هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
💚امام رضا(ع)میفرمایند:
«لايکون ماتمدن اليه اعناقکم حتي تميزوا و تمحصوا، فلا يبقي منکم الا القليل».
«آنچه انتظار ميکشيد واقع نميشود جز هنگامي که در بوته ی #آزمايش قرار بگيريد و شناخته شويد و از شما جز تعدادي اندک بر اعتقاد خود باقي نباشد. آنگاه اين آيهي شريفه را تلاوت فرمود:«الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون».«آيا مردم خيال ميکنند که اگر بگويند: ايمان آوردهايم، فرو گذارده ميشوند و در معرض امتحان قرار نميگيرند».
📚ارشاد مفيد، ص٣۶٠
.......:
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
🌙🔴🌎گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد .
گفت: مثل حالا رقابت بود؟
گفتم : آری.
گفت : در چی؟
گفتم :در خواندن نماز شب.
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟
گفتم: در توفیق شهادت.
گفت: جرزنی بود؟
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .
گفت: بخور بخور بود؟
گفتم: آری .
گفت: چی میخوردید؟
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟ 🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
🌹ياد و خاطره بسیجیان بی نام و بی ادعای دفاع مقدس
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کلیپتاثیرگذار👌 در این روزهای ملتهب و آشفته زمین، برای یاریِ #امام_زمان در رفع موانع ظهور، قدم اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_745391.mp3
4.51M
پرکشیدن به آغوش ستاره هاست...
پر باز کن 🕊...
شاید بتونی✨ستاره گمشده دلتو✨ پیدا کنی😌
https://eitaa.com/zandahlm1357
داستان زنده بگور کردن شیخ طبرسی
🔷قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر می شد.جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردندو داخل قبر گذاشتند.قطب الدين راوندي وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند.سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند.پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل هايشان خاكها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آنجامي رفتند.شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود.شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود.اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود.بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي داد.
ناله اي كرد.دست راستش زيربدنش مانده بود.دست چپش را بالا برد.
نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيداكرد.با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد.
كم كم چشمش به تاريكي عادت مي كرد.
بدنش در پارچه اي سفيد رنگ پوشيده بود.آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود.اينجا قبر بود! او رابه خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي شد و شيخ طبرسي صداي خس خس سينه اش را مي شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي خواست امتحانش كند؟چشمانش رابست و به مرور زندگيش پرداخت. سالهاي كودكي اش رابه ياد آورد واقامتش درمشهد الرضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زوداورا به مكتب خانه فرستاد.از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشته وسالها پشت سرهم گذشتند. به سرعت برق و بادچشمانش راباز كرد.
چه سرنوشت شومي برايش ورق خورده بود.ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت.
نفس كشيدن برايش مشكل شده بود.
هر بارکه هواي داخل گوررا به درون ريه هايش مي كشيد سوزش كشنده اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي گرفت.
آن فضاي محدوددم كرده بودودانه هاي درشت عرق روي صورت وپيشاني شيخ را پوشانده بود.در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاده وچون ازاوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از اوخواستار شده بود. اماهربار كه خواسته بوددست به قلم ببردونگارش كتاب راشروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجودخدارا درنزديكي خودش احساس مي كرد.مگر نه اينكه خداازرگ گردن به بندگانش نزديك تر است؟ به آرامي باخودش زمزمه كرد:خدايااگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن توخواهم نوشت.خدایا مراازاين تنگنا نجات بده تا عمرم راصرف انجام اين كار كنم.ولی شيخ طبرسي درحال خفگی وزنده بگور شدن بود.پنجه هايش را درپارچه كفن فرو برد وغلت خورد. صورتش متورم شده بود.
امابه یکباره كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ می شود.بيلي دردست به سمت قبرشيخ طبرسي رفت.
بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بودوهيچ صدايي به گوش نمي رسيد.پارچه سياه رنگ راازروي قبر كنارزدوبا بيل شروع به بيرون ريختن خاكها كرد.وقتي به سنگهاي لحدرسيد، يكي ازآنها را برداشت.صورت شيخ طبرسي نمايان شد.نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش راباز كردوبا صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست ازآنجا فراركند اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت.
صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردندمرده ام مرابه خاك سپردند. داخل قبربه هوش آمدم. تومامورالهي هستي....
آیامرا میشناسی؟
بله مي شناسم! شما شيخ طبرسي هستيد که امروز تشييع جنازه تان بود.
دلم مي خواست، دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شمارا بدزدم!
به من كمك كن ازاينجا بيرون بيايم.
چشمانم سياهي مي رود.بدنم قدرت حركت ندارد.
كفن دزد جوان سنگها را بيرون ريخته و پايين رفت وبدن كفن پوش شيخ طبرسي را بيرون آورده در گوشه اي خواباندو بندهاي كفن راباز كردو آن را به كناري انداخت.
مرابه خانه ام برسان. همه چيز به تو مي دهم. ازاين كار هم دست بردار.
كفن دزد جوان لبخند زدو بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت وبه راه افتاد.
شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن کفن را هم بردار.
به رسم يادگاري! به خاطرزحمتي كه كشيده اي
خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟
بله جناب شيخ. چندين سال است عادت كرده ام.ازاين كار توبه كن، خدااز سر تقصيراتت مي گذرد.آن دواز قبرستان خارج شدند
علامه طبرسی باکمک خداوند نذرش را ادا کردوکتاب گرانبهای تفسیرمجمع البیان را نوشت
https://eitaa.com/zandahlm1357
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
✅
.......:
هیچ وقت به اولویتِ اولت نگو اولویت دوم!
▪️ گاهی ما در زندگی، در تعیینِ اولویتها اشتباه میکنیم. در حالیکه اولویتها، مسیر زندگی انسان را مشخص میکنند. بعضی چیزها (مثل یاریِ امام) را اگر از دست بدهی، دیگر با هیچ کارِ خیری نمیتوانی آن را جبران کنی. بهانه طِرماح، بردنِ آذوقه و امکانات برای خانوادهاش بود. قرار شد برود و زود بازگردد، اما پس از شهادتِ امام حسین رسید.
▫️ یا مثلاً بعضی از کسانی که میتوانند برای تعجیل در ظهور کاری بکنند، میگویند اول کارهای خودم را انجام دهم، اول به زندگی خود و خانوادهام سر و سامان بدهم و... بعد برای ظهور تلاش میکنم. در صورتی که اولویتِ کارهای ما، باید کار برایِ امام و تعجیل در ظهور باشد. بیش از هزار سال است که امام به غیبت رفته است. مگر ما کاری مهمتر از این که ظهورِ امام را نزدیک کنیم، داریم؟!
▪️ وقتی اولویتَت در زندگی، امام زمان باشد، میتوانی با تغییرِ نیّتها به همهی کارهایت رنگِ امام زمان بدهی. مثلاً اگر معلمی، نیّت کن همهی امورِ زندگیات برای امام باشد، حتی خواب و غذایت. مثلاً چنین نیتی: من میخوابم یا غذا میخورم تا انرژی داشته باشم، که بتوانم در کلاس، برای بچه شیعههای امام زمان، بهتر کار کنم.
📎 #توجیه_المسائل_کربلا ۱۳
.......:
شباهت دارد، اما نباید تکرار شود.
مردمی که سالها طعمِ تلخِ تبعیض و ستم را چشیدهاند، همواره منتظرِ آمدنِ یک منجی (امام)، برای از بین بردنِ ظلم هستند. همانند مردمِ کوفه که از ظلمِ معاویه به تنگ آمدند و سِیلی از نامه به سوی مکه روانه کردند و از امام زمانشان خواستند تا بیاید و اوضاعِ پریشانِ آنها را سامان دهد. اما دلبستگی به دنیا و ترس، مانعِ آنها در یاریِ امام زمانشان شد. دلهایشان مایل به امام بود، اما شمشیرهایشان مقابل او! دعوت کردند اما...
درست است که اکنون هم ظلم و ستم و فساد همه را به سوی انتظار امام زمان، منجی عالم سوق میدهد و ذکر "اللهم عجل لولیک الفرج" را بر لبها جاری میکند، اما حواسمان باشد که دیوارِ توجیه همچنان بلند است. در امتحانها مشخص میشود که آیا در عمل هم به آنچه که به زبان گفتهایم، پایبندیم یا مانند کوفیان، زمانی که باید در صحنه باشیم، توجیه میآوریم که اگر به کمک امام زمانم بروم، تکلیفِ خانواده و حرفِ مردم و فشارهای اقتصادی و... چه میشود؟
#توجیه_المسائل_کربلا ۱۴
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🌀 استقرار رسول خدا (ص) و مهـاجران در مدینه 🔸درباره تعداد روزهای توقف رسول خدا (ص) در قبا، اختلاف نظ
🔘استمرار وجوب هجرت تا فتح مکه
🏜مسأله هجرت از مکه به مدینه،
جدای از آنکه یک تکلیف سیاسی تلقی میشده، مهر وجوب شرعی را نیز داشت. پیش از آن رسول خدا (ص)🌷 برخی اصحاب را به هجرت به مدینه مکلف ساخته بود و پس از هجرت آن حضرت، و همزمان با شکل گیری مرکزی برای "امت اسلامی"♻️، دیگر مسلمانان نیز دستور یافتند تا به مدینه درآیند.
💢در اینکه چنین تکلیفی وجود داشته، شواهد فراوانی وجود دارد و نیز در این باره که عدم هجرت یک فرد، می توانسته به معنای باقی ماندن وی بر کفر شود.(نساء89)✨ (انفال72)✨ (نساء97-98)
بدین ترتیب روشن می شود که دست کم در سه مورد لزوم هجرت به مدینه مطرح شده است و غیر مهاجران متهم به کفر شده اند. تنها👈 استثناء درباره کسانی است که به دلایلی از جمله مخالفت کفار و به دلیل ممانعت آنان توانایی هجرت نداشته اند.
🌀وجوب هجرت در تمام سالهای دوره مدینه تا زمان فتح مکه -سال هشتم- مطرح بوده است. این حکمی است که بر اساس آیات مذکور به خوبی قابل فهم است. ابن عربی مفسر می نویسد: حکم به هجرت امری واجب در زمان رسول خدا (ص) بوده است.📝
👥 کسانی که در طول این سالها مسلمان می شدند جز بر اسلام، بر "هجرت و جهاد" نیز بیعت می کردند. از آنجا که این حکم در عین شرعی بودن، نوعی حکم سیاسی بوده🗞 و به نظر رسول خدا (ص) به عنوان حاکم مسلمانان بستگی داشت و ایشان به منزله حاکم مسلمین می توانست کسانی را که مشکلی دارند از انجام این اقدام دینی- سیاسی معاف دارد، کسانی اجازه یافتند تا در 🏘منطقه خود بمانند.
📢فرمان هجرت تا زمانی که مکه بدست مسلمانان گشوده شد، ادامه داشت، اما پس از آن که "دارالشرک مکه" به دار السلام تبدیل گردید حکم هجرت لغو❌ شد. بدین ترتیب پس از فتح، بر مسلمانان واجب نبود تا به مدینه درآیند و یا اگر آمدند "مهاجر" تلقی شوند.
💠اقدام به هجرت از یک سو ناظر به مسأله تربیت و دفع خطر، از مسلمانان بود و از سوی دیگر می توانست در تقویت بنیه مدینه که مرکزیتی برای اسلام🔅 یافته بود مؤثر باشد. مسلمانان با هجرت خود از دارالشرک به دارالاسلام می توانستند موجب تقویت بنیه نظامی و سیاسی مسلمانان 👥 و دولت اسلامی را فراهم سازند. در واقع باید توجه داشت که یکی از دلایل اصلی هجرت همین بود که در مکه امکان تشکیل دولت وجود نداشت لذا در تفسیر آیه (نساء80) 📖 گفته شده که رسول خدا (ص) خواستار آن بوده که به وی قدرتی داده شود تا بتواند شریعت اسلامی را پیاده کند.
🔹ادامه دارد ...
✍بـرگرفته از کتاب: "تـاریخ
سیاسی اسلام، ج1، ص 422-429"،
رسول جعفریان.
#تاریخ_سیاسی_اسلام ۲۷
.......:
📃"پیمان عمومی" که رسول خدا (ص) در همان سال نخست هجرت میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان یثرب به 🖊امضا رساند، نخستین گام برای ایجاد قانون اساسی مبتنی بر قرآن به شمار می رفت. حرکتی که بعدها باید در طول تمدن اسلامی ادامه می یافت و سرمایه ای عظیم برای اندیشه سیاسی در این تمدن سترگ می شد.
🔹متن این عهد نامه را سیره نگاران به طور کامل آورده اند. این عهد نامه به صورت یک متن مکتوب📝 در آمده و همه مسلمانان و یهودیانی که در آن عهدنامه، از ایشان نام برده شده محتوای آن را پذیرفته اند. بخشهایی از آن مربوط به مسائل داخلی مسلمانان، قسمتی مربوط به برخورد دوجانبه یهودیان و مسلمانان👥 و یکی دو نکته نیز درباره مشرکان مدینه است.
این صحیفه می توانست کمک بزرگی به دولت جدید التاسیس باشد. بخش عمده ای از آن در جلوگیری از مخالفت یهود با مسلمانان و محدود کردن آنان در ایجاد نفاق❌ و اختلاف در میان مسلمانان بود. آنها از تماس گرفتن با مشرکان و تجارت با آنان منع شده بودند و بدین ترتیب مانع مهمی بر سر راه اتحاد قریش و یهود بر ضد اسلام ایجاد شده بود.
📢این قرار داد فرصت مناسبی برای نشر دعوت اسلامی به شمار می رفت. از سوی دیگر مسلمانان که پیش از آن، فقط بر اساس ایمان خود از رسول خدا (ص) متابعت می کردند، اکنون وفاداری خود را نسبت به اصولی مشخص ابراز کرده و از لحاظ روحی بر اساس ضوابط جدید، آمادگی بیشتری برای "عمل" داشتند.
🔹ادامه دارد ...
✍بـرگرفته از کتاب : "تـاریخ
سیاسی اسلام، ج1، ص430-445"،
رسول جعفریان
#تاریخ_سیاسی_اسلام ۲۸
تاریخ پهلوی 4.MP3
5.55M
💠 دوره #تاریخ_پهلوی 4
🔰 موضوع : ایران بعد از اشغال (4)
🎤 با تدریس #استاد_عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر حدیث و تاریخ
👈 دوره در سطح تربیت مربی برای پاسخ به شبهات #پهلوی می باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مقام معظم رهبری خطاب به #رضا_خان :
👈 اگر غیرت داشتی ، وقتی انگلیسی ها می خواستند تو را ببرند، می گفتی نمیرم
"زنبورهای رباتیک گرده افشان "محققان باالهام از زنبورهای درحال توسعه رباتی هستند که میتوانند کارهای بیشماری درزمینه کشاورزی و گرده افشانی و آتش سوزی های بزرگ انجام دهند
https://eitaa.com/zandahlm1357