eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 نامزدی مجدد مورالس در انتخابات ریاست جمهوری بولیوی ممنوع شد 🔺️دادگاهی در بولیوی طی حکمی رئیس جمهور سابق این کشور را از نامزدی مجدد برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری منع کرد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📣 درگذشت تونی تاد؛ بازیگری با ۲۰۰ نقش 🔺️تونی تاد، بازیگر پرکار آمریکایی با بیش از ۲۰۰ نقش‌آفرینی در سینما و تلویزیون از جمله فیلم‌های «پلیتون،» «مقصد نهایی»، «صخره» و «کندی من» در سن ۶۹ سالگی درگذشت. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📣 مصوبه دولت برای واگذاری فوری خودرو به جانبازان 🔺براساس مصوبه جدید دولت، جانبازان مشمول واردات خودرو می توانند با انصراف از واردات، نسبت به دریافت خودروی داخلی بدون نوبت، و با واگذاری فوری ۳ ماهه بهره‌مند شوند. 🔺مشمولین می‌توانند کل یا بخشی از بهای خودرو را به صورت نقدی پرداخت نمایند و مابقی را تسهیلات ۴ درصدی با اقساط ۶۰ ماه دریافت کنند. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ آیا احادیث و قرآن گفته اند عقل و ایمان زنان ناقص است؟ 🎙حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فلک زهره یا شمس علامه در کتاب التحفه، اصرار دارد بر اینکه فلک زهره بالاتر از فلک شمس است. غیاث الدین جمشید کاشانی در رساله خودش به نام سماوات، در پی رد نظر علامه است. گویند دل نهادیم به بیداد، عطای تو کجاست ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست سعدی آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید ابوالحسن خرقانی به زبان پهلوی سروده است: تا گبر نشی با تو بتی یار نبو ور گبر شی از بهر بتی عار نبو آن را که میان بسته بزنار نبو او را به میان عاشقان کار نبو حسام من بودم دوش آن بت بنده نواز از من همه لابه بود و از وی همه ناز شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید شب را چه گنه حدیث ما بود دراز حسام آن دل که تو دیده ای، ز غم خون شد و رفت وز دیده خون گرفته بیرون شد و رفت روزی به هوای عشق سیری می‌کرد لیلی صفتی بدید مجنون شد و رفت سحابی گویند به حشر گفتگو خواهد بود وآن یار عزیز تندخو خواهد بود از خیر محض جز نکویی ناید خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تذکر سردار سلیمانی به سر تیم حفاظتش به دلیل تحویل گرفتن یک خودروی ضدگلوله 😔 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۵۹ (قسمت پایانی) خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند قرار شد پدر و مادر و همسر علی و زینب و حسین، فرزندانش، روز بعد به دیدنم بیایند، آن شب به همسرم گفتم: «تا خانواده حاجی علی نیامده اند هر چه پلاکارد و چراغانی هست، همه را جمع کنید؟» - چرا. مگر چه شده؟ - آنها با دیدن این همه چراغ و پارچه دلشان شکسته می شود. همسرم همراه فامیل ها پارچه ها را جمع کردند. شب، ساعت نه، خانواده حاج علی آمدند. مادر على با دیدنم گریه کرد. پدر علی بغلم کرد و فقط می گفت: «خوش آمدی.» با آنها در اتاق نشستم و آماده بودم سراغ فرماندهم را بگیرند. همسر علی گوشه اتاق همراه دو فرزندش نشسته بود و حرفی نمی زد و منتظر صحبت های من بود. مادر علی در حالی که با دستمال اشکهایش را پاک می کرد گفت: «حاج علی، از پسرم چه خبر داری؟» آنقدر سنگین و سوزناک حرف می زد که بند دلم برید و دوست داشتم گریه کنم. برای آنها از روز سقوط جزیره تا اسارتم را گفتم. خانم على وقتی داشتم از رفتن به عراق می گفتم وسط حرفم آمد و گفت: حاج آقا، یعنی ممکن است حاج علی زنده باشد؟» مانده بودم چه جوابی بدهم. دلم نمی آمد به آنها وعده زنده بودن بدهم. یقین داشتم علی شهید شده ولی گفتن آن به این زن کار من نبود. دوباره صدای همسر على بلند شد: «بالاخره ممكن است که حاج علی را عراق، یک جایی پنهان کرده باشد؟» گفتم: «بله. ممکن است.» این ممکن است را در هر موردی می‌شد گفت. ولی توان این را که بگویم حاج علی دیگر برنمی گردد نداشتم. با دیدن زینب و حسین، فرزندان حاج علی، خاطرات زیادی برایم زنده شد. آن شب هایی که به خانه علی می رفتم و او با بچه هایش بازی می کرد. آنها آمدند و بغلشان کردم. هر دو ساکت و آرام بودند. هر چه کردم خودم را کنترل کنم، نشد، آرام در حالی که سرشان را می بوسیدم گریه کردم. مادر علی گفت: «حاج على، چه کنم؟ تا کی نگاهم به در خانه باشد؟ آخر پسرم می آید یا نه؟» فقط سکوت کردم و حرفی برای گفتن نداشتم. آن شب، وقتی آنها را تا حیاط بدرقه کردم و برگشتم، احساس کردم که دیگر هیچ وقت علی هاشمی را نخواهم دید. یقین داشتم اگر بر فرض محال علی اسیر بود حتما خبرش بین اسرا پخش می شد. بعد از دیدن خواب در زندان استخبارات که علی و حمید رمضانی را در مکه با لباس احرام دیده بودم يقين پیدا کردم علی شهید شده است. با وجود این تا مدت ها با خودم می‌گفتم: «ای خدا کاش علی زنده باشد!» خاطرات اسارتم به انتها می رسد؛ اما لحظات تلخ و شیرین و انسانهای مختلفی که در زندان الرشید، محجر و غیره که با آنها سروکار پیدا کردم، هنوز با من اند و گویی با آنها زندگی می‌کنم. الطاف بیکران خداوند، عنایتهای اهل بیت، آرامش شیرینی که پس از توسل به آنها در جانمان ریشه می دواند، در سختی های گفتنی و ناگفتنی زندان، همواره مانند نسیمی بر جان و روحم می وزد و احساس می‌کنم دنیایی از زیبایی و زشتی، نگرانی و آرامش، یأس و امید را در این مدت کوتاه اسارت تجربه کرده ام. درس های زیادی را فراگرفتم که شاید هیچگاه از گذران زندگی عادی قابل فراگیری نبودند! اکنون به جرئت می توانم بگویم با وجود همه تلخی هایی که در زندگی داشتم، شیرینی هایی بعدا چشیدم که ارزش تحمل این تلخی‌ها را داشت. خدا را ندیده می پرستیدم اما ایامی بر من گذشت که او را می دیدم و با عشق و باوری متفاوت پرستش می کردم. اما باز هم به نیزار مجنون برمی گردم. نیزار سوخته مجنون سخنان بسیاری با من دارد. زیرا در دل خود خون دل ها و خون دل خوردن های بسیاری را جای داده است. نی حدیث راه پرخون می کند قصه های عشق مجنون می کند محرم این هوش جز بیهوش نیست مرزبان را مشتری جز گوش نیست درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام توضیح: گروه تفحص جسد مبارک حاج علی هاشمی را در سال ۱۳۸۹ در نزدیکی قرارگاه تاکتیکی سپاه ششم پیدا کرد و مردم غیور خوزستان آن را با شکوه بی نظیری تشییع کردند. همراه باشید با ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357