eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.7هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
Part05_صلح امام حسن.mp3
5.37M
موقعیت سیاسی در زمان بیعت *بیعت مردم با امام حسن (ع) در روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری *تخلف معاویه از بیعت با امام *خطبه امام حسن (ع) پس از بیعت مردم *سه دلیل پذیرش بیعت توسط امام حسن علیه السلام
زندگي شخصي و ويژگي‌هاي فردي مقام معظم رهبري مادرم... مادرم... گوشه‌هايي از خاطرات حضرت آيت الله خامنه اي از والده ي مكرمه شان ۱ پدر و مادرم، پدر و مادر خيلي خوبي بودند. مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتابخوان، داراي ذوق شعري و هنري، حافظ شناس - البته حافظ شناس كه مي‌گويم، نه به معناي علمي و اينها، به معناي مأنوس بودن با ديوان حافظ - و با قرآن كاملاً آشنا بود و صداي خوشي هم داشت. ۲ وقتي بچه بوديم، همه مي‌نشستيم و مادرم قرآن مي‌خواند؛ خيلي هم قرآن را شيرين و قشنگ مي‌خواند. ما بچه‌ها دورش جمع مي‌شديم و برايمان به مناسبت، آيه‌هايي را كه در مورد زندگي پيامبران است، مي‌گفت. من خودم اوّلين بار، زندگي حضرت موسي (ع)، زندگي حضرت ابراهيم (ع) و بعضي پيامبران ديگر را از مادرم - به اين مناسبت - شنيدم. قرآن كه مي‌خواند، به آياتي كه نام پيامبران در آن است مي‌رسيد، بنا مي‌كرد به شرح دادن. ۳ بعضي از شعرهاي حافظ كه هنوز - بعد از سنين نزديكِ شصت سالگي - يادم است، از شعرهايي است كه آن وقت از مادرم شنيدم. از جمله، اين دو بيت يادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در كوهساران زد به دست مرحمت يارم در امّيدواران زد دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند ۴ (مادرم) خانمي بود خيلي مهربان، خيلي فهميده و فرزندانش را هم - البته مثل همه ي مادران -
دوست مي‌داشت و رعايت آنها را مي‌كرد. پدرم عالِم ديني و ملّاي بزرگي بود. برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و حرّاف و خوش برخورد بود، پدرم مردي ساكت، آرام و كم حرف مي‌نمود؛ كه اين تأثيرات دوران طولاني طلبگي و تنهايي در گوشه ي حجره بود. البته پدرم تُرك زبان بود - ما اصلاً تبريزي هستيم؛ يعني پدرم اهل خامنه ي تبريز است - و مادرم فارس زبان. ما به اين ترتيب از بچگي، هم با زبان فارسي و هم با زبان تركي آشنا شديم و محيط خانه محيط خوبي بود. البته محيط شلوغي بود؛ منزل ما هم منزل كوچكي بود. شرايط زندگي، شرايط باز و راحتي نبود و طبعاً اينها در وضع كار ما اثر مي‌گذاشت. ۵ چيزي كه حتماً مي‌دانم براي شما جالب است، اين است كه من همان وقت، معمّم بودم؛ يعني در بين سنين ده و سيزده سالگي - كه ايشان سؤال كردند - من عمامه به سرم و قبا به تنم بود! قبل از آن هم همين طور. از اوايلي كه به مدرسه رفتم، با قبا رفتم؛ منتها تابستانها با سرِ برهنه مي‌رفتم، زمستان كه مي‌شد، مادرم عمامه به سرم مي‌پيچيد. مادرم خودش دختر روحاني بود و برادران روحاني هم داشت، لذا عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سرِ ما عمامه مي‌پيچيد و به مدرسه مي‌رفتيم. البته اسباب زحمت بود كه جلوِ بچه ها، يكي با قباي بلند و لباس نوع ديگر باشد. طبعاً مقداري حالت انگشت نمايي و اينها بود؛ اما ما با بازي و رفاقت و شيطنت و اين طور چيزها جبران مي‌كرديم و نمي گذاشتيم كه در اين زمينه‌ها خيلي سخت بگذرد. ۶ دورانهاي كلاس اوّل و دوم و سوم را كه اصلاً يادم نيست و الان هيچ نمي توانم قضاوتي بكنم كه به چه درسهايي علاقه داشتم؛ ليكن در اواخر دوره ي دبستان - يعني كلاس پنجم و ششم - به رياضي و جغرافيا علاقه داشتم. خيلي به تاريخ علاقه داشتم، به هندسه هم - بخصوص - علاقه داشتم. البته در درسهاي ديني هم خيلي خوب بودم؛ قرآن را با صداي بلند مي‌خواندم - قرآن خوانِ مدرسه بودم - يك كتاب ديني را آن وقت به ما درس مي‌دادند - به نام تعليمات ديني - براي آن وقتها كتاب خيلي خوبي بود؛ من تكّه‌هايي از آن كتاب را كه فصل، فصل بود، حفظ مي‌كردم. ۷ به هرحال، گاهي انسان به فكر آينده مي‌افتد؛ اما من از اين كه چه زماني به فكر آينده افتادم، هيچ يادم نيست. اين كه در آينده ي زندگي خودم، بنا بود چه شغلي را انتخاب كنم، از اوّل براي خود من و براي خانواده‌ام معلوم بود. همه مي‌دانستند كه من بناست طلبه و روحاني شوم. اين چيزي بود كه پدرم مي‌خواست و مادرم به شدّت دوست مي‌داشت. خود من هم علاقه مند بودم؛ يعني هيچ بي علاقه به اين مسأله نبودم. اما اين كه لباس ما را از اوّل، اين لباس قرار دادند، به اين نيّت نبود؛ به خاطر اين بود كه پدرم با هر كاري كه رضاخان پهلوي كرده بود، مخالف بود - از جمله، اتّحاد شكل از لحاظ لباس - و دوست نمي داشت همان لباسي را كه رضاخان به زور مي‌گويد، بپوشيم. مي‌دانيد كه رضاخان، لباس فعلي مردم را كه آن زمان لباس فرنگي بود و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحميل كرد. ايرانيها لباس خاصي داشتند و همان لباس را مي‌پوشيدند. او اجبار كرد كه بايستي اين طور لباس بپوشيد؛ اين كلاه را سرتان بگذاريد! پدرم اين را دوست نمي داشت، از اين جهت بود كه لباس ما را همان لباس معمولي خودش كه لباس طلبگي بود، قرار داده بود؛ اما نيّت طلبه شدن و روحاني شدن من در ذهنشان بود. هم پدرم مي‌خواست، هم مادرم مي‌خواست، خود من هم مي‌خواستم. من دوست مي‌داشتم و از كلاس پنجم دبستان، عملاً درس طلبگي را در داخل مدرسه شروع كردم. گفت و شنود با جمعي از نوجوانان و جوانان ۷۶/۱۱/۱۴ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌳 دقت در آفرینش 🌳 👇آیه5/حج «وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ: و زمین را بی‌گـیـاه می‌بـیـنـی، ولی هـمـیـن کـه آب بر آن نازل می‌کنیم به جـنـب و جـوش درمی آیـد و می‌پـرورانـد و انـواع گـیـاهـان نـشـاط انـگـیـز را می‌رویـانـد» 👇آیه19/حجر « وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُون» : و در زمین هر نوع گیاهی را در تعادل و توازنی آفریدیم».
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)