eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 متن شایعه: دستگیری قاتل شهید فخری زاده 🔆 پاسخ شایعه: عکسی که با عنوان دستگیری اولین تروریست قاتل در فضای مجازی منتشر شده است،در سال ۱۳۹۱ با عنوان بازداشت شهروندان اهوازی و در سال ۱۳۹۲ با عنوان دستگیری سلیمان قنبری در مهاباد در سایت های ضدانقلاب منتشر شده بود!
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داریوش ارجمند: بعد از شهادت سردار سلیمانی به منزلشان رفتم؛ مگر می‌شود بی تفاوت بود نسبت به چنین شخصیت هایی؟! به جهنم که کمرنگم کنند مگر کسانی که پر رنگ هستند چی شدند؟! بعضی منتظرند ببینند بایدن می‌آید یا ترامپ؛گور پدر همشان سگ زرد برادر شغال است!
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
(74) كرمي درون بيني قاضي! در بين بني اسرائيل قاضي اي بود كه ميان مردم عادلانه قضاوت مي كرد. وقتي كه در بستر مرگ افتاد، به همسرش گفت: - هنگامي كه مُردم، مرا غسل بده و كفن كن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روي تخت (تابوت) بگذار، كه به خواست خدا، چيز بد و ناگوار نخواهي ديد. وقتي كه مُرد، همسرش طبق وصيت او رفتار كرد. پس از چند دقيقه كه روپوش را از روي صورتش كنار زد، ناگهان! كرمي را ديد كه بيني او را قطعه قطعه مي كند. از اين منظره وحشت زده شد! روپوش را به صورتش افكند، و مردم آمدند و جنازه او را بردند و دفن كردند. همان شب در عالم خواب، شوهرش را ديد. شوهرش به او گفت: - آيا از ديدن كرم وحشت كردي؟ زن گفت: - آري! قاضي گفت: - سوگند به خدا! آن منظره وحشتناك به خاطر جانب داري من در قضاوت راجع به برادرت بود! روزي برادرت با كسي نزاع داشت و نزد من آمد. وقتي براي قضاوت نزد من نشستند، من پيش خود گفتم: خدايا حق را با برادر زنم قرار بده! وقتي كه به نزاع آنان رسيدگي نمودم، اتفاقا حق با برادر تو بود، و من خوشحال شدم. آنچه از كرم ديدي، مكافات انديشه من بود كه چرا مايل بودم حق با برادر زنم باشد و بي طرفي را حتي در خواهش قلبي ام به خاطر هواي نفس - حفظ نكردم.(102) 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنهایی که فکر می کنند مشکلات جنسی در ایران با آزادی حجاب و ... حل می شود، این فیلم را ببینید! اینکه میگویند «چشم و دل مردم اروپا سیر است» حرفی بیش نیست! https://eitaa.com/zandahlm1357
📷ایشون خانم یسرا سلیمانی سیستانی کشورمون هستن که همین چند روز پیش، برای سومین بار پیاپی در مسابقات محاسبات ذهنی جهان، قهرمان شدن و ثابت کردن حجاب مانع از پیشرفت نیست https://eitaa.com/zandahlm1357
🔺متن بیلبورد تبلیغاتی برای معرفی حجاب در آمریکا 🔖حجاب:‌ حرمت، شرف و قدرت، پوشش سر توسط مریم مادرعیسی مراعات می شد و زنان مسلمان نیز سر خود را می‌پوشانند. https://eitaa.com/zandahlm1357
حالا که داره میزاره اثر حجاب تو.mp3
6.04M
💝دختری در صدف💝 💕شبیه مروارید توصدف تو مسئولی ....💕 🎤
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۵۲) یه هفته گذشت عباس بهم زنگ زد برای یه سری اموزش ها تو نجف بودن ... شنیدن صداش ارومم کرد با خونسردی باهاش حرف زدم دیگه گریه ای نبود اخر حرفا بهش گفتم عباس خیالت راحت من بالاخره معنی صبرو فهمیدم ... زیاد نمیتونست حرف بزنه فقط یک کلام گفت احسنت خیلی خوشحالم کردی خانمی تقریبا یه ماهی از رفتنش میگذشت .... هوا ابری بود ... از پنجره بیرون و نگاه میکردم زینب بیا ببین اسمون چه جوری شده !!، زینب ـ اره خیلی گرفته است فرزانهـ دقیقا مثل من ...منم دلم یه جوری شده زینب ... تلفن خونه زنگ خورد گوشی رو برداشتم احمد اقا بود سلام باباجون ... خوب هستین ممنون شکر ماهم خوبیم ... چشم میایم ....خدانگدار ... زینب ـ بابا بود؟ چی میگفت؟ هیچی گفت برا شام بیاید اینجا زینب ـ باشه پس بیا اماده بشیم زود بریم به مامان هم کمک کنیم ... رفتیم خونه مامان و عمو اینا هم بودن محسنم که اونجا بود ... سلام چییی شددده ... محسن خوش اومدی ... کی اومدی عباس کجاست ... نکنه اون مونده .. امان از دسته عباس ... ترسید بیاد نزارم دیگه بره 😄😄😄 محسن ـ فرزانه ... عباس قراره فردا بیاد دیگه هم نمیره برای همیشه میاد ... همه ساکت بودن و اشفته چیییییی...وای خداجونم ..مامان شنیدی عباسم داره میاد پسر عمو با خبرت خیلی خوشحالم کردی ... پس طاقت دوری نداشت ... همه زدن زیر گریه ... اروم نگاهشون کردم ... مگه اومدن عباس گریه داره ... نکنه اشکه شوقه... محسن ـ فرزانه عباس شهید شده ...😢😢😢 چییی....عباس ... عباس من شهید شده ... تو که گفتی داره فردا میاد ؟؟؟ محسن ـ اره داره میاد اما میارنش دارن پیکر شهیدشو میارن 😭😭 شرمنده دختر عموو که زیر قولم زدم ...نتونستم مراقبش باشم ... واقعا شکه شده بودم نمیدونستم بخندم یا گریه کنم فقط ماتم برده بود که چجوری داشتن گریه میکردن ... خدایااا من چم شده چرا ناله و شیون نمیکنم چرااااا؟؟!!! بدونه اینکه چیزی بگم اروم از اتاق رفتم بیرون ... وضو گرفتم ... شروع کردم به نماز خوندن ... رو به قبله در حالی که تسبیح دستم بود زیر لب ذکر میگفتم همه نگرانم بودن از طرفیم تعجب کرده بودن که چرا چنین رفتاری از خودم نشون دادن ... چرا گریه نمیکردم .... انقدر رو به قبله ذکر گفتمو و نمازو قران خوندم که صبح شد ادامه دارد... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 📗📘📙📔📕📓📒📘