eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
355 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
" ما ز نسل مصطفی و حیدریم ما بسیجی های خطِ رهبریم گر عیان گردد که فرمان می دهد هر بسیجی بشنود جان می دهد با ولی تجدید بیعت می کنیم باز هم غسل شهادت می کنیم." بر مشامم می رسد عطر شهیدان بسیج مرغ دل پر می زند سوی گلستان بسیج یا حسین بن علی، ای سرور آزادگان روز محشر شفاعت کن از جوانان بسیج 29 آبان ماه تا 5 آذرماه هفته بسیج بر تمام بسیجیان مبارک باد نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔸در میان جوانان، هرکس که این احساس مسؤولیت و این احساس علاقه به اهداف را، همراه با اخلاص در وجود خود حس میکند، او بسیجی است. چه در نیروی مقاومت باشد، چه نباشد؛ چه رسماً کارت بسیج گرفته باشد، چه نگرفته باشد. ☀️امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) 🗒️۲۹/ مهر/۱۳۷۹ ‏‏ بسیج معنایش این است که دستگاههای مسؤول کشور برای باز کردن گره‌های بزرگ، برای برداشتن قدمهای بلند و برای دفاع از کشور، فقط به سازمانهای رسمی و دولتی تکیه نکنند. ۱۳۷۹/۰۷/۲۹ ☀️امام خامنه‌ای⁦⁦⁦⁦ 🌹هفته بسیج مبارک🌹 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔰 امام خامنه ای؛ افتخار خودِ من این است که یک بسیجی باشم.. سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم.. ‌‌ سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست جمهوری من- در یکی از دانشگاهها برای یک جمع دانشجو صحبت می کردم و به سؤالات پاسخ می دادم. یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار می روم آن‌جا و مشغول خدمت می شوم! اگر این کار از من برمی‌آید و این کار را از من می خواهند، من حاضرم و به آن‌جا می روم، توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم می گویم. صحبت پدرفرزندی است... نمی خواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این می شود بسیجی، بسیج یعنی این. ۸۶/۲/۳۱ نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🇮🇷✌️🏻• بسیج؛ صدای صلابت است و سمبل صبوری، اسوه صالحان است و آموزگار صابران است🌿 °هفته بسیج گرامی‌ باد°
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 باصدای مهتاب چشمام وبازکردم وبه اطراف نگاه کردم. مهتاب:رسیدیم. فکرکنم توحیاط خونشون بودیم، باکنجکاوی دروباز کردم ودرحالی که دامن لباسم وجمع کرده بودم ازماشین پیاده شدم. حیاطشون بزرگ بودولی نه درحدحیاط ما،یک حوض خیلی خوشگل سمت چپ بودویک آلاچیق سمت راست . مهتاب به سمتم اومدو گفت: مهتاب:بریم تو؟ +بریم. لبخندی زدودستم و گرفت ومن وبه سمت خونه کشید. دروبازکرد وواردشدیم. باکنجکاوی دوروبرم و کنکاش کردم،یک سالن بزرگ بود، سمت چپش پله داشت ومی خوردبه طبقه بالا، سه تادرهم تو سالن بود. مهتاب وقتی دیدکه باکنجکاوی زل زدم به اون سه تادرگفت: مهتاب:دری که سمت راسته کتابخونه واتاق کارمامانمه،دروسطی اتاق مامانه وضعیت مامان وکه میدونی مجبوره پایین بمونه. سری تکون دادم که مهتاب ادامه داد: مهتاب:دری که سمت چپه دستشویی وحمومه، باهم نیستا!دروکه باز کنی دوتادرتوشه که یکیش دستشوییه یکیش حموم. آهانی گفتم که مهتاب گفت: مهتاب:بریم بالا. +باش. ازپله هابالارفتیم، یک سالن کوچیک بودکه چیدمان معمولی داشت، سمت راست سالن یک راهروبودکه اونجاپنج تادربود. مهتاب:دری که رنگ صورتیه اتاق منه اخه من رنگ صورتی روخیلی دوست دارم. لبخندی زدم وگفتم: +منم خوشم میادازاین رنگ‌. مهتاب لبخندی زدوبا دست به درسفیداشاره کردوگفت: مهتاب:اونم اتاق داداشمه. تواتاق من وامیرعلی سرویس بهداشتی جم و جوری هستش البته به جزاتاق من وامیر یک اتاق دیگه هم دست شویی وحموم داره که اون و برای تودرنظرگرفتیم البته اگه خوشت بیاد. باتعجب نگاهش کردم، که ادامه داد: یه زمانی که ما بچه بودیم این طبقه در اختیار دانشجوهای شهرستانی که احتیاج داشتن قرار میگرفت برای همین داخل هر اتاق سرویس مجزا ساختن... اهومی گفتم و سرم وبه سمت اتاقهای دیگه چرخوندم. دربقیه اتاق هانسکافه ای بود،مهتاب من وبه سمت یکی درها هل دادوگفت: مهتاب:خب اینم ازاتاق شما،ببین خوشت میاد. دروبازکردم وبادقت به اتاق نگاه کردم،قشنگ بود،دیزاینش سفیدوبنفش ویاسی بود. +خیلی قشنگه