eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
11.4هزار ویدیو
141 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
گیرم به هوای دل خود شعر بگویم حاشا که هوایی به دلم نیست بجز تو ❤️ ----------------------------------------- نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
گیرم به هوای دل خود شعر بگویم حاشا که هوایی به دلم نیست بجز تو #هما_کشتگر ✍ #شهید_مهدی_طهماسبی ❤️ -
هروقت آقامهدی به خانه ما میومد نماز_شبش ترک نمی شد، ودرآخرهم درحالی که عباء برسرکشیده بودساعتهادر سجده باقی میماند. بگونه ایی که هرکس تو تاریکی نگاهش می کرد فکر می کرد نکنه آقامهدی خوابش برده، بعدازلحظاتی میدیدم که شانه هایش تکان میخورد،اونوقت متوجه میشدم که بیداره و در حال مناجات با معبوده. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو ومن مست همین چشمم قیامت می‌شوم با تو شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۲۶ دنبال کلید برق می گشتم... نور صفحه ی موبایلم را روی دیوار انداختم...چشمم به کلید برق خورد... بغضم را قورت دادم و کلید را به سمت پایین فشار دادم... یک قسمت ار خانه روشن شد... کمی مکث کردم...چشم هایم پر از اشک شد... پلک سمت راستم شروع کرد به پریدن... به وسایل ها نگاه میکردم... کمی نزدیک تر رفتم کلید برق دیگری را به سمت پایین فشار دادم... خانه روشن تر شد. تمام خانه در سکوتی خوف ناک فرو رفته بود... روی یک سری وسایل خاک گرفته بود... یک خانه ی نو و دست نخورده... روی کاناپه نشستم... دلم میخواست همان جا جان بدهم... صدای زنگ تلفنم شبیه یک شوک به گوش هایم وارد شد... -مامان دارم میام. -دختر تو که منو نصف عمر کردی. -دور از جون...انقد نگران نباش اومدم. تلفن را قطع کردم دستی روی صورتم کشیدم از جایم بلند شدم تمام برق هارا خاموش کردم و از خانه بیرون رفتم... دو مرتبه سوار تاکسی شدم دقایقی بعد به خانه رسیدم. مادرم با دیدن من به یکباره تمام نگرانی هایش فرو ریخت: -دختر پس کجایی از نگرانی مردم. -خدانکنه عزیز دلم. الان ک اینجام دیگه نگران نباش... -از دست تو. بوسه ای به پیشانی مادرم زدم و وارد اتاقم شدم. لباس هایم را عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم به خودم فکر میکردم به این اتفاق ها در فکر غرق بودم که مادرم با یک ظرف وارد اتاق شد... به احترامش از جایم بلند شدم و نشستم... -این چیه مامان؟؟؟ با خنده گفت: -یکم شیرینیه خودم درست کردم...فردا ببر برای محمدرضا و مادرش... -إم...مامان -جانم؟ -فردا شاید نرم خونه ی محمدرضا اینا... -إ...چرا؟؟؟چیزی شده؟؟؟ -نه نه...چیزی نیست فردا یکم سرم شلوغه میخوام برم حوزه خیلی کار دارم... -پس اینارو نگه میدارم فردا شب همگی بریم خونشون. -إم...نه اینارو بده من فردا ببرم حوزه بعدا میریم خونشون من فردا واقعا خستم خوب نیست خسته بریم اونجا. -از دست تو دختر باشه... لبخند اجاری زدم و گفتم: -ممنون. ... ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۲۵ -سوار تاکسی راهی خونه شدم... بین راه یک سره بغض داشتم رو به راننده گفتم: -آقا مواظب باشین یه وقت ترمز نبرین. -نه خانم ماشین مطمئنه. -ماشین ماهم مطمئن بود. -چی؟؟؟! -هیچی... کمی مکث کردم چشمم به اتوبان خورد گفتم: -آقا ببخشید...میشه مسیرتونو عوض کنید. -عوض کنم؟ -آره... میخوام برم یه جای دیگه ... -ولی خب هزینتون بیشتر میشه ها...چون مسیر مشخص بوده. -مشکلی نیست. راننده نفسش را بیرون داد و گفت: -باشه.کجا برم؟ -این اتوبانو بپیچید دست راست... مسیر عوض شد... دلم هوای خانه مان را کرده...همان خانه ای که با محمدرضا خریدیم...وسایل هایمان را چیدیم که همان جا باهم زندگی کنیم... شاید حتی روی تمامی وسایل ها خاک گرفته باشد... و سکوتی تلخ از نبودن ما دونفر, خانه را متروکه کرده باشد... به خیابانی که چند قدمی خانه مان بود رسیدیم...روبه راننده گفتم: -آقا...همین جا پیاده میشم... کرایه را حساب کرد و از ماشین پیاده شدم... از خیابان گذشتم و به کوچه رسیدم و اندکی بعد من روبه روی در ورودی ساختمان مان بودم... کلید را درون قفل فشردم و وارد راهرو شدم...پله ها را یکی یکی طی کردم سکوت فضا را در برگرفته بود و تنها صدای قدم هایم بود که به گوش می خورد...طبقه ی اول... طبقه ی دوم... مکثی کردم به در ورودی خیره شدم... زیر لب زمزمه کردم: -قرار نبود یه روزی تنهایی بیاییم توی این خونه... قفل در را باز کردم صدای باز شدن در سکوت وحشتناک خانه را شکست... همه جا تاریک بود... کفش هایم را در آوردم و وارد خانه شدم... هنوز برق را روشن نکرده بودم که تلفنم زنگ خورد. -بله مامان؟؟ -پس کجایی دختر دلواپستم. با صدایی خسته گفتم: -قربونت بشم...یه کاری دارم تا یه ساعت دیگه خونه ام... -زود بیا من دلم شور میزنه... -چشم... -فعلا خداحافظ... ... ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ  هر شب به نیابت از یک شهید بزرگوار نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
صبح مان ، نہ؛ عمرمـان ! همہ پُرخیر است؛ با یاد شمـا، خاڪیانِ افلاڪ نشین ... سه شهید در یک قاب 💚 ❤️ 💚 🇮🇷 شهادت: شانزدهم آذر98، دریابانی بندرلنگه صبحتون شهدایی @zakhmiyan_eshgh
یک دنیا غیرت و مردانگی می‌درخشد در پشتِ نگاه‌هایی که ثبت شـد برای روزهای دلتنگی ما ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh