eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢گردان‌های مجاهدین منتشر کرد؛ 🔹 از پای درآوردن نظامی اسرائیلی با یک شلیک دقیق ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢عملیات حزب‌الله علیه پایگاه صهیونیست‌ها در اراضی اشغالی 🔹‌جنبش مقاومت اسلامی لبنان بامداد پنجشنبه گفت که با تسلیحات مناسب، پایگاه نظامی «الرمثا» واقع در تپه‌های اشغالی کفرشوبا را مورد اصابت مستقیم قرار داده است. 🔹‌حزب‌الله همچنین تصاویر هدف قرار دادن خودروی ارتش اسرائیل در پایگاه «عداثر» را منتشر کرد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
13.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨انهدام سامانه‌گنبد آهنین اسرائیلی در جبهه شمالی 🔹حزب‌الله تصاویر شکار سامانه گنبد آهنین واقع در پادگان رامون نفتالی را منتشر کرد. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کلیپ 🥀 گشته ، شهر سوسنگرد و بستان از خون پاک نوجوانان چون گلستان 📺 تصاویری از دیدار امام خمینی(ره) با خانواده های معظم شهدا و نوحه خوانی حاج صادق با بلندگوی دستی که موجب پرشور شدن مراسم می شود... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۱۵۲ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند - نفر دوم گفت: «باشد.» رفت توی سلول و برگشت. در دستش چند تا شورت، زیرپوش، شلوار، و پیراهن بود. آنها را به من داد و گفت: «این ها هدیه ای است از طرف ما.» گفتم: «شما ما را شرمنده کردید. رادیو چه شد؟» آرام از زیر پیراهنش درِ رادیو را در آورد و به من داد. آنها را گرفتم و به سلولم برگشتم. یادم رفت توالت بروم، ولی وقت هم تمام شده بود. باتری های اضافی و رادیوها را در سلول لابه لای پتوها طوری جاسازی کردم که عقل جن هم به آن نمی رسید. قاب پلاستیکی رادیوها را در آوردم و هر کدام از آنها را داخل یک پاکت خالی سیگار گذاشتم. دو سه ساعت بعد، نگهبان آمد و به آنها گفت که آماده باشید که وقت انتقال ما به دادگاه است. به عباس گفتم: «دیدی خدا چقدر به ما رحم کرد. اگر غفلت می کردیم، همه چیز از دستمان رفته بود.» دو نفر از آنها را نگه داشتند و باقی را به دادگاه بردند. صدای خنده و ترانه خوانی آن دو نفر بیشتر شب‌ها به گوش‌مان می رسید. یک شب، بعد از شنیدن اخبار، هر چه دقت کردیم، از آن دو نفر صدایی درنیامد. تعجب کردم، گفتم: «نکند مرده اند؟» صبح روز بعد، وقتی نگهبان صبحانه ما را می آورد، در حالی که در سلول آن دو نفر را باز می کرد، فریاد زد: «فرار کردند... فرار کردند!» همه از سلول‌ها بیرون آمدیم. دیدیم نگهبان به سرش می‌زد و می گفت: «فرار کردند، بدبخت شدم!» نگاهی به درون سلول کردم. میله های پنجره بالای سلول، که به طرف حیاط بود، خم شده بود؛ به طوری که از لای آنها یک نفر می توانست رد شود. آنها از این طریق فرار کرده بودند و کسی متوجه نشده بود. من هم از این فرصت کوتاه استفاده کردم؛ داخل سلول رفتم و یک تیغه آهن بری نصفه را، که روی زمین افتاده بود، برداشتم و به سلول خودمان بردم تا شاید روزی به دردمان بخوردا روزهای بعد با خبر شدیم جرم آن دو فراری قتل بوده و آنها مجرمان خطرناکی بوده اند که توانسته بودند میله های آهنی را ببرند و فرار کنند. بیشتر شب‌ها، وقتی نگهبان ها در اصلی محجر را می بستند و می‌رفتند، گروه آقای جمشیدی از سلول هایشان بیرون می آمدند و مشغول حرف زدن و خنده می شدند. ما هر شب بیرون نمی رفتیم، همیشه احتیاط می کردیم. به نوایی پور گفته بودم: «این طور بی هوا بیرون نیایید. یک مرتبه عراقی ها سرزده وارد زندان می شوند و گرفتار می شوید و روزگارتان را سیاه می کنند.» گفته بود: «نه بابا، خبری نیست. کسی سراغ ما نمی آید.» با تأكید گفته بودم: «از من گفتن..» یک شب در سلولمان خوابیده بودیم که سروصدای بچه ها بیدارمان کرد. از سلول بیرون آمدم. حاج آقا جمشیدی به توالت رفته بود و داشت حمام می کرد و سرود هم می خواند. کنار توالت رفتم و گفتم: «حاج آقا، اگر عراقی ها سر برسند و ما را ببینند، کارتان با کرام الكاتبين است. زود بیایید بیرون.» ایشان گفتند: «چقدر می ترسی. دارم حمام می کنم.» بی توجه مشغول حمام کردن بود و انگار نه انگار در محل خطر قرار دارد. آن شب، شب ضربت خوردن حضرت امیر المؤمنين (ع) بود. قرار شد شب دعای جوشن کبیر بخوانیم و در آخر مراسم قرآن به سر بگیریم. من و عده ای از بچه ها مشغول خواندن دعای جوشن کبیر شدیم. چون از آمدن نگهبان نگران بودم، دعای قرآن به سر گرفتن را هم خواندیم و گفتم: «بچه ها زود بروید داخل سلول‌هایتان، چون ممکن است نگهبان از راه برسد.» حاج آقا جمشیدی داشت، به قول خودش، غسل شب احیاء می کرد. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
Part25_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
18.28M
قسمت 5⃣2⃣ جلسه بیست و پنجم : بهشت ولایت 🌿صفحات ۷۱۲ تا ۷۲۵ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
شرکت در عبادت راغب در محاضرات گوید: امام رضا علیه السلام نزد مأمون بود. وقتی وقت نماز رسید، خدمتکاران آب و طشت آوردند تا خلیفه وضو بگیرد. امام فرمود: خود خلیفه وضو بگیرد شایسته تر است، چرا که خدا می‌فرماید: کسی که دیدار پروردگارش را طالب باشد، عمل نیک انجام می‌دهد و در عبادت پروردگارش کسی را شریک قرار نمی دهد.... فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً. [۱] ابن جنید در برزخ جعفر خالدی می‌گوید: ابن جنید را در خواب دیدم، به او گفتم: خدا با تو چه کرد؟ گفت: ---------- [۱]: ۱) - کهف آخرین آیه. این دانش‌ها از بین رفت و این رسمها مندرس گردید و چیزی جز دو رکعت در سحر ما را نفع نبخشید. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چشامو تو غم تـــو به دست گریه دادم🖤 (ع) [حاج محمود کریمی] ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا