🍁زخمیان عشق🍁
♥️ دسٺ بوسم امّا فقط از پشت گوشے... #حفظکمالله صبحتون بخیر· نشر معارف شهدا درایتا #کانال_زخمیان
حضرت امام خامنه ای:
اگر احساسات و ایمان قوی زنها نبود، شاید بسیاری از مردهای ما این قدرت را پیدا نمیکردند که در میدانهای سخت مبارزات حضور داشته باشند.
۶۸/۴/۱۵
باور کن لبخندت
می تواند پلی بشود
که امروزم را به دیگر روز های
هفته متصل کند...
#رضا_طلیل_زاده ✍
#شهید_امیر_کاظم_زاده ❤️
#نحوه_شهادت انفجار مهیب تانک که چیزی از پیکر مطهر باقی نماند...
@zakhmiyan_eshgh
فردا باز هم به تو فکر
خواهم کرد ؛ مثل دریا
به ادامه خویش...
#سید_علی_صالحی ✍
#شهید_سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی ❤️
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
باور کن لبخندت می تواند پلی بشود که امروزم را به دیگر روز های هفته متصل کند... #رضا_طلیل_زاده ✍ #شه
الگو برداری از شهداء
پسرم بسیار متواضع و صبور، امیر در دوره نوجوانی بیشتر وقت خود را در هیئت رزمندگان و مسجد می گذراند و در هیئات با تواضع کفش های مردم را جفت می کرد و تا پایان مراسم در آنجا حضور داشت و کمک می کرد.
وی در خصوص خصوصیات اخلاقی و سیره رفتاری این شهید مدافع حرم گفت: او بسیار مهربان و خوش اخلاق بود، در کارش اخلاص و جدیت فراوان داشت و همیشه سعی می کرد من و مادرش را از خود راضی نگاه دارد. و میگفت نمی خوام اندازه یک خرما هم دین از کسی و حتی بیت المال گردنم باشه.
#راوی_پدر_شهید✍
#شهید_امیر_کاظمزاده ❤️
@zakhmiyan_eshgh
.
محبوب من!
نگاه شما ما را آواره کرد. قصة ما سر رسیده است. هنگامی که سایهام به سایة شما میرسد آتشفشان بیدار میشود.
محبوب من! تمام من جزیی از شماست.
#محمدصالح_علا ✍
#شهید_سجاد_دهقان ❤️
#سالروز_ولادت 🌹
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
. محبوب من! نگاه شما ما را آواره کرد. قصة ما سر رسیده است. هنگامی که سایهام به سایة شما میرسد آت
#فرازی_از_وصیت_نامہ
ما می دانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع ندارد می رویم که ثابت کنیم که بانوان این آل الله مدافع دارند و می رویم که ثابت کنیم این چنین است...
مرا در کنار مادرم درصورتی که ممکن باشد دفن کنید.بر روی سنگ مزارم بنویسید.سه ساله رسول الله را دق دادند.آل الله را به مجلس شراب بردند...امان از بی بصیرتی ...مادر پهلو شکسته غریب مدینه آمدیم که مدافعت باشیم...
#شهید_سجاد_دهقان ❤️
#سالروز_ولادت 🌹
@zakhmiyan_eshgh
زمانی که مادر حشمت برای خواستگاری به منزل ما آمد من در تهران و خانواده حشمت در شهرستان ساکن بودند. به علت دوری مسافت و غربت تصميم گرفتم جواب منفی بدهم.
اما همان شب خوابی ديدم که مرا منصرف کرد؛ در خواب جمعيت عظيمی را ديدم که با پرچم های سبز و قرمز به دست در حالی که فرياد يا محمد و يا حسين می دادند در حرکت بودند. سوال کردم اينان کيستند ؟ جواب دادند اين ها کاروان محمد (ص) هستند.
خيلی خوشحال شدم چرا که با شروع جنگ هميشه غبطه می خوردم چرا نمی توانم به جبهه بروم. اما ناگهان يکی از بين جمعيت فرياد زد تو که سرباز ما را قبول نداری از ما نيستی. روز بعد قبل از دادن جواب به خانواده حشمت برای يکی ازدوستانم خوابم را تعريف کردم و او پيشنهاد استخاره داد.
متوسل به قرآن شدم و اين آيه آمد : ازدواج و تقوا را پيشه کنيد تا رستگارشوید. جواب مثبت دادم و با مهريه ای شامل يک جلد کلام اللّه مجيد و يک جلد نهج البلاغه به عقد ايشان در آمدم. روز عقد بعد از صرف ناهار، حشمت ميهمانان را که از آمل آمده بودند، به ملاقات امام خمينی (ره) برد. آيت اللّه جوادی آملی در سخنرانی روز نيمه شعبان همان سال درباره ازدواج او چنين گفت : بعضی می گويندنمی شود زندگی علی (ع) را پياده کرد ولی من امروز به عينه ديدم که بخشی از زندگی علی (ع) پياده شده است.