مهتاب، ممنون. مهتاب:فدات عزیزم، راستی دیروز امیر علی یک ساک کوچیک دستش بوداجازه نداد من بازش کنم گذاشت توکمدت. کمی فکرکردم وگفتم: +آهان،تواون ساک دودست ازلباسام وکتاب درسیامه چون من نمی تونستم با این وضع ساک بگیرم دستم دوروزپیش شایان دادبه داداشت که بیاره اینجا. خندیدوگفت: مهتاب:خداخیرت بده خیلی ذهنم درگیربود. لبخندی زدم وچیزی نگفتم،مهتاب نگاهی به اتاق انداخت وگفت: مهتاب:خب دیگه من برم تواستراحت کن،چیزی نیاز داشتی صدام کن. لبخندی زدم وگفتم: +باشه ممنون. ازاتاق رفت بیرون ودرو بست،کمی اطراف روچک کردم وبعدبه سمت کمد رفتم،درکمدوبازکردم، ساک صورتیم همینطور دست نخورده اونجابود، سریع بازش کردم ولباسام وبرداشتم ورفتم دوش بگیرم.... &ادامه دارد.... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 ازحموم اومدم بیرون وبه سمت تخت رفتم،با خستگی خودم وروی تخت پرت کردم وبه سقف زل زدم.یعنی الان توباغ چخبربود؟هنوزدنبالمن؟ گوشیم وبرداشتم وبه شایان پیام دادم: +سلام،وضعیت چطوره؟ شایان:هالین پنج دقیقه دیگه بهت زنگ می زنم. پوف کلافه ای کشیدم وگوشیم وکناربالشم گذاشتم. تشنم شده بودازجام بلندشدم وازاتاق رفتم بیرون. خجالت می کشیدم،اولین باربودخونه یک غریبه اونم بدون مامان وبابام می موندم. آروم ازپله هاپایین اومدم،مهتاب رومبل نشسته بودوداشت باگوشیش حرف می زد. مهتاب:باشه مامان جان. _.... مهتاب:نه نگران نباش،حواسم هست. سنگینیه نگاهم وحس کردبرگشت سمتم ونگاهم کرد، لبخندی زدوبادست اشاره کردبشینم. +نه ممنون،تشنمه میشه برم آب بخورم؟ مهتاب لبخندی زدوهمچنان که بامامانش حرف می زد به من اشاره کردکه راحت باشم. به سمت آشپزخونه رفتم، لیوانی برداشتم وبه سمت یخچال رفتم وپارچ وبرداشتم وآب ریختم. ازآشپزخونه بیرون اومدم،مهتابم داشت می رفت بالا. باهاش همراه شدم،گفت: مهتاب:اتاقت خوبه؟راحتی؟ +آره خوبه ممنون. لبخندی زدوگفت: مهتاب:خداروشکر. دخترمهربونی بودولی حس می کردم اونم مثل خانم جونه وعقایدش بامن جوردرنمیاد،اینواز چادروحجابش فهمیدم.جلوی دراتاقامون بودیم؛ +شب بخیر. مهتاب:شب بخیرعزیزم،اگه کاری داشتی خجالت نکش وتعارف نکن بیابهم بگو. لبخندی زدم وگفتم: +ممنون. چشمکی زدووارداتاقش شد،منم وارداتاق شدم. گوشیم داشت زنگ می خورد سریع به سمت گوشی رفتم وبه شماره نگاه کردم،شایان بود. +سلام شایان:سلام هالین،خوبی؟ +به نظرت می تونم خوب باشم؟مثلافرارکردما! شایان:عیب نداره ،درست میشه. +چخبر؟وضعیت چطوره؟ شایان:وضعیت بهترنشده هیچ بدترم شده.بابات قاطیه الان اگه جلوش بودی زندت نمی ذاشت.لبم گازگرفتم وبااسترس گفتم: +هنوزدنبالمن؟ شایان بعدازمکثی گفت: شایان:آره دنبالتن،بی خیالم نمیشن. یهوصدای عربده ی باباازپشت گوشی اومد: بابا:خفه شو،مگه چندتاعروس توخیابون پرسه میزنه که نتونستی پیداش کنی؟ اشکم چکید،شایان گفت: شایان:الانم بابات گیر... مانع ادامه حرفش شدم: +نمی خواد بگی شنیدم. شایان:هالین مراقب خودت باش،من بایدبرم وگرنه شک می کنن،درضمن فعلابیرون نرو پیدات می کنن. باکلافگی گفتم: +شایان نمیشه نرم بیرون که،فردابایدبرم کلی لباس بخرم. شایان:نمیشه هالین. باحرص گفتم: +لخت بگردم توخونه؟ شایان خندیدوگفت: شایان:دودست لباس داری که. +همچین میگی دودست انگارخیلی زیاده،من میرم. پوف کلافه ای کشیدوگفت: شایان:لجباز،باشه بروولی تنهانروحتمایکی روباخودت ببر. +باشه شایان:من برم مراقب خودت باش،خداحافظ. +بای. گوشی وقطع کردم وباحرص خودم وپرت کردم روی تخت وپتورو روی خودم کشیدم و سعی کردم بخوابم. هرچقدر غلت زدم خوابم نبرد، ذهنم پر از سوال از اینده مبهمم بود. از روی تخت بلندشدم و به سمت اتاق مهتاب رفتم، اول گوش کردم ببینم بیداره یانه.. صدای زمزمه ای اهنگین و یکنواخت به گوشم میرسید.مثل صدای قران و...پس بیداره. باانگشتم خیلی اروم به در نواختم. ومهتاب رو صدا زدم :مهتاب!! جوابی نیومد، اروم لای در رو باز کردم تاببینم چرا جواب نمیده؟! مهتاب روی زمین دوزانو نشسته بود و چشماش بسته بود،هدفون توی گوشش بود، یک قران جیبی توی دستش و دفترچه وخودکار جلوی روی پاش... با دیدن این صحنه،از حرف زدن منصرف شدم و اروم درو بستم وبرگشتم داخل اتاقم. نمیدونم کی و چجوری زمان گذشت و من خوابم برد.... &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh