#شهید_میشم...:
#از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو
قسمت شصتم
دوستِ خوب واقعا نعمته و انسان اگه بخواد تغییر کنه حتما لازمه دوستای خوبی هم داشته باشه؛ یکی از مهمترین مواردی که تو ترقی کردنم در مسیر دین تو مقطع دانشگاه، واقعا برام موثر بود، وجودِ دوستایی بود که شک ندارم هرکدوممون دلیلی برای خوشبختی و اصلاح دیگری بودیم خصوصا برای من که در سختی ها و مواقع ناامیدی، کنارم بودن و بودنشون رمق و قدرتِ وجودِ گاها خسته ام میشد، روز اول دانشگاه بهار و شادی؛ دو نفر از همکلاسیای راهنماییم رو دیدم که دست تقدیر یک بار دیگه مارو کنار هم نشونده بود، اینم از لطف الله متعال بود که از تو شاگردای مدرسه راهنماییم دو نفری رو که واقعا تو درس و ادبو اخلاقو حجاب نمونه بودن، گلچین کرده بود که کنارشون باشم و مثل گذشته از متانت و ادبشون درس بگیرم. چند هفته از دانشگاه که گذشت متوجه شدم مرور قرآنم کند شده و نگرانی بزرگی به دلم افتاد..
😔اما چاره ای نداشتم جز اینکه تمام تلاشم رو بکنم و نذارم مرورم قطع بشه گاهاً که خیلی وقت کم میاوردم مجبور میشدم قرآنم رو از رو بخونم که ترکش نکنم موقع اتاق گرفتن درخواست داده بودم که با بچه های ترم بالا باشم چون حوصله ترم اولیا رو نداشتم تو اتاق با دختری به اسم نورا آشنا شدم که چند سال از خودم بزرگتر بود اما فهمیدم که از لحاظ عقیدتی و خیلی چیزای دیگه بهم نزدیکیم.. یکی دو شب برای آشنایی بیشتر تا دیر وقت توراهرو خوابگاه باهم حرف زدیم اولش میترسیدم بهش اعتماد کنم اونم همینطور بود اما بعدا که بهتر همو شناختیم دوستیمون محکم شد
دوستیم با سرور هم سر میز صبحانه شروع شد که تنهایی نشسته بود و رفتم پیشش انگیزه آشناییم باهاش حلقه نشان تو دستش بود چون اون موقع تو دخترای دانشگاه کسی رو ندیده بودم ازدواج کرده باشه و یه جورایی با سرور احساس نزدیکی میکردم بدون اینکه سر بحث رو باهاش باز کنم متوجه شدم که سرور نسبت به مسائل مهم دینی مثل حجاب و پایبندی کامل به نماز و روزه و خیلی حساس نیست و دغدغه ی مهم زندگیش مسائلی بودن که کمتر مربوط به دین میشد هنوز گریه ها و بیتابی هاش بخاطر گره ای که تو کار ازدواجش افتاده بود یادمه که تمامی نداشت و همینم باعث شد که نتونم به بهانه ی متفاوت بودن اهداف و مسیرمون تنهاش بزارم و دست از دوستیش بردارم یک نوع رِفق و دلسوزی و محبت در وجودش موج میزد که آدم نمیتونست راحت از کنارش بگذره و امید به تغییر کردنش نداشته باشه. ترمِ اول دانشگاه بهاری بود و خیلی سریع تموم شد وسطای تابستون بود که مشکل سرور حل شد و ازدواجشون با پسرخالش جور شد. منم اون مدت تونستم رو تثبیتِ قرآنم کار کنم و نذارم تعطیلاتم الکی هدر بره..
🔸روزشماری میکردم که ترم جدید شروع بشه چون واسش برنامه های زیادی داشتم؛ با اقای کامیاب و چند نفر دیگه صحبت کرده بودم و قرار بود این دفعه که برگردم برای رفتن سر کلاس های بحث و تفسیر برنامه ی منظم داشته باشم و خودمم کلاس حفظ برگزار کنم اما متاسفانه تو این یکسال همه چی اونطور که فکر میکردم مرتب پیش نرفت و سر راهم با مسائل مختلفی امتحان شدم که بدلیل کم تجربگیم ضربه خوردم
😔برای مدتی عقب افتادم و فقط تونستم سر کلاسای آقای کامیاب حاضر بشم اونم نه بصورت کامل چون از طرف دانشگاهمون همه چی از لحاظ امنیتی کنترل میشد گرچه کلاسای اقای کامیاب اصلا ازین لحاظ اصلا مشکلی نداشت اما از چند جای دیگه برام پاپوش هایی درست کرده بودن باعث شد رفت و آمدم رو محدود کنم تا وقتی که به اصطلاح تبرئه شدم و معلوم شد اونطور که فکر میکردن نبوده و در حقم اغراق شده و حرفایی که نزدم رو بهم نسبت دادن.
😔تو این مدت خیلی اذیت شدم و زندگیم داشت مختل میشد چون موقعیتم در خطر بود و بدتر از همه نگرانیِ بابا بود بود که با بدترین شیوه روم خالی میکرد و سرزنشم میکرد و محدودم میکرد چون همه چی رو بیشتر از واقعیتی که بود به گوشش رسونده بودن و ترس همیشگی بابا از همین مسایل بود که الان اتفاق افتاده بود البته اگه منصفانه بررسی کنم هیچ کدوم از اتفاقاتی که الان تو پستوی ذهنم زیرو روشون میکنم خالی از حکمت و منفعت نبودن، و حداقلِ خیرشون این بود که یاد گرفتم کسی که ادعای دینداری میکنه نباید انتظار داشته باشه که خدا پیشاپیشِ اون حرکت کنه و مسیر رو براش صاف و هموار کنه و همه چی واسه دینداری کردنش مهیا باشه بلکه این ادعا جز با امتحان پس دادن صحت و سُقم و خلوصش معلوم نمیشه
یاد گرفتم که مومن باید زیرک باشه و احساسات و غیرت دینیش رو کنترل کنه و بدونه که مسیر دعوت با تک روی کردن و کارهای عجولانه بدور از حکمت راه به جایی نمیبره دردسرای ازینجا به بعد مربوط به وقتیه که مسئله ی ازدواج و خواستگاری کردنای متعدد دوباره مطرح شد. تو اون مدتی که کلاسای آقای کامیاب میرفتم بااینکه سعی میکردم با کسی آشنا نشم و کسی منو نشناسه اما متوجه شدم که خیلیا زیر نظرم دارن
💛ادامه دارد....
http
✨﷽✨
💠مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد
میگوییم راحت شد !!
✍خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم ،مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم بی هیچ ملاحظه ای ایام میگذرانیم اما دلمان عمر نوح میخواهد !! کم میخندیم و زود عصبانی می شویم
کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم ! زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم، زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم. فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را...! مگر بیشتر از یکبار فرصت
زندگی کردن داریم...؟!
✅اميرالمؤمنين عليهالسلام:
عُمرُ المَرءِ لاقيمةَ لَه.
عمر انسان (آنقدر گرانبها است که)
به هيچ قيمتي قابل ارزيابي نيست.
📚اسرارالبلاغه، ص ٨٩
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani - موسیقی ایرانی 5 - استاد شجریان .mp3
6.58M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گرچه مجنونم و صحرای جنون جای منست
لیک دیوانه تر از من،دل شیدای منست
آخر از راه دل و دیده سرآرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو درپای منست
رخت بربست ز دل شادی و ،هنگام وداع
با غمت گفت که:یا جای تو یا جای منست
جامه ای را که به خون رنگ نمودم،امروز
برجفا کاری تو شاهد فردای منست
سرتسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود
با همه جور و ستم همت والای منست
دل تماشایی تو،دیده تماشایی دل
من به فکر دل و خلقی به تماشای منست
آنکه در راه طلب خسته نگردد هرگز
پای پر آبله بادیه پیمای منست
#فرخی_یزدی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹✨🌹✨🌹✨
🔹وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ🔹
✨و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید
✨ و زمینی که ناپاک است، جز گیاهی اندک و بی سود از آن بیرون نمی آید؛
✨این گونه نشانه ها را برای گروهی که سپاس گزارند بیان می کنیم.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌹 سوره اعراف 🍃 آیه 58🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜قطعهها و فرازهای تلاوت سوره ی هود
#دکتر_نعینع
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی ☀️ 1⃣2⃣ قسمت بیست و یکم 👌انسان برای آخرت خودش اندوه بخورد، برای چیزی که
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی ☀️
2⃣2⃣ قسمت بیست و دوم
👈🏼مولانا داستانی را در مثنویی نقل می کند، می گوید: بنده خدایی بدو بدو می کرد که به مسجد برسد و نماز جماعت بخواند. رسید مسجد دید نماز جماعت تمام شده، مردم دارند بیرون می آیند. ناراحت شد خیلی اندوه خورد که چرا به نماز جماعت نرسیدم. یکی از این مسجدی ها گفت من حاضر هستم ثواب نماز جماعتم را با این اندوه تو عوض کنم. یعنی این قدر این ارزش دارد.
