eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 یک بار حرف کشید به حق رفاقت، قسم خورد که تا حالا سر نماز ننشسته ام و اول برای خودم دعا کنم... مےگفت: بعد از دعا برای امام زمان و رهبر، اول برای رفیق هایم دعا کرده ام، بعد برای خودم.... ✍🏻 مےدانم برای ماهایی که بعد از شهادتت با تو آشنا شدیم و تو شدی رفیق شهیدمان هم در رفاقت ، سنگ‌تمام مےگذاری... 📚 بی برادر (با تغییرات) به روایت دوستان ِ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
آنها رفتند تا ما بمانیم و بهار را ببینیم ... دهلران ۱۳۶۰ تپه‌های منطقه دالپری پیاده‌روی گردان امام‌ حسین(ع) به فرماندهی شهید رضا قانع از لشکر۱۴ امام حسین ‌علیه‌السلام آمادهٔ اعزام برای عملیات فتح‌ المبین عکاس: حسین ارکدستانی ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
ما آدم های هستيم كه به راحتى به هم دروغ مى گوييم ولى بزرگترين معيارمون براى دوستى صداقته….
خدا چقدر قشنگ میگه... 🌴💎🌹💎🌴
روزه خوب است که با شهد و شکر باز شود از دعا بر پسرِ فاطمه(س) شیرین‌تر چیست؟
لَیِّن‌ قَلبی‌ لِوَلِیِّ‌ اَمرِک...
رمضان،تمرین صبروبردباری رمضان،سنجش سلامت جسم وروح رمضان،دورشدن،ازدنیای مادی رمضان،نزدیک شدن به پروردگار رمضان عشق،محبت،ودوستی باخالق الهی دستتون تودست خدا، رمضانتون زیبا 🌴💎🌾💎🌴
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴💎🌴برکات عالم رو میخوای؟ این کلیپ رو ببین! بسیار شنیدنی 🌴💎❄️💎🌴
به دَبدَبه و... کَبکَبه‌ام نگاه نکن! من مثل بیدی هستم... که با یک باد، از کار می‌افتم! من... همین بنده‌ی قَدکشیده‌ی تو... در مقابل بزرگی و عظمتت... حرفی برای گفتن ندارم؛ چون تو خوب... از من خبر داری! این مخلوق تو... که اکنون مقابل‌ت ایستاده... هر راهی برود... باز هم سوی تو می‌آید؛ خداجان! این انسانِ سَربه‌هوا... جز تو، پناهی ندارد! در این میان... دل‌خوش است به تو... امیدش را ناامید نکن! پروردگار رمضان؛ خدای بی‌همتا و مهربان! به عظمتت سوگند! هنگامه‌ی بیراهه رفتن... دست و بالَم را... جایی حوالیِ حسین و کربلا... بَند کن! 🌴💎🌹💎🌴
❤️✨کانال زیبای زخمیان عشق 🌸✨رمان عاشقانه و مذهبی : 🧡به قلم فاطمه باقری ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 📚رمان عاشقــ❣ــانه مذهبی : 📙 به قلم: فاطمه باقری 🌱 دلشوره عجیبی داشتم ،از جام بلند میشدم میرفتم کنار شیشه نگاه میکردم باز بر میگشتم سر جام مادر جون کنار داشت تسبیح میزد ،خاله زهرا هم داشت قرآن میخوند ،بابا رضا هم سرش و گذاشته بود به دیوار و زیر لب زکر میگفت نمیدونستم چیکار کنم که اروم شم بابا رضا: سارا جان بابا من دارم میرم نماز خونه پیش اقاجون ،اگه کاری داشتی من اونجام - باشه بابا جون اینقدرر حالم بد بود که از بیمارستان زدم بیرون رفتم سمت خونه به خونه که رسیدم میخواستم برم بالا تو اتاقم که چشمم به سجاده مامان فاطمه افتاد ) مامان فاطمه دو هفته اس که تو بخش سی سی یو بستری بود به خاطر مشکل قلبی که داشت ،دکترا هم گفتن کاری از دستشون بر نمیاد ( سرمو گذاشتم روی مهر،خدایا خودت به مادرم کمک کن،خدایا من قول میدم دختره خوبی بشم ،قول میدم چادر بزارم خدایا قول میدم اونی بشم که تو میخوای ،مادرمو بهم بر گردون تسبیح آبی سجاده مادرم تو دستم بود و گریه میکردم که خوابم برد ،با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم همه جا تاریک بود شب شده بود به صفحه گوشی نگاه کردم خاله زهرا بود - جانم خاله خاله زهرا: معلوم هست کجایی ،کل بیمارستان و گشتیم ،چرا گوشیتو جوا نمیدی؟ - چیزی شده خاله جون خاله زهرا: بیا بیمارستان مامان بهوش اومده - وایییی خدایی من ،الان میام زنگ زدم به آژانس خیلی خوشحال بودم که مامان فاطمم چشماشو باز کرد رسیدم بیمارستان بابا رضا: کجایی دختر ؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ - شرمنده بابا جون متوجه نشدم خاله زهرا: الان ول کنین ،سارا جان برون که مامان کارت داره - منو خاله زهرا: اره از وقتی به بهوش اومده میگه میخوام با سارا حرف بزنم تن تن رفتم داخل یه لباس ابی دادن گفتن حتمن باید بپوشم ،لباسو پوشیدم ،رسیدم کنار تخت به مادرم نگاه میکردم ،آخ که چقدر تو این دو هفته شکسته شده دستاشو نگاه کردم که چقدر کبود شده از بس سوزن زدن بهش دستاشو بوسیدم که چشماشو باز کرد مامان فاطمه: سارا جان ،اومدی ؟ چقدر دلم برات تنگ شده بود ) از گوشه چشماش اشک میاومد ( - منم دلم براتون تنگ شده ،مامان فاطمه زودتر خوب شین بریم خونه مامان فاطمه: سارا جان به حرفام گوش کن تا حرفم تموم نشد هیچی نگو - چشم مامان فاطمه: تو دختره خیلی خوبی هستی ،میدونم که هیچ کاره اشتباهی انجام نمیدی، سارا جان یه موقع اگه من نبودم مواظب خودن باش ،مواظب بابا رضا باش،نزار بابا رضا تنها باشه ) شروع کردم به گریه کردن ( قربون اون چشمای قشنگت برم ،قول بده خانم مهندس بشیااا ) خودمو انداختم تو بغلش( مامان فاطمه اینا چیه دارین میگین ،شما باید زودتر خوب شین بریم خونه ،یه ماه دیگه جواب کنکورم میاد ،من از خدا شمارو خواستم مامان فاطمه به خدا قول دادم همون دختری بشم که شما دوست دارین سرمو بالا اوردم دیدم مامانم چشماش بسته اس ،روی دستگاه هم یه خط صاف و نشون میداد &ادامه دارد .... ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh