eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29هزار عکس
11.4هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
خاڪ پاے آزادگـــان، سُرمہ چشمان وطـــــن سالـــــروز ورود ازادگـــــان مبارڪ باد.. #سید_
‍ ❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شکنجہ‌تان می‌کنند یا نہ؟همه بہ آقا سید نگاه کردند ولے آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجہ می‌کنند یا نه؟ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید. آقا سید باز هم حرفے نزد. پس شما را شکنجہ نمی‌کنند؟آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت.نوشتند اینجا خبری از شکنجہ نیست.افسر عراقی کہ فرمانده اردوگاه بود، آقاے ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:تو بیشتر از همہ کتک خوردی، چرا بہ اینها چیزے نگفتی؟ آقای ابوترابی برگشت فرمود: ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند..دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمی‌برند. فرمانده اردوگاه کلاه نظامی کہ سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد می گفت شما الحق هستید. روایت در مورد " سلام برآنهایی کہ از همه چیز گذشتند تامابه هرچہ میخواهیم برسیم سلام برآنهایی کہ قامت راست کردند تاقامت ماخم نشود..سلام برآنهایی ک بہ نفس افتادندتا ما از نفس نیافتیم،، 🌷 🍃 🌺🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 "پایی که جاماند.." 🌺توی اسارت،دیدم یکی از فرمانده هان عراقی،به نام ماهر عبدالرشید، داره بشدت یکی از رزمنده هایی که اسیر بود رو میزد به طور خیلی شدید... یکی گفت بابا اینکه اسیر شماست چرا میزنیدش... گفت بهش میگم به خمینی فحش بده نمیده... گفتن خب اینکه دیگه اینقدر حرص خوردن نداره که... گفت حرصم ازینه که این "ارمنیه" و به خمینی فحش نمیده... روای:آزاده ی جانباز سید ناصر حسینی پور نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
!! 🌷در شوش ١٥ نفر به سختی زنده مانده بودیم که عراقی‌ ها بعضی‌ ها را تیر خلاصی می‌ زدند و بعضی را اسیر می‌ گرفتند. آن لحظه ‌ای که داشتند بلندم می‌ کردند که همراهشان بروم، لباسم را درآوردم انداختم کنار، وقتی ما را از آنجا بردند همان شب ایران می‌ آید و آنجا را پس می‌ گیرد. 🌷در این چند ساعت رزمنده‌ ای لباس من را می‌ پوشد و در درگیری با عراقی ‌ها بر اثر برخورد تیر به پیشانی ‌اش شهید می‌ شود. گویا این رزمنده شبیه من هم بوده و کسی که می‌ آید پیکر او را به عقب ببرد، وقتی به چهره ‌اش نگاه می‌ کند از شباهت او با من فکر می‌ کند که من هستم و با چیزهایی که در جیب لباسم پیدا می‌ کند، مطمئن می‌ شود!! 🌷من چهارم فروردین اسیر شدم و ٨ روز بعد در شهریار برایم مراسم تشییع جنازه و ختم برگزار کردند در صورتی که زنده بودم. هنوز هم من نمی‌ دانم چه کسی لباسم را پوشیده و هنوز به درجه شهادتی که او گرفت و من نگرفتم غبطه می‌ خورم.... راوى: آزاده سرافراز جانباز محسن فلاح نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 رهبر معظم انقلاب اسلامی: ما میدانیم اسرای ایرانی چه‌قدر مردانگی و قدرت نفس از خود نشان دادند و دشمن نتوانسته آنان را هضم کند. البته، روی اسرای عزیزمان در طول این چند سال سختگیریها و فشارهایی هم داشتند؛ ولی آنها مردند و مؤمنند و آن همه سختی را تحمل کردند و به خاطر اسلام ایستادگی نمودند. ۱۳۶۸/۰۸/۲۴ ‌‌‌‌ 📎 ۲۶ مردادماه سال ۱۳۶۹ ،سالروز بازگشت نخستین گروه از آزادگان سرافراز 🌷 ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
راوی آزاده دوران دفاع مقدس سید ودود شنوا: به دلیل اینکه بیشترین مدت اسارت را داشت به «سیدالاسرا» مشهور بود. روز اول جنگ اسیر شد در یک مأموریتی برون‌مرزی  که هواپیمای آن‌ها توسط نیروهای عراقی زده شد و 18 سال به اسارت دشمن درآمد و در سال 1377 همراه با تبادل آزادگان شهید به ایران برگشت. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
⤵️⤵️ من وقتی اسیر شدم پسرم دندان نداشت وقتی از اسارت برگشتم دانشجوی سال دوم دندانپزشکی تهران بود.😍 و زمانی که مأمور سازمان رسیدگی به پروندهٔ جنگ ایران و عراق برای تعیین متجاوز من را به استخبارات عراق آورد و افسر گفت ما یک پیشنهاد به شما می‌دهیم که در قبال آن تا آخر عمرتان در هر کشوری از دنیا می‌خواهید اقامت بگیرید و ازلحاظ مالی تأمین هستید💰 و آن این است که باید مصاحبه‌ای در مقابل تمام خبرگزاری‌ها انجام دهید و بگویید قبل از 31 شهریور و شروع جنگ به عراق آمدم و عملیات انجام دادم که هواپیما سقوط کرد.✈️ در فکر فرورفتم و خانواده‌ام مقابل نظرم آماد و با خودم گفتم اگر بپذیرم عزت جمهوری اسلامی را معامله کردم 😓و اگر نپذیرم باید در همین سلول زندگی‌ام را ادامه دهم و درنهایت پیشنهاد آن‌ها را نپذیرفتم 😍و گفتند اگر نپذیری موهایت رنگ دندان‌هایت می‌شود و مانند تند گویان جنازه‌ات ازاینجا بیرون می‌رود گفتم من بیشتر عمر و جوانی‌ام را دادم و عزت جمهوری اسلامی 💚را باکسی معامله نمی‌کنم💪 و آزادگان نگذاشتند عزت جمهوری اسلامی لگدمال شود. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#برباݪ_سـخن 🔷«خدایا! این قطره خون ناچیز و جان ناقابل مرا در راه گسترش اسلام، از من بپذیر و اگر ارزشش را داشته باشم، قطره خون ناقابلم را که در راه مکتب ریخته شده است از من بپذیر...خدایا! به ما جان ده تا در راه تو بدهیم و در راه تو به شهادت برسیم #شهید_محمدحسن_شهسواری🌷 #سالروز_ولادت #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رسم_خوبان بسیار متواضع و فروتن👌، باحجب و حیا، امانت دار و صادق، با نظم و انضباط بود 😇. در حفظ اسرار دیگران و صفا و صمیمت و چشم پاکی زبانزد بود. بسیار مقید به رعایت #حق‌الناس بود. هیچ گاه حق کسی را پایمال نمی کرد ❌  وقتی مادرم فوت▪️ کردند ایشان در خدمت سربازی👮♀ بود وقتی که به مرخصی📆 آمده بود به خدمت مادرش رفت و مادرش ماجرای فوت مادرم را برای او گفت🗣 و او بدون اینکه لباسش را عوض کند‼️ یا چیزی بپوشد مستقیماً🚶 نزد من آمد و مرا در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن 😭و عرض تسلیت و اظهار همدردی کردن در آن جا بود که من بعد از گذشت ده روز از فوت مادرم آرام 🍀گرفتم زیرا محبت او را درک کرده بودم بله او مردی با محبت و مهربان بود 😍 ✍ به روایت دوست شهید #شهید_یوسفعلی_مدانلو🌷 #سالروز_شهادت #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
گوشۂ لعل لبم یک غزل الهام شود وصف لبخند قشنگت به غزل شیرین است شاعر #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان #در_حوالی_یاس #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا http://eitaa.com/joinchat/2538668050Cf6cc334d85
🍁زخمیان عشق🍁
گوشۂ لعل لبم یک غزل الهام شود وصف لبخند قشنگت به غزل شیرین است شاعر #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رم
💚♻💚♻💚♻💚♻💚 💜🌸 💜🌸 قسمت سوالی نگاش کردم که گفت: _منظورم اینه که چرا دارین بهم کمک می کنین،من اصلا قصد ندارم زندگی تونو خراب کنم، اما شما به خاطر من دارین بهترین روزای زندگی تونو که میتونستین کنار کسی که دوستش دارین بگذرونین دارین صرف من می کنین😟 یه کم نگاهش کردم، این عباس بود، آره، مثل همیشه هم عطر یاسش رو کنارم حس میکردم،😒 همه چیز که سرجاش بود .. پس چرا دنیا برام یه جوره دیگه شده بود .. ✨یه رنگ دیگه ..✨ انگار تو این دنیا بجز و به هیچ چیز فکر نمی کردم، ... بهم می گفت روزامو با کسی بگذرونم که دوستش دارم .. مگه من داشتم همین کارو نمی کردم!!😒 دوباره نگاهمو👀 به بیرون کشیدم و گفتم: _شما خودخواهین آقای عباس!😒 با تعجب نگاهی بهم انداخت و بعد کمی مکث گفت: _خودخواه؟!!!😟 هنوز نگاهم به دنیای بیرون از ماشین بود که با دنیای درونم متفاوت بود، خیلی هم ، درون من داشت دنیایی دیگه شکل می گرفت، دنیایی که خودم هم نمیشناختم، دنیایی که داشت منو ازم می گرفت ... - خودخواهین چون فقط خودتونو میبینین، چرا فکر می کنین من آرزویی ندارم،😒منم مثل شما جوون و پر احساسم،... منم عاشق خدام، خدایی که مثل شما بی تاب دیدارشم .. اما .. سرمو بیشتر به سمت پنجره کشیدم که نبینه اثرات بغض😢 رو تو چشمام - اما شما دارین به مقصدتون میرسین و منم که قول دادم تمام تلاشمو بکنم تا رسوندن شما به هدفتون،😢ولی شما چی؟! نمی خواین به من تو به این کمک کنین ... کمی مکث کردم بغضِ تو گلوم آزارم میداد: _شما سختی های راه، گرما، سرما، تشنگی، گرسنگی و زخم و درد جنگ رو تحمل می کنین برای رسیدن به شهادت .. 😢اما من که یه دخترم چی؟!😢 من باید چکار کنم، چجوری آروم کنم این دل بی تابم رو ..کدوم راه رو برم تا به خدا برسم، از کجا برم، راهمو از کجا پیدا کنم ...😒شایدم، شایدم باید برای رسیدن به خدا تنهایی و رنج هایی رو تحمل کنم که میدونم سفید میکنه محاسن یه مرد رو!! بعد کمی مکث که سعی میکردم بغضِ تو گلوم رو مهار کنم و از ریزشش روی گونه هام جلوگیری کنم گفتم: _غم انگیزه آقای عباس، نه!.. مردایی که و هایی که و ...😣 ... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس ❌. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh 💚♻💚♻💚♻💚♻