فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشینن طراحی می کنند که ایران باید در خلیج فارس رزمایش نظامی نداشته باشه.....
چه غلطا ...😂😂🤨🤨
@HeremDefender
زن آقا
پرداخت ایتا داریم https://eitaa.com/joinchat/3766091795C19bd774da3
۸۰۰ سین
۵۰ شهید گمنام 😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلیون با چایی😁😂
بفرستید برا دوستای روزتون روهشون شاد شه😄
#GHERA_ATI
#SEPAHI_ALI
........................................
☘《@HeremDefender》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر آقا😍درباره گل حمید استیلی به آمریکا⚽️
#RAHBARI
#SEPAHI_ALI
........................................
☘《@HeremDefender》
⭕️ تو مشروب بخوری ضرر به بدنت نمیرسونه؟
من روزه بگیرم به بدنم ضرر رسوندم؟
شمشیر چنگیز مغول تو حلقت بزرگوار :)
#منتشرکنید
.............🚔...............
«@HeremDefender|پاسدارعشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما میتونی خدا رو باور نداشته باشی😅✨
ولی با این ربَّنا میبینی خدارو♡
که یکی داره بهش التماس میکنه💔
رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا...💖
#پست_ویژه❤️
#پیشنهاد_دانلود
#ŕąbąñą
#SEPAHI_ALI
........................................
☘《@HeremDefender》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀💔🖤
........................................
☘《@HeremDefender》
توجه توجه توجه
سلام به همگی عبادتتون قبول باشه
ما یک چالش داریم ❤️❤️
چالش ما اینکه شما ها از سفره افطارتون عکس بگیرید و برامون بفرستید
پس بدو تا وقت تموم نشده
وقت ۱۴۰۱/۱/۱۵تا عید فطر
😊😊😊😊❤️❤️❤️❤️ماه رمضانتون هم مبارک باشه
@HeremDefender
@HeremDefender2
به آیدی زیر 👇👇👌
@Farmandehhh313
@Adme_SarbazRhbar
https://eitaa.com/Ejfagjo
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱
🌱♥️
☁️
پارت14
🌱 #رمانبویگلنرگس... 🌱
از اشپزخونه رفتم بیرون ...
سر سفره بودم!
مصطفی خیلی ساکت بود!
رضا:چیه یه روز نرگس ساخته یه روز تو!
مصطفی:ها من نه بابا ساکت کجا بود !
میدونستم از دست من ناراحته!
ولی باید چیکار میکردم!
من شایان رو دوست دارم ...
ناهارمو که خوردم رفتم سر قرار!
شایان:به خونوادم معرفیت کردم !
من:واقعا خب چی گفتند؟
شایان:گفتند که میخوان تو رو ببینند!
من:کی؟
شایان:هر وقت خودت خواستی حتی امروز!
من:امروز که اندکی شو ندارم فردا چطوره؟
شایان:اممم!؟خوبه پس میگم فردا میای به دیدنشون!
من:اره ...
شایان منو رسوند خونه!
شب شده بود حوصله نماز خوندن نداشتم!
تو اتاقم بودم که خوابم برد!
یکی داشت صورتمو ناز میکرد!
چشمامو باز کردم رضا بود!
رضا:بیدار شدی؟
من:اینجایی؟
رضا:شامم که نخوردی برات نگه داشتم تو اشپزخونه هست حالت که حا اومد برو بخور!
من: ساعت چنده؟
رضا: یک و نیم شب!
من:چرا نخوابیدی!؟
رضا:خوابم نمیاد!
من:چرا داداش ؟مریض شدی؟
رضا:نه مریض نشدم! امروز داشتم فکر میکردم که چرا اینهمه بیکارم!
من:خب به چی رسیدی؟
رضا: میدونستی برای چی من میرم سوریه؟
من:برای اینکه از حرم بانو دفاع کنی!
رضا: اون دلیل مذهبیشه دلیل عقلیش چیه؟
من:نمیدونم تو بگو؟
رضا:چون اگه اونجا رو فتح کنند فردا پس فرداش میان سراغ ایران!ما در اصل داریم از خودمون در برابر دشمن دفاع میکنیم !از ناموسمون از وطنمون!
من:تا حالا اینطوری بهش فکر نکرده بودم!
رضا: ما تو اون جنگ و نبرد های سخت ، تو اون هوای گرم سوریه و تو اون موقعیت خطر ناک حتی یه نمازمون رو هم قضا نکردیم اما تو الان نمازتو نخوندی!
من:ببخشید داداش واقعا نفهمیدم که خوابم برد !
رضا:اشکال نداره اینارو بهت گفتم چون اگه یه روز خدا بخواد و شهید شدم این حرفارو یادت نره!
که امام حسین علیه السلام برای چی شهید شد؟برای نماز!
امام علی علیه السلام تو چه موقعی ضربه خورد ؟ موقع نماز !
خواست به نماز هات باشه !
حتی به حجابت که به وسیله دشمن نابود نشه!
من:چشم داداش🙂
ادامه دارد...
📚 @HeremDefender 🌴
نوشته شده توسط 🍀 م.م •|محمد محمدی|•
☁️
🌱♥️
♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
زن آقا
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱 🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️ ♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱 🌱♥️🌱♥️🌱♥️ ♥️🌱
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱
🌱♥️
☁️
پارت15
🌱 #رمانبویگلنرگس... 🌱
رفتم داخل اشپزخونه ...
شاممو خوردم و داخل فکر بودم ...
به ساعت نگاه کردم ..
دیگه خیلی از وقت نماز گذشته قضاشو میخونم ...
رفتم رو تخت خوابم و خوابیدم ...
صدای اذان داشت تو گوشم میپیچید ...
از جام بلند شدم رفتم نمازمو خوندم ...
سر سجاده نشسته بودم و داشتم فکر میکردم ...
چجوری با خونواده شایان صحبت کنم!🤨
رفتم رو تخت خوابم تا فکر کنم...
مخم اصلا کار نمیکرد ...
اینقدر فکر کردم که اصلا نفهمیدم کی خوابم برد؟
سریع از خواب بلند شدم ...
یه خواب بد دیدم ...
کلا روزمو این خواب خراب کرد...
به ساعت نگاه کردم ...
من:وای دیر شد!
رفتم سریع اماده شدم اومدم تو پذیرایی!
مامان:کجا با این عجله نرگس؟
من:ببخشید دیگه دیر شده من باید برم!
مامان:حداقل صبحونتو بخور!
چایی مو تند تند خوردم و از خونه رفتم بیرون...
رنگ زدم به شایان!
من:الو شایان کجایی؟
شایان: سر کوچتونم سریع بیا!
رفتم سر کوچه و سوار ماشین شایان شدم!
شایان:چطوری خانمم؟
من:خوبم مرسی!🥰
شایان:خب بریم که مامان بابام منتظرت هستند!
من:بریم!
تو راه شایان یه موزیک عالی گذاشت !
حالم جا اومد طوری که اون خواب وحشتناک صبح به کلی از سرم پرید!
رسیدیم جلوی در خونشون ...
یه اپارتمان بود ...
ماشین رو برد داخل پارکینگ و پارکش كرد!
از اسانسور رفتیم بالا!
خونشون طبقه چهار بود!
از اسانسور پیاده شدیم!
ادامه دارد...
📚@HeremDefender 🌴
نوشته شده توسط 🍀 م.م •|محمد محمدی|•
☁️
🌱♥️
♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱
🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️
♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱♥️🌱