eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
353 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
دختر که باشی ؛ اگر عقیده ات #شهادت باشد ؛ مادر که شدی #چمران میپرورانی ...
سال دوم ،یک استاد داشتیم که گیر داده بود، همه باید کراوات بزنند. سر امتحان کراوات نزد! استاد دو نمره ازش کم کرد... شد هجده! بالاترین نمره ی کلاس... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#چمران « وقتی عقـــل، عاشـــق شود ... عشـــق، عاقــــل میشود و ... شهید میشوی ....! » •شهید دکتر مصطفی چمران• #شبتون_شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🕊 خـــداونـــدا...! نیستم برایت بمانم ! نیستم برایت باشم ! نیستم برایت قلم بزنم ! نیستم که برایت بمیرم ! مرا ببخش😔 با همه نقص هایم ...! با تمام ...! لیاقت ندارم ولی ... دل که دارم ...!!! دلــــم میخواهد ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شهید دکتر مصطفی چمران چِ مثلِ چمران "اگر امام زمان غیبت کرده است، این غیبتِ ماست نه غیبتِ او... این ما هستیم که چشمان خود را بسته ایم، این ما هستیم که آمادگی نداریم..." نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💔 خیابان ساكت بود، پرنده اى پر نمى زد، حتى صداى گلوله خاموش شده بود، سكوتى وحشتناك تر از مرگ، سایه گسترده بود... من در دنیایى از بهت و ترس و ناامید ى سیر مى كردم... آن طرف خیابان، در فاصله ١٠ مترى خانه ای بود که بچه ای دو یا سه ساله در آن باز ى مى كرد، در خانه باز بود و یكباره بچه به میان خیابان كوچك دوید... -بدون اراده فریادى ضجّه وار و رعدصفت كه تا به حال نظیرش را از خود نشنیده بودم، از اعماق سینه ام به آسمان بلند شد... نمى دانم چه گفتم؟ و چه حالتى به من دست داد؟ وانفجار ضجّه ام چه آتشفشانى برانگیخت؟... اما فوراً مادری جوان و مضطرب جیغی زد و با موى ژولیده و پای برهنه به میان خیابان دوید... هنوز دستش به دست كودك نرسیده بود که صدای تیرى بلند شد و بر سینه پرمهرش نشست! چرخى زد و با ضجه ای دردناك بر زمین غلطید، دستى به سینه گذاشت كه از میان انگشتانش خون فواره مى زد و دست دیگرش را به سوی بچه اش دراز كرده بود و مى گفت :آه فرزندم! آه فرزندم! من دیگر نتوانستم تحمل كنم، جاى صبر نبود، خطر مرگ و ترس از خطر. دیگر جایى از اعراب نداشت با سرعت برق، خود را به وسط خیابان رساندم با یك ضرب، بچه را بلند كردم و با یك خیز دیگر، خود را به طرف دیگر خیابان به داخل خانه كشاندم... ✍🏻فرداشب ادامه ش رو می‌ذارم همه با چمران بسوزیم🕯 دست‌نوشته های یاران اخرالزمانی ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh