eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروز شهادت امير سرلشكر شهيد محمدمهدي عموشاهي يكي از آنان است، او كه دلداده نجواي عاشقانه دعاي كميل و توسل در دانشكده افسري و مناطق جنگي بود. حاج محمد مهدي عموشاهي متولد خميني شهراصفهان است وي در مدت 3 سال دانشكده افسري انواع آموزش هاي سخت و سازنده را فرا گرفت، در سال 1362 دوران دانشكده را به اتمام رساند و در زندگي سراسر هجرت و جهاد خودشجاع بود و صريح و در عين حال بسيار رقيق القلب. هنگامي كه خانواده­ ي شهدا را مي­ ديد، سخت مي­ گريست به طوري كه براي من عجيب بود. او مدتي در شيراز در تيپ 37 زرهي مشغول خدمت بود و سپس به لشكر 88 زرهي انتقال يافت سرانجام اين دلاورمرد ارتش اسلام به آرزويش كه شهادت بود، رسيد. بدن او به دست شقي ترين افراد، مورد آماج گلوله قرار گرفت و در آتش كين منافقين سوخت. جبهه ي مهران در روز 29 خرداد 1367 شاهد پرواز او به سوي خدايي بود كه زود از بنده اش خشنود مي شود. ياد و نام اين شهيد سرافراز ارتش جمهوري اسلامي ايران براي هميشه در تاريخ ماندگار حماسه و ايثار اين مرز و بوم گرامي باد. 🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
شهیدی که می‌دانست دیگر عیدی در کنار خانواده نخواهد بود 🔹شهید سیدجواد موسوی در طول‌ جنگ‌ دو بار مجروح‌ شد. هنگامی‌ که‌ در جزیره‌ی‌ مجنون‌ و در عملیات‌ بدر از ناحیه‌ی‌ پهلو زخمی‌ شد، برای‌ مرخصی‌ به‌ منزل‌ بازگشت‌، اما ضمن‌ اینکه‌ مجروحیت‌ خویش‌ را از خانواده‌ کتمان‌می‌کرد، حتی‌ دوشادوش‌ پدر در مزرعه‌ نیز کار می‌کرد. 🔹روحیه‌ شهادت‌طلبی‌ از آغاز جنگ‌ در اعمال‌ و اخلاق‌ سیدجواد کاملا مشهود بود. آخرین‌ بار که‌ به‌ جبهه‌ اعزام‌ میشد، به‌ برادر بزرگترش‌ گفته‌ بود: " عید امسال‌ منتظر من‌ نباشید من ‌دیگر به‌ منزل‌ و جمع‌ شما نخواهم‌ بود. حلالم‌ کنید و از همگان‌ برایم‌ حلالیت‌ بطلبید." ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
<وَمَا‌جَعَلَهُ‌اللَّهُ ؛إِلَّا‌بُشْرَىٰ‌ وَلِتَطْمَئِنَّ‌بِهِ‌قُلُوبُكُمْ...🌱> . وَقتی عَقل عاشِق شَوَد عِشق عاقِل مےشَوَد آنگاه شھید مےشَوی... :)🕊♥️ +‏اگراین سر بھ سرِ راه تواُفتد زیباست بہ ‎ بنما ختم سرانجام مرا...! ‌✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ حسين بي حرف و سر به زير به رختخوابها تكيه كرده بود. دق و دلم را حسابي خالي كرده بودم. نفس عميقي كشيدم و گفتم : فكر نكن آمدم اينجا كه منت تو رو بكشم . ولي از اين حالت تسليمت حالم بهم ميخوره. اما حالا كه اينطوري مي خواي باشه من مي رم خوشبخت بشم. تو هم برو بمير! بدون نگاه به حسين از خانه اش خارج شدم و دوان دوان به طرف ماشين راه افتادم. اشك هايم بي اختيار سرازير شده بود. سوار ماشين شدم و پايم را تا ته روي پدال گاز فشار دادم. وقتي به خانه رسيدم هوا تاريك شده بود . بدون اينكه شام بخورم به رختخواب رفتم تا وقتي پدر و مادرم آمدند باهاشون روبرو نشوم. دلم خنك شده بود و ذره اي به حال حسين نمي سوخت. صبح با صداي تلفن از جا پريدم خواب آلود گوشي را برداشتم صداي حسين شاد و پر انرژي بلند شد : صبحكم الله بالخير ! لنگ ظهره ! بي حال گفتم : چي شده تصميم جديد برام گرفتي ؟ صداي خنده اش بلند شد : مهتاب من تا حالا از باباي خدا بيامرزم انقدر نترسيده بودم كه ديشب از تو ترسيدم. مثل پلنگ شده بودي از چشمات آتيش بيرون مي زد. بي حوصله گفتم : خوب حالا چي كار داري ؟ حسين با ملايمت گفت : مهتاب بس كن منو ببخش ! تو راست گفتي زنگ زدم ببينم پيشنهادت چيه ؟ با تعجب گفتم : كدوم پيشنهاد؟ - همون كه تو بيمارستان گفتي قبل از صحبت با پدرت برايم داري. مي خوام ببينم چيه ! خنده ام گرفت . انگار نه اگار كه اتفاقي افتاده است. منهم نخواستم بيشتر موضوع را كش بدهم . دوستش داشتم و تازگي ها يك حالت لجبازي با بقيه هم پيدا كرده بودم تا هرچه به نظر بقيه مردود است قبول داشته باشم. با هم در يك كافي شاپ قرار گذاشتيم تا حرفهايمان را بزنيم. به تاريخ سهيل نزديك مي شديم و بايد تكليفم را زودتر مشخص مي كردم. مادرم صبح زود با دوستش به استخر رفته و خيالم راحت بود كه تا بعد از ناهار بر نمي گردد. مانتو و روسري روشني به تن كردم و كفش هاي پاشنه بلند به پا كمي آرايش كردم و راه افتادم. وقتي رسيدم حسين سر ميزي منتظرم بود. بلوز سرمه اي و شلوار جين به تن داشت و موهايش را كوتاه كرده بود. صورتش مثل بچه ها پر از سادگي و معصوميت . با ديدنم بلند شد و سلام كرد. جواب دادم و نشستم. با خنده گفت : خوب شد آمدي تلفظ اين اسامي و انتخاب برايم سخت است. بعد شرمزده گفت : به خودم حسودي ام مي شه يعني تو با اين قد و بالا و چشمهاي آشوب گرت با من ، با من ناچيز سر يك ميز نشسته اي ؟ خنده ام گرفت : بس كن ! اين زبون را نداشتي چه مي كردي ؟ حسين هم خنديد : هيچي با ايما و اشاره حرف مي زدم. كمي با هم صحبت كرديم سفارش آناناس گلاسه و كيك دادم وقتي ليوانهاي باريك مملو از آب ميوه و بستني را روي ميز گذاشتند حسين گفت : - خوب من منتظر هستم. پيشنهادت چيه ؟ يك جرعه از نوشيدني ام خوردم و گفتم : - ببين حسين من اصلا اهل خالي بندي نيستم كه بگم پدرم حتما قبول مي كنه و خودش برامون عروسي مي گيره و از اين حرفها سر تو هم نمي خوام منت بگذارم يا خودمو به رخت بكشم. اين حرفها براي اينه كه بدونيم چه كار كنيم كه امكان موفقيتش بيشتر باشه ... ببين الان هر كي مي آد خواستگاري من وضعش خوبه ولي من همه رو رد مي كنم. چون دلم مي خواد با تو زندگي كنم. براي همين بايد امتيازات دهن پركن تو رو بيشتر كنيم. من پيشنهادم اينه كه تو اون خونه قديمي رو بفروشي و يك واحد آپارتمان هر چقدر هم كوچك يك كم بالاتر بخري ... اينطوري نظر پدر من ممكنه فرق كنه... البته پدر من خيلي هم پول پرست نيست ولي واقعيت اينه كه آدما چيزايي رو در ديگران مي بينن كه ظاهري باشه ... تو هيچوقت نمي توني با پاكي و صداقت و ايمانت زن بگيري ولي يك آدم كلاهبدار و دزد و عياش متاسفانه با داشتن پول و خانه و ماشين مي تونه به راحتي هر دختري رو كه بخواد بگيره. حالا بعدا خانواده دختره مي فهمن چه كلاهي سرشون رفته بحث جدايي است. مهم ظاهر و اول قضيه است... هان ؟ نظرت چيه ؟ حسين چند لحظه چيزي نگفت . بعد آرام گفت : - هر چي تو بگي خوبه . دستم را در هوا بلند كردم : نه خير ! مگه تو خودت عقل نداري كه اختيارت رو ميدي دست من ؟ خودت چي فكر مي كني ؟ حسين خنديد : بابا من به چه ساز تو برقصم ؟ با حرص گفتم : به هيچ سازي ! خودت بزن و برقص ! تو بايد تصميم بگيري . حسين آهسته گفت : من تورو مي خوام برام مهم نيست چه كار بايد بكنم فقط رسيدن به تو هدف اصلي من است. ولي پيشنهاد تو خيلي خوبه نمي دونم چرا تا حالا عقل خودم نرسيده بود. از فردا مي سپرم به بنگاه خودم هم مي رم دنبال انحصار وراثت . بعد باهم مي ريم دنباله يك خونه مناسب چطوره ؟ - عاليه ! به طرف خانه كه بر مي گشتم به اين فكر مي كردم كه شايد رسيدن به هدف زياد سخت هم نباشد. بي اختيار به قرآن كوچكي كه حسين داده بود خيره شدم. پايان فصل 30 ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
رای من زاکانی نیست ولی کیف کردم، تو دقایق کم چقد راهکار داد در مورد یارانه فقط تانک نیست😁 اطلاعات دقیقی داره
پزشکیان میگه حل مشکل به نظرات مشترک خب شما که اطرافت ظریف و مهرعلیزاده و جهانگیری 😐 اینا که کادر روحانی هستن، پس انقلابی ها چی
تفکر جلیلی و قالیباف نزدیک هم قالیباف جلیلی رو فالو و تایید کرد
جلیلی: تبریک به تیم ملی آمریکا گذاشت ما برنده شیم😂 چقد آمریکای اینا نایس
پور محمدی فقط غر میزنه انصافا همش تحریم و میگه بدبخت تر شدیم خیر، آقای رئیسی خط فقر رو کاهش داد، کامل موفق نشدن ولی کاهشی شدن خودش بخشی موفقیت چرا از این موفقیت ها نمی‌گی پورمحمدی؟ فقط غر زدن؟؟!!!
پور محمدی : ما بدبختیم باید کفش های آمریکایی ها رو واکس بزنیم تا مشکلمون حل بشه. حتی اگر ۲۰ درصد موفق بشیم! آخه مومن آمریکا رو به افول تو به کتونی اون افتادی؟! از عمامه ات خجالت بکش
زاکانی میگه: پزشکیان دولت سوم روحانی ⭕️من مخالفم با زاکانی روحانی خیلی هوشمندانه تر و با برنامه تر از پزشکیان بود، یک چیزکی می گفت. پزشکیان فقط میگه کارشناس کارشناس و خودش طرحی نداره، تا جایی که ظریف اومده زیر بغلش رو گرفته😐