#شهید_حشمتالله_طاهری🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زمانی که مادر حشمت برای خواستگاری به منزل ما آمد من در تهران و خانواده حشمت در شهرستان ساکن بودند. ب
#روایٺــ_عِـشق ✒️
درعملیات والفجر ۸ با فرماندهی یکی از گردانهای خط شکن به تثبیت مواضع در شهر فاو پرداخت. رمز عملیات والفجر ۸ ـ یا زهرا ـ را برای نیروهای گردان مالک اشتر اعلام کرد. او تا پایان عملیات حضور داشت و هرگز خستگی به تن راه نداد . در ۶۴/۱۱/۲۸ در یکی از پاتک های سنگین دشمن در جنگ تن به تن پس از نابودی یکی از تانک های دشمن از ناحیه ی شکم، جراحات سختی برداشت و شریان های دست و فک او پاره شد.
طاهری از لحظه لحظه های عمر کمال استفاده را می کرد، چنان که مدتی بستری بود برای کنکور ثبت نام و تقاضای کتاب های درسی کرد. با همان حال بیماری به مطالعه ی کتاب های درسی می پرداخت.
پس از چند هفته و بهبودی نسبی از تهران به آمل انتقال یافت. در آمل با اینکه مجروح بود همچون گذشته به صله رحم می پرداخت. همواره خانواده را به تقوا و پاکدامنی، معرفت و سادگی دعوت می کرد. علی رغم بدن رنجور و خسته کار ناتمام مسجد علی ابن ابی طالب محله را که خود بانی آن بود با جدیت به اتمام رساند.
در همین ایام خانه مسکونی اش را که ناتمام مانده بود به پایان برد. در تشییع جنازه شهید سید جواد علوی ـ از همرزمانش ـ در پایان مراسم به همسرش گفت : «انشاءاللّه برای من نیز چنین مراسم با شکوهی برگزار خواهند کرد.» وقتی همسرش می گوید : «شما که به شدت مجروح هستی و نمی توانی به این زودیها به جبهه برگردی.» با اطمینان خاطر گفت : «به این بودنم در کنارتان دلخوش نباشید.»
به شهادت قریب الوقوع خود بصیرت و آگاهی داشت و سعی می کرد در خانواده آمادگی لازم را ایجاد کند. همسرش شهادت او ر ا اینگونه روایت می کند:
لحظاتی بعد از اذان صبح در حالی که حالش بسیار وخیم بود ناگهان دیدم به صورت نیمه نشسته روی تحت با احترامی خاص تعظیم کرد. گویا شخصی یا اشخاص بزرگواری به دیدار او آمده اند. شروع به تلاوت قرآن کرد و سپس پرسید : «این کاخها برای کیست؟» در آخر در حالی که دستهایش را با احترام روی سینه گذاشته بود، گفت : «چشم می آیم، می آیم.» آرام سر را روی تخت گذاشت و نگاهی به من انداخت و شهادتین را بر زبان جاری کردو لحظاتی بعد روح او از قفس تن جدا شد. با چشمانی باز و لبانی خندان در سالگرد تولد پسرش در حالی که بیست و هفت سال بیش نداشت به دیار باقی شتافت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان مالک اشتر لشگر۲۵کربلا
#شهید_حشمتالله_طاهری🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۳۸/۱/۶ آمل ، مازندران
شهادت : ۱۳۶۵/۳/۱۲ منزل ، جراحات ناشی از جنگ
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
نمی دانم چرا
بین این همه شهید پیله کرده ام به تــو
شاید فقط با تــو پروانه می شوم ...
و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما
#سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی در جمع رزمندگان کرمانی🌷
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
رسم دوست داشتن را، باید از تو آموخت
خوشا به حال تو که دل به خدا سپردی...
تا شهادت...
شهید سید مرتضی آوینی
اگر بگویم حب خدا محبت های دیگر را از بین می برد درست است،
اما درست تر آن است که محبت های دیگر در سایه ی حب خدا جان می گیرد
و روح پیدا می کنند و انسان سراسر رحمت و محبت می شود
و فاش بگویم،
هیچ کس جز آن که دل به خدا سپرده است، رسم دوست داشتن نمی داند....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
ابراهيم را در محل همه ميشناختند
هر كسی با اولين برخورد
عاشق مرام و رفتارش ميشد ...
هميشه خانه ابراهيم پُر از رفقا بود
بچههايی كه از جبهه می آمدند
قبل از اينكه به خانه خودشان بروند
به ابراهيم سر ميزدند ...
يك روز صبح امام جماعتِ مسجدِ
محمديه (شـهدا) نيامده بود
مردم به اصرار ، ابراهيم را فرستادند
جلو و پشت سر او نمـاز خواندند ...
وقتی حاج آقا مطلع شد
خيلی خوشحال شد و گفت :
بنده هم اگر بودم افتخار ميكردم
كه پشت سر آقای هادی نماز بخوانم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
شهید ابراهیم هادی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh