32.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف اصلی بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای کاروانهای اعزامی ایران به بازیهای المپیک و پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خط_دیدار | قدرت روحی و اعتماد به نفس ملّت ایران در ورزشهای بینالمللی و آوردگاههای جهانی به رخ بدخواهان کشیده میشود
🌷 مرور تصویری بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای کاروانهای اعزامی ایران به بازیهای المپیک و پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس. ۱۴۰۳/۶/۲۷
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پنجره متفاوتی از دیدار صبح امروز اعضای کاروان ایران در المپیک و پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس با رهبر انقلاب
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تا نگاهش به چشمام افتاد جملش ناتمام موند، مبهوت به صورت خیس از اشکم نگاه می کرد .. حالا نوبت من بود،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜
#قسمت_یازدهم
.
#هوالحـــق
نمیدونم چند دقیقه بود که گریه می کردم ولی چند بار صدای باز و بسته شدن در و شنیده بودم ..
آروم از جام بلند شدم که چشمم خورد به مهسا که کنارم نشسته بود و با نگرانی نگاهم میکرد
- چیشده آبجی؟!
سعی کردم لبخندی رو بزور رو لبام بنشونم آروم گفتم: هیچی عزیزم
رفتم دستشویی و صورتمو با آب سرد شستم، به اتفاقات چند لحظه پیش فکر کردم، وای خدا حالا جواب بقیه رو چی بدم، هنوز یه ساعت از محرمیتمون نمی گذشت که منو با اون حال دیدن،
الان فکر می کنن چیشده که من گریه می کردم، خدا کمکم کن .. وضو گرفتم و زیر لب فقط صلوات میفرستادم ..
از دستشویی که اومدم بیرون با ملیحه خانم روبرو شدم، منتظر من بود اینجا..
سرمو به زیر انداختم که اومد دستامو گرفت و گفت: معصومه جان عباس چی گفت بهت که ناراحتت کرد؟
نگاش کردم، چشماش نگران بود، اون مادر بود نباید از پسرش دلگیر میشد، اصلا چرا از عباس، مگه مقصر من نبودم که بدون مشورت با عباس این تصمیم رو گرفتم ..
آهی کشیدم و گفتم: نه ملیحه خانم من باعث ناراحتی عباس شدم تقصیر من بود، من کاری کردم که اون سرزنشم کنه و گریه ام بگیره، تقصیر من بود
مهربانه نگاهشو بهم دوخت و گفت: امان از دست جفتتون .. دوتاتون عین همین
سوالی نگاهش کردم که گفت: عباس هم دقیقا همینو گفت، گفت تقصیر خودشه و تو رو ناراحت کرده، والا آخرشم نفمیدم چیشده و کی کیو ناراحت کرده
لبخندی رو لبم نشست، راستش هر چقدر زمان بیشتر می گذشت و عباس رو بیشتر می شناختم تازه می فهمیدم که واقعا مردِ من عباس بود!
❣️
تمام شب بیدار بودم و خوابم نمی اومد همه خواب بودن، به اتفاقات امروز فکر می کردم به لحظه ای که عباس اونجوری باهام حرف زد، چقدر از رفتارش جا خورده بودم، شاید کمی بچگانه رفتار کردم ...
اصلا حالا که فکرشو میکنم بهش حق میدم، حق میدم که بخواد سرزنشم کنه باید قبل عقد باهاش هماهنگ می کردم و همه چیو بهش می گفتم، قبول داشتم که کمی سر خود عمل کردم،
دست انداختم و موبایلم رو از رو عسلی برداشتم تا ببینم ساعت چنده .. نمیدونم چرا امشب بی خوابی زده به سرم
ساعت نزدیک چهار صبح بود!!
چند تا پیام و تماس از دست رفته داشتم، باز گوشیم رو سایلنت بود،
کدوم بدبختی بوده که بهم زنگ میزد .. یک تماس از شماره ناشناس!
بی توجه به تماس وارد لیست پیام ها شدم، از همون شماره ناشناس چهار تا پیام، باز کردم
.
"سلام معصومه خانم، امیدوارم منو ببخشین من رفتار درستی نداشتم با شما، حلالم کنین "
.
عباس بود، شمارمو از محمد گرفته یعنی؟!!
.
"معصومه خانم میشه دلیل این کاری رو که کردین بدونم، واقعا ذهنم آروم نیست ... درگیرم"
.
و پیام بعدیش ...
❣️
.
"خب اگه از دستم ناراحتینو جواب نمیدین، اشکالی نداره حق میدم بهتون، ولی منم حق دارم بدونم چرا جواب منفی ندادین بهم"
.
نمی دونم چرا داشت خنده ام می گرفت تا جایی که من تو فیلما و داستانا دیده بودم پسرا شاکی میشن از این که دخترا چرا جوابشونو مثبت ندادن و حالا عباس شاکیه که چرا جواب منفی ندادم !!!
پیام آخرشم فقط یه شب بخیر بود، همش برای ساعت یازده دوازده شب بود نمی دونستم جوابشو بدم یا نه حتما تا الان خوابیده..
بالاخره تصمیم گرفتم جواب بدم، تا جایی که تونستم تو پیام براش توضیح دادم و فرستادم ..
خواستم گوشی مو بزارم که پیامی بهم ارسال شد
.
"ممنون که جواب دادین، تا الان منتظر بودم، باید حتما حضوری باهاتون حرف بزنم "
.
چشام از تعجب گرد شده بود با سرعتی که اون جواب داد انگار گوشی دستش بود، این آدم تا الان بیدار بود واقعا!!
نکنه عباس هم امشب بی خوابی زده به سرش، مثلِ من؟!!
.
.
#ادامه_دارد...
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357