eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.6هزار دنبال‌کننده
49هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعاے ...🥀👆👆 كفعمى در بلد الامين فرموده: اين دعاء حضرت صاحب الامر عَلَيْهِ السَّلام است كه تعليم فرمود آن را به شخصى كه محبوس بود، پس خلاص شد: اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ. (عج)🌼 @zandahlm1357
حالا كه فكر مي‌كنم، شايد سي نفر، چهل نفر، بچه‌هاي كلاس اول بوديم و روز پرشور و پرشوقي بود و خاطره ي بدي از آن روز ندارم. البته چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمي دانست، خودم هم نمي دانستم، فقط مي‌فهميدم كه چيزهايي را درست نمي بينم. بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم كه چشمهايم ضعيف است، پدر و مادرم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند. آن وقت، وقتي كه من عينكي شدم، گمان مي‌كنم حدود سيزده سالم بود، ليكن در اين دوره ي اول مدرسه و اينها اين نقص كار من بود. قيافه ي معلم را از دور نمي ديدم. تخته ي سياه را كه روي آن مي‌نوشتند، اصلا نمي ديدم، و اين مشكلات زيادي را در كار تحصيل من به وجود مي‌آورد. حالا خوشبختانه بچه‌ها در كودكي، فورا شناسايي مي‌شوند و اگر چشمشان ضعيف است، برايشان عينك مي‌گيرند و رسيدگي مي‌كنند. آن وقت اصلا اين چيزها در مدرسه اي معمول نبود. البته اين مدرسه ي ما يك مدرسه ي به اصطلاح غير دولتي بود، بعلاوه مدرسه ي ديني بود كه معلمين و مديرانش از افراد بسيار متدين انتخاب شده بودند، و با برنامه‌هاي اندكي ديني تر از معمول مدارس آن روز، اداره مي‌شد، چون آن مدرسه‌ها اصلا برنامه ي ديني درستي نداشت و كسي توجهي و اعتنايي به آن نمي كرد. در مورد معلمين اول ما، بله يادم است كه مدير دبستان ما آقاي «تدين » بود، تا چند سال پيش زنده بود. من در زمان رياست جمهوريم ارتباطات زيادي با او داشتم. مشهد كه مي‌رفتم، ديدن ما مي‌آمد. پيرمرد شده بود و با هم تماس داشتيم. يك معلم ديگر داشتيم كه اسمش آقاي روحاني بود، الان يادم است، نمي دانم كجاست. عده اي از معلمين را يادم است، بله، تا كلاس ششم - دوره ي دبستان - خيلي از معلمين را دورادور مي‌شناختم. البته متاسفانه الان هيچ كدام را نمي دانم كجا هستند. اصلا زنده اند، نيستند و چه مي‌كنند، ليكن بعد از دوره ي مدرسه هم با بعضي از آنها ارتباط و آشنايي داشتم. (۲) مقام معظم رهبري در مورد علاقه خود به درسهاي مختلف در دوران دبستان مي‌فرمايند: دورانهاي كلاس اول و دوم و سوم را كه اصلا يادم نيست، الان هيچ نمي توانم قضاوتي بكنم كه به چه درسهايي علاقه داشتم، ليكن در اواخر دوره ي دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - به رياضي و جغرافيا علاقه داشتم، خيلي به تاريخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاي ديني هم خيلي خوب بودم، قرآن را با صداي بلند مي‌خواندم - قرآن خوان مدرسه بودم. - يك كتاب ديني را آن وقت به ما درس مي‌دادند - به نام تعليمات ديني - براي آن وقتها كتاب خيلي خوبي بود، من تكه‌هايي از آن كتاب را - فصل، فصل بود - حفظ مي‌كردم. در همان دوره ي آخر دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - تا منبر آقاي فلسفي را از راديو پخش مي‌كردند كه ما از راديو شنيده بوديم، من تقليد منبر او را - در بچگي - مي‌كردم. به همان سبك، آن بخشهاي كتاب ديني را با صداي بلندي و خيلي شمرده، شت سر هم مي‌خواندم. معلمم و پدر و مادرم خيلي خوششان مي‌آمد، من را تشويق مي‌كردند. بله، اين درسهايي بود كه آن وقت دوست مي‌داشتم. (۳) آقا سيد علي به موازات طي درسهاي كلاسيك، به تحصيلات طلبگي در مدرسه «نواب » پرداختند و در كنار تحصيل در مدرسه و حوزه، به ورزش و بازيهاي متداول دوران خود مي‌پرداختند: در مورد بازي كردن پرسيدند؟ بله، بازي هم مي‌كرديم. منتها در كوچه بازي مي‌كرديم، در خانه جاي بازي نداشتيم و بازيهاي آن وقت بچه‌ها فرق مي‌كرد. يك مقدار هم بازيهاي ورزشي بود، مثل واليبال و فوتبال و اينها كه بازي مي‌كرديم. من آن موقع در كوچه، با بچه‌ها واليبال بازي مي‌كردم، خيلي هم واليبال را دوست مي‌داشتم. الان هم اگر گاهي بخواهيم ورزش دسته جمعي بكنيم - البته با بچه‌هاي خودم - به واليبال رو مي‌آوريم كه ورزش خيلي خوبي است. بازيهاي غير ورزشي آن وقت، «گرگم به هوا» و بازيهايي بود كه در آنها خيلي معنا و مفهومي نبود، يعني اگر فرض كني كه بعضي از بازيها ممكن است براي بچه‌ها آموزنده باشد و انسان با تفكر، آنها را انتخاب كند، اين بازيهايي كه الان در ذهن من هست، واقعا اين خصوصيت را نداشت، ولي بازي و سرگرمي بود. چيزي كه حتما مي‌دانم براي شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمم بودم، يعني در بين سنين ده و سيزده سالگي - كه ايشان سؤال كردند - من عمامه سرم بود و قبا تنم بود! قبل از آن هم همين طور، از اوايلي كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم، منتها تابستانها با سربرهنه مي‌رفتم، زمستان كه مي‌شد، مادرم عمامه به سرم مي‌پيچيد. مادرم خودش دختر روحاني بود و برادران روحاني هم داشت، عمامه پيچيدن را
خوب بلد بود. سر ماها عمامه مي‌پيچيد و به مدرسه مي‌رفتيم. البته اسباب زحمت بود كه جلوي بچه ها، يكي با قباي بلند و لباس جور ديگر باشد. طبعا مقداري حالت انگشت نمايي و اينها بود، اما ما با بازي و رفاقت و شيطنت و اين طور چيزها جبران مي‌كرديم، نمي گذاشتيم كه در اين زمينه‌ها خيلي سخت بگذرد. به هرحال، بازي در كوچه بود. البته خاطراتي هم در اين زمينه دارم كه الان اگر مناسب شد، ممكن است در خلال صحبت بگويم. بازي ما بيشتر در كوچه بود، در خانه كمتر به بازي مي‌رسيديم ». https://eitaa.com/zandahlm1357
اين همان بيمارى است، يعنى همان انسانهايى كه در دوران پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » خانه و زندگى و باغهاى مكه و ثروت و تجارت، و حتى زن و بچه را رها كردند و براى اسلام در كنار پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » به مدينه آمدند، با گرسنگى ساختند، با سختى ساختند، همينها بعد از بيست سى سال پس از رحلت پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم »، وقتى از دنيا مى روند طلاهايى را كه از اينها مانده براى تقسيم بين وارث بايد با تبر بشكنند، اينها مصداق « حتى اذا آنس نافرها و اطمأن ناكرها » است. اين اوج سخن امير المؤمنين « عليه السلام » است. اين يك نمونه از سخنان آن حضرت در مورد دنياست. يك موضوع ديگر كه در نهج البلاغه بارها تكرار شده است تكبر است، يعنى همان كه محور اصلى خطبه قاصعه است، و البته مخصوص خطبه قاصعه هم نيست، خيلى جاها هست. مسأله تكبر يعنى خود را از ديگران بالاتر دانستن، همان آفتى است كه اسلام را و نظام سياسى اسلام را منحرف كرد، خلافت را به سلطنت تبديل كرد، يعنى به كلى نتايج زحمات پيامبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » را تقريبا در برهه اى از زمان از بين برده است. اين است كه امير المؤمنين « عليه السلام » در نهج البلاغه به آن بسيار اهميت مى دهد. در همين خطبه قاصعه اى كه مى دانيد و معروف است، امير المؤمنين « عليه السلام » چقدر زيبا و پر مغز و برانگيزاننده و هشدار دهنده سخن گفته است. قسمتى از آن خطبه را يادداشت كرده ام: « فاللّه اللّه في كبر الحميّة، و فخر الجاهليّة، فانّه ملاقح الشّنآن، و منافخ الشّيطان الّتى خدع بها الأمم الماضية، و القرون الخالية، حتّى أعنقوا فى حنادس جهالته و مهاوى ضلالته، ذللا عن سياقه، سلسا فى قيادة... الا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الّذين تكبّروا عن حسبهم و ترفّعوا فوق نسبهم ». ۶ اين هشدار امير المؤمنين « عليه السلام » است، افراد جامعه را از دو چيز به شدت پرهيز مى دهد: يكى از تكبر و كبر ورزيدن و خود را برتر از ديگران دانستن. دوم از قبول اين تصور غلط از ديگران، يعنى نه خودتان خود را از ديگرى بالاتر بدانيد نه اين تصور غلط را اگر ديگرى داشت شما قبول كنيد. اينها ضامن اجراى اخلاق اسلامى بين مردم و بين مسؤولان در جامعه اسلامى است. امير المؤمنين « عليه السلام » تأكيد مى فرمايد كه هرگز از ديگران ترفع و تكبر قبول نكنيد و حضرت امير المؤمنين « عليه السلام » نه خودش كبر مى ورزيد و نه از كسى كبر و خيلاء را قبول مى كرد. خوب اين هم حاكى از اين است كه آن روز اين بيمارى و در واقع هر دو بيمارى وجود داشته است، براى اين كه مسلم بشود، برويد تاريخ را نگاه كنيد، آنها كه به تاريخ آن دوره آشنايند مى دانند كه سهمگين ترين بيمارى مردم آن روز همين دو چيز بوده: عده اى خودشان را بالاتر از ديگران مى دانستند، قريش از غير قريش، وابستگان به فلان قبيله عربى از وابستگان به فلان قبيله ديگر. و متأسفانه اين بيمارى و اين كه كسانى خود را برتر از جمعى ديگر بدانند بعد از پيغمبر « صلى اللّه عليه و آله و سلم » خيلى زود پيدا شد، و نتيجه اين حال همان بود كه امير المؤمنين « عليه السلام » فرمود: « فانه ملاقح الشّنآن... » (محل ولادت و رويش اختلاف و جدايى است) وقتى كسى خودش را بالاتر از ديگرى دانست، قشرى خودش را از قشر ديگر بالاتر دانست، آن روز اول اختلاف است، اول جدايى است، وقتى به اين نكات در سخنان امير المؤمنين « عليه السلام » توجه كنيد مى بينيد تمام خصوصيات را ذكر كرده است. https://eitaa.com/zandahlm1357