هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
چاره دردها (چاره دردها) مرحوم آقاي حاج سيد عباس شاهرودي نقل فرمود: مرض ناخوش و صعب العلاجي عارض م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشمان شرجي
نويسنده: سرور هاديان
نام شفا يافته: صديقه ظهوريان
متأهل: ساكن مشهد
نوع بيماري: تشنج – فلج و نابينايي
تاريخ شفا: ۲۴/۱۱/۶۸
باور نميكردم كه همه زندگيم يك پنجره باشد پنجرهاي كه بارها و بارها ديده بودمش، اما نه اين گونه.
باور نميكردم كه عشقم پنجرهاي باشد. پنجرهاي به وسعت همه نيازها.
پنجرهاي كه هر گوشهاش نمايانگر خواهشي است و من نيز شده بودم نيازمندي بر پاي اين پنجره.
پشت اين پنجره چه خبر بود؟ فولاد تمام. انسانهاي پشت اين پنجره يك لحظه آسوده نبودند.
خسته شده بودم. احساس سربار بودن همه وجودم را فرا گرفته بود. تحمل نداشتم. چيزي بزرگتر از بغضي هميشگي گلويم را ميفشرد.
چقدر صبر؟ چقدر استغاثه؟ آقا چقدر؟ چقدر؟
صداي پرپر شدن را ميشنيدم، صداي ناله، التماس، نياز. صداي بال بال كبوتران. اين چه همهمهاي است؟
منقلب شدم، گرمم شد، احساس تب داشتم سوختم.
تكليف اين موجود پرجوش و سرشار از زندگي در وجود لمس و فلج من چه خواهد شد؟
همه چيز خيلي سريع و غير منتظره شروع شد. زندگي شاداب من بيهيچ بيرحمي دست روزگار پيش ميرفت. هادي هم مرد خوبي بود. حاصل زندگي مشتركمان دو فرزند بود. اما سه سالي از زندگيمان ميگذشت كه تشنج ناگهاني و بيهوشيهاي مداوم زندگي آرام خانواده را دگرگون ساخت.
نفهميدم چه شد. گويا شيرازه
درونم بود كه بعد از هر بيهوشي به تحليل ميرفت. رنجور شده بودم. خسته و درمانده. دكترهاي بيشمار و آزمايشهاي گوناگون كم كم واقعيت را در ذهنم جا ميانداخت.
حاصل همه تلاشهاي درمانيام بدني لمس و فلج بود. هر چند هادي سعي داشت پس از هر مراجعه به دكتر با لبخندي تصنعي به من بقبولاند كه مشكل خاص در ميان نيست، اما ديگر ياراي تحمل پدر و مادر را نداشتم كه هميشه با ديدگان حسرتآور مرا مينگريستند.
چه روزي است اين روز، در ماه شعبان، با دلي نزديكتر از هميشه به كنار اين بارگاه آمدم.
ميداني آقا؟
درماني ندارم. تو ميداني توي اين سينه چه خبر است.
به آيينهها نگريستم. به ياسهاي روئيده در شيار اشكهايم و وجودي كه مدام به تحليل ميرفت.
به آيندهاي نه چندان گنگ و دور از ذهن دو فرزند بيمادر و همسري مهربان، به مادرم به پدرم به همه چيز.
چشمان شرجيام را به رواقها و آيينهها و بوي گلاب سپردم. و هق هق گريهام را همراه بال بال كبوتران به آسمان دور از ابر حرم او سپردم. ناگهان بوي عطر سيب پيچيد. سيب سرخي از شاخه فرو افتاد. گويا چيزي شكست و فرو ريخت. نشستم مثل سجده نماز خم شدم.
همه جا بوي سيب ميداد.
چه مه غليظي بود. چه غباري بود. شبيه آيينههاي مكدر.
حضور مه آلودي را حس كردم، غبارها كنار رفتند، آيينههاي مكدر جايشان را به نورهاي
غريبي دادند. حالا حضوري را يافتم.
دو چشم و نگاهي نافذ. زيبايي با شالي سبز و نگاهي بهاري.
خدايا اين چه حكمتي است. شرم مرا وادار به برگرفتن نگاهم نمود.
باز بوي عطر سيب كه به من نزديكتر ميشد. حالا حضوري را جستم.
جرعهاي آب در قدحي از كوزه سفاين كه به دستم ميداد. خم شدم در ميان هق هق گريه جرعهاي آب نوشيدم.
دلم تاب نميآورد. گوهرهاي اشكم، مرواريدهاي دلم را به پايش ريختم. فرياد زدم نميتوانم، نميتوانم.
صدايي شبيه ترنمي زيبا شنيدم كه به من ميگفت: ميتواني، ميتواني، راه برو. آرام بلند شد.
ساعت بود كه هفت بار نواخت. او ميرفت و من در حسرت رسيدن به او مينگريستمش.
همه جا بوي عطر سيب ميداد حسي خاص با من بود، حسي ناشناخته مثل دويدن غزالي در پهن دشتي دودست.
دويدم تا دشت ستارهها، تا پنجرهاي برنگ فولاد، چمانم را كه گشودم هزار ستاره يافتم.
در سلامت بازيافتهام سارايم قدم به زندگي گذاشت. اما اين خشنودي ديري نپاييدي. كه ديدگانم به تار گرويدند. در امتحاني مجدد اين بار من مانده بودم با چشماني كه هيچ نميديدند و من وجود ساراي چند ماههام را فقط با دستانم حس ميكردم.
يك سال گذشت، از روزي كه سارا به كوير زندگيام حضوري دوباره بخشيد. از روزي كه نگاهي نافذ را جسته بودم. از روزي كه دويدم راه رفتم. از روزي كه همه
زندگيم شده بود آن پنجره.
حالا يك ماه از آن روزها و هفتها و ساعتهاي تاريكي مطلق ميگذشت. درمان اثري نداشت من كور شده بودم.
اين بار حسرتي بيشتر از پيش به آينده مبهم خويش ميانديشيدم. با دلي سوخته و چشماني غبار گرفته و تاريك.
زير پايم خالي بود. گويا زمين ديگر جاي پاي مطمئني نبود.
همراه با خانوادهام براي بار ديگر به او پناه آوردم. به پنجرهاي كه همه زندگيم شده بود همان پنجه. دلم تنگ مانده بود. براي ديدن فضا، براي آن پنجره، براي گدستهها و آيينهها. سرم را بر زانوانم تكيه دادم. گريستم براي چشمانم كه ديگر نميتوانست جايي را ببيند. براي زندگيم گريستم.
آيا اين بار اشك پنجرهاي را خواهد گشود؟ آن قدر ذهنم دست خوش طوفانهاي پي در پي حوادث شده بود كه كم كم قدرت تفكرم را از دست ميدادم.
گريستم، با صداي بلند گريستم. اين چه صدايي است. دلم لرزيد. گويا باز چيزي شكست و فرو ريخت. به پنجره نگاه كرديم. دستانم را به سويش گشودم. چيزي نديدم اما آوار نگاهي را حس كردم.
باز بوي سيب پيچيد. گريستم، فرياد زدم: شفايم بده، شفايم بده، خسته شدم.
با متانت مرا به سوي خويش خواند. ديدمش همان آيينهاي مكدر بودند كه به كناري ميرفتند.
باز همان نور غريب بود. ناگهان بر ديوار بلند باورهايم روزني پيدا شد. اين چه صدايي است صدايي شبيه
بال بال كبوتران چشمان شرجي من حالا باريد. صدها كبوتر همراه من گريستند.
به اطرافم نگاه كردم سارا را يافتم اطرافيان با چشماني با قابهاي روشن اشك بر قاب پنجره فولاد حضوري را يافتم و خورشيدي كه هميشه خواهد تابيد.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ج) شبهه افکنی: در واقع بزرگ ترین شبهه ای که واقفیه در بین شیعیان ایجاد کرده بودند، همان وقف بر امام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مواضع و پاسخهای امام رضا (علیه السلام) به واقفیه:
اشاره
دقت در روایات و گزارشهای رسیده، نشان میدهد که امام رضا (علیه السلام)، علاوه بر این که در دوران حضور در مدینه، به پاسخ گویی و مبارزه با فرقة واقفیه میپرداخته است، حتی در مسیر راه خود از مدینه به مرو و همچنین در خود مرو نیز به این مهم توجه داشته است. شاهد بر این گفته، روایتی است که بیان میکند که در مسیر راه مذکور، شخصی به نام جعفر بن محمد نوفلی، شبهة واقفیه مبنی بر زنده بودن امام کاظم (علیه السلام) را بیان میکند و امام (علیه السلام) پس از دروغگو نامیدن و لعن آنها، به ارائة پاسخ میپردازد. [۱]
گزارشی از حسن بن علی وشاء وجود دارد که نشان میدهد که امام (علیه السلام) در مرو هم به مسألة واقفه توجه داشته است. طبق این خبر، امام (علیه السلام)، حسن بن علی وشاء را به مرو خوانده و مرگ علی بن ابی حمزه بطائنی در آن روز و چگونگی احوالاتش در قبر را به اطلاع وی رسانده است. [۲]
با توجه به این که در بحثهای قبل، به پاره ای از مشکلات ایجاد شده توسط جریان وقف در زمان امام رضا (علیه السلام) اشاره کردیم، در این قسمت سعی داریم تا از میان احادیث و روایات وارده، گوشه ای از مبارزات امام رضا (علیه السلام) را با این فرقة عالِمِ منحرف، به تصویر بکشیم.
----------
[۱]: فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق مؤسسة آل البیت: لإحیاء التراث، الطبعة الأولی، مؤسسة آل البیت: لإحیاء التراث، قم، ۱۴۱۷، ج ۲، ص ۵۹.
[۲]: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولی محلاتی، پیشین، ج ۴، ص ۳۳۷.
#فرقه_های_درون_شیعی
✍نعمت الله صفری
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#امر_به_معروف 🔹 ای آقا ! این همه امربهمعروفکردن، کو اثرش؟ ⬅️ جواب: ۹۹/۹۹ درصد موارد اثر داره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#علم
🔹 علمی که اگه اونو نداشته باشی، هیچ علم دیگه ای به دردت نمیخوره❗️
⬅️ قبل از هر علمی،باید این علم رو به فرزندانمون آموزش بدیم...
#ارسالی_مخاطبین
@zandahlm1357
چشم به راه - قسمت چهل و یکم.mp3
11.53M
🎬 قسمت: چهل و یکم
👇👇👇👇👇👇
قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 پویانمایی زیبای سلام بر ابراهیم 📀 قهرمانی ، جنگی ، هیجانی 💿 قسمت یازدهم #پویانمایی #کارتون #انیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون زیبای سلام بر ابراهیم
📀 قهرمانی ، جنگی ، هیجانی
💿 قسمت دوازدهم
@zandahlm1357
#کارتون #انیمیشن #سلام_بر_ابراهیم