✅در امور آخرتی کسی اندوه بخورد خیلی عجیب است. آدم برای چیزی اندوه می خورد که قدرش را بداند.. ما وقتی برای نماز شب اندوه نمی خوریم یعنی قدر نماز شب را نمی دانیم، فکر می کنیم بی اهمیت است. آهن در جیبمان باشد و گم شود عین خیالمان نیست، ولی اگر طلا باشد.. ...چون قدرش را می دانیم.
👌🏼از 51 رکعت نماز، 17 رکعتش واجب است،34 رکعت هم نافله! هر روز می گذرد و ما این 34 رکعت نافله را نمی دانیم چه قدرش را می خوانیم؟! چه قدرش را پس می زنیم! بیخود و بی جهت این نافله خواندن ها را از دست می دهیم. ای کاش حداقل قضایش را بخوانیم.
📿ممکن است انسان موقع اذان ظهر آن لحظه واقعا حال خواندن نافله نداشته باشد.انسان است دیگر یک موقع حال دارد یک موقع ندارد.! اشکال ندارد نماز ظهرش را بخواند، ولی دو ساعت ، سه ساعت بعد حالش را پیدا کرد، قضایش را بخواند. نافله است ! می تواند قضایش را بخواند. قضای واجبش را هم بخواند، قضای مستحباتش را هم بخواند.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق مهدوی" فایل شماره (3)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 22
💠☀️💠☀️💠☀️💠
________________
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی 💚
👌یه عده اینجوری #برکت و #آرامش عجیبی وارد زندگیشون شده...
🌺شما چطور؟!!!
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ماجرای رویای عنایت و اعطای حقیقت علم به علامه حسن زاده آملی توسط حضرت امام رضا علیه السلام.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔻
چمران اومده بود کردستان. اون موقع، معاون نخستوزیر بود. وقتی خبر حضور نماینده امام به پاوه رسید امید به مردم برگشت! خیال میکردن خمینی فراموششون کرده و ضدانقلاب قراره همهشونو قتل عام کنن.
.
پیرمردا چمران رو خوب میشناختن. جوونای پاوه تعریف رشادتها و مبارزاتش تو لبنان رو از دستمالسرخها شنیده بودن. این که یه تنه یه گردان آدمو زمینگیر میکرد! چمران یه قهرمان بود که کل زندگیش جونشو کف دستش گرفته بود و برای دفاع از مردم بیگناه میجنگید.
.
توی اون محاصره، با هزار زحمت تونست یکی از بالگردای ارتش رو برای حمل مجروحین پاوه هماهنگ کنه. دشمن، حتی به پرندههای توی آسمون هم رحم نمیکرد چه برسه به یه بالگرد ارتش با پرچم امداد. مهم نبود پر از آدمای زخمی و مجروحه؛ مهم این بود مردم امیدشون رو از دست بدن و بفهمن که تنهان. اونوقت یا تسلیم میشدن یا کشته.
.
چمران به خانوادهها دلداری داد که خدا از دشمن زورگو بزرگتره و بدتر از اینم تجربه کرده. به ضدانقلاب اطلاع داده بودن بالگرد برای مجروحاست و نزننش. بالگرد که پرید، روی هوا زدنش. چمران، با اون همه افتخار، حسابی شرمندهی مردمی شد که بهش امید داشتن. تو دلش غوغا بود! خودش رفت پشت گاری و مجروحا رو بردن داخل شهر...
.
مادر یکی از قربانیها اومد جلو و سر چمران داد کشید. گفت: «پسرم زنده بود. تو اونو کشتی، من اونو از تو میخوام». اشک تو چشمای چمران جمع شد و سرشو انداخت پایین. پیرزن، داغدار پسرش بود. یادش رفته بود شرایط جنگیه و دشمن این جنگ رو شروع کرده. فراموش کرده بود پسرش با شلیک ضدانقلابها آسمونی شد. شروع کرد به کتک زدن معاون نخستوزیر کشور!
چمران، ساکت و آروم ایستاد و کتک خورد! مردی که اسمش دشمن رو به لرزه درمیاورد، مردی که کلی آدم بیگناه برای اینکه جونشونو نجات داده بود شب و روز براش دعا میکردن و عاشقش بودن عذرخواهی کرد، ایستاد و کتک خورد.
.
پیرزن آروم که شد، خجالت کشید!
.
.
وضعیتسفیدنوشت: دشمن براش مهم نیست چند تا ایرانی تو هواپیمای اوکراین بودن. مسیح علینژاد اهمیتی نمیده نخبه بودن. بیبیسی از شهادت سردار سلیمانی خوشحاله. مهناز افشار با دلارهای خونی آل سعود خودشو باد میزنه و میگه جنگ بسه. من و توییم و یک لشکر قهرمان که چهل ساله با جون و دل از امنیتمون دفاع میکنن. خیلی ناراحتیم، اما مثل پیرزن قصه کاری نمیکنیم که وقتی آروم شدیم پشیمون بشیم. یادمون نره که هر چی باشه بالگرد رو دشمن زده، نه مصطفی چمران.
#وضعیت_سفید #چمران #سپاه #سپاه_قدس #سپاه_پاسداران #سردار_سلیمانی #سردار_حاجی_زاده #پرواز_اوکراین
@zandahlm1357
✨﷽✨
✅ لا إله إلّا اللّه یعنی؟
✍ «لا إله إلّا اللّه» یعنی پایان دادن حکومت هوای نفس در وجود؛ یعنی پاک کردن تمام رذایل اخلاقی از صفحه نفس؛ یعنی آراسته شدن به حسنات اخلاقی، یعنی خلوص و پاکی؛ یعنی بصیرت و بینایی؛ یعنی هم چون انبیا با تمام طاغوتها تا ریشه کن کردن آنان مبارزه کردن؛ یعنی ریشه تمام گناهان را از سرزمین وجود خویش درآوردن و به جای آن نهال عمل صالح کاشتن.
🌻 «لا إله إلّا اللّه» یعنی از تمام مکتبها بریدن و به مکتب انبیا و امامان علیهم السلام پیوستن؛ یعنی فهم قرآن و عمل به تمام دستورها و قوانین الهی؛ یعنی آراسته شدن به صلاح و سداد و عفّت و تقوا.
🌻 «لا إله إلّا اللّه» یعنی همه روز خود را به پاکی سر بردن و شب خود را به پاکی و طهارت و عبادت به روز آوردن؛ یعنی در مقابل حوادثی که بر مسلمانان میرود بیتفاوت نماند، یعنی حلّ مشکلات عباد خدا برای رضای خدا.
این همه ثواب، فقط به گفتار تنهای زبان نیست و ارجحیّت آن بر آسمانهای هفتگانه و زمین در گفتن تنهای آن خلاصه نمیشود، بلکه این ارجحیّت در تجلّی حقیقت «لا إله إلّا اللّه» در هستی و عمل و اخلاق انسان است.
🍁 پیامبر اکرم (ص) فرمودند :
هر کس در ماه رجب، هزار مرتبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید، خداوند برای وی هزار حسنه نوشته، و هزار شهر در بهشت بنا می کند.
🗒وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۴۸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌸💠🌸
💠🌸
🌸
#چگونه_قرآن_بخوانیم❓
👈امیرمومنان علی علیه السلام در توصیف انسان های باتقوا و متدین می فرماید:
🔸ایشان کسانی هستند که چون شب شود ؛
🌷روی پاهای خود ایستاده و اجزاء قرآن را به صورت ترتیل، تلاوت می کنند و با تلاوت قرآن، از اعمال گذشته خویش، نگران می شوند و درمان دردهای خود را از میان آیات قرآن، جستجو می کنند.
🌷هرگاه به آیه ای ار آیات بهشتی برسند سرِ خود را بالا گرفته و با ذوق و شوق فراوان آن را می خوانند
👈 و آنگاه که آیاتی از آیات دوزخ و جهنم را تلاوت می کنند جهنم را در مقابل خود می بینند و به آن آیات، گوش جان می سپارند و آتش جهنم را در کنار گوش خود تصور کرده که شعله های آن، فراگیر شده است
🔻سپس در محضر ربوبیت، خود را به سجده انداخته و دستان و پیشانی و زانوهای خود را روی خاک می سایند و از خداوند می خواهند آنها را از آتش دوزخ نجات دهد.
📚نهج البلاغه، برداشتی از خطبه193 🌷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
https://eitaa.com/zandahlm1357