل بیت (ع) دید و با عزمی راسخ به میدان نبرد پای نهاد. سید مجتبی در عملیات بصری الحریر به تاریخ ۳۱ام فروردین ماه سال ۱۳۹۴ در منطقه درعای سوریه به فیض شهادت نائل آمد. 🔴نحوه شهادت: از زبان یکی از همرزمان شهید در عملیات بصرالحریر شهیدان سید مجتبی حسینی و سید مصطفی موسوی تا آخرین لحظات شهادت در کنار یکدیگر بودند. سید مصطفی به اقتضای دستور مجبور بود با تجهیزات جلوتر برود. سید مصطفی زخمی شد و خونریزی باعث تشنگی او شد. طلب آب کرد. کسی نبود برای او آب بیاورد. اینجا هم پای رفاقت جلو آمد. مجتبی که عقب تر بود، بطری های آب را بار زد تا ببرد و رفت. کربلایی شد و کربلایی شدند. ✨ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می گفت: ستاره خفت، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم  سر تا سر خاک جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت: بر می گردم  تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسیده می شوی می دانم  انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر تو شهید می شوی می دانم   ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد  هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار شهیدی آمد و او را برد! نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
می گفت: ستاره خفت، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم  سر تا سر خاک جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت: بر می گردم  تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسیده می شوی می دانم  انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر تو شهید می شوی می دانم   ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد  هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار شهیدی آمد و او را برد! نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 صبر نداری آیه!!صبر نداری!اتفاقا این حرفش گوشت شد به تنم چسبید! چیزی نگفتم و رفت بالای منبر:خب میشه گفت ازدواج شاید بعد از تولد مهم ترین مقوله زندگی آدمه! اینکه کی کنارت باشه کی همراهت باشه کی دست تو دستت بزاره کی کنارت باشه و زندگی رو زیبا کنه برات...کی زندگی کردن رو برات سهل و آسون تر کنه...مرهم باشه نه دردت.... میدانی آیه این آقا همانی است که تو میخواهی جای خودت دارد حرف میزند! باید حرفی میزدم:دقیقا همینطوره که میفرمایید... آرام میگوید:خوبه... خب من حس میکنم هرچند سطحی ایده آل هام روتو شما دیدم... امشب شب جالبی بود... خدا داشت همه جوره سنگ تمام میگذاشت... صحبت های خوبی بود او از خودش گفت از کار و بارش که قرار نیست اینجا باشد و به احتمال زیاد در بوشهر ساکن میشود همراه همسرش... خنده ام گرفته بود وقتی به جدیت تمام گفت:در خصوص شاغل بودن همسرم هم...باید رک بگم من از کار کردن زن تو محیط زنونه کراهت دارم و تو محیط مختلط مخالفم! چه محمد وار حرف میزد این میرحیدر... اینها چقدر شبیه هم بودند دلیل هم می آورد برایم که زن وظیفه اش پول در آوردن نیست وظیفه اش آرامش دادن به مرد است رنگی کردن زندگی وظیفه اش خانمی کردن است و مادر بودن وظیفه اش گرم کردن خانه است و پول درآوردن را خدا به عهده ی مرد گذاشته! خب غیر عقلانی بود اگر من رگ فمنیستی نداشته ام بالا بزند و مثل بنده خدایی اجتماع اجتماع کنم و نطق غرا کنم که استعداد هایم در خانه تلف میشود! هرچند اینها را نگفته جوابم را داد که :زن استعدادش در نسل پروری است! که انشیتن و ادیسون وحتی ماری کوری یک مادر یک زن پشتشان بود! زن وظیفه اش پشتیبانی است...البته که من مانع پیشرفتتون نمیشم و اگه قصد ادامه تحصیل داشته باشید مشکلی نیست و اصلا این مرد چه زیبا فکر میکرد! اصلا تو خوشت می آمد از زن بودن....تعریفش از دنیا هم قشنگ بود... میگفت من در وهله اول یک طلبه ام و بعد یک مهندس اتمام حجت کرد که زندگی کنار یک طلبه سختی های خودش را دارد که بعد اجتماعی زندگیمان بیش از همه با بعد شخصی اش قاطی است! که مردم اشتباه برداشت کرده اند حرفهای منبری ها را برای همین است که حتی طاقت دیدن مبل راحتی در خانه ما آخوند هارا ندارند که همیشه انتظار فقر از ما دارند!!! و این را اضافه کرد که او به وظایفش آگاه است و شان من را در نظر دارد و وظیفه اش این است که زندگی بسازد برای من در شان خودم... و من هم البته حرفهایی زده بودم ... از خودم گفته بودم وانتظاراتم...از اینکه مرد میخواهم ....میدانید قرآن که میخوانی آیه ایست که میگوید مردها قوَام زنان هستند و قوَام یعنی به پا دارنده و قائم یعنی ایستاده و خب مرد الزام است تا تو را به پا دارد...مردت که مرد باشد می ایستاند تورا!!!! و شاید این سطحی ترین خواسته یک زن از مردش باشد! قوام بودن! از زندگی و معاش هم غافل نشدم ودروغ چرا من دختر پرخرجی بودم... و خب با کار نکردن خیلی هم مخالف نبودم... من و مادرم تفاوت زیاد داشتیم...اجتماع از نظر من خانواده بود...مادر بودن و زنیت کردن و توی خانه ی چند ده متری اجتماع ساختن... حرف زیاد زدیم و بعد از حدود دوساعت دل کندیم و بیرون زدیم...قرار شد چند بار دیگر صحبت داشته باشیم و چون محرم و صفر نزدیک بود اگر به نتیجه ای رسیدیم قبل از محرم محرمیتی بینمان خوانده شود و بعد هم عقد و باقی تشریفات...خب ازدواج آنقدرها هم که میگویند سخت نیست... *** دو هفته ازآن شب گذشته بود و ما تقریبا یک روز درمیان همدیگر را میدیدم و حرف میزدیم ازخودمان دیگر تقریبا مطمئن شده بودم تصمیمم یک تصمیم احساسی نیست و خودش پیشنهاد داد تا آخرین فکر هایم را بکنم و اگر موافق بودم موافقتم را اعلام کنم...میگفت هرچه بیشتر طول بکشد بیشتر توهم شناخت پیدا میکنیم (کوثر_امیدی) . نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh