#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و دوازدهم همین که آسید احمد و م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و سیزدهم
با همه خستگی طی مسافت طولانی بندر تا مرز شلمچه، ازدحام غیر قابل تصور عبور از مرز و پس از ساعتها پیمودن مسیر مرز تا ورودی شهر نجف، باز هم شوری شیرین در تمام رگهای بدنم میدوید که هنوز مرقد امام علی (علیهالسلام) را ندیده و نمیتوانستم منظره رؤیاییاش را تصور کنم. حالا تا دقایقی دیگر بر کسی میهمان میشدم که این روزها با آهنگ کلماتش خو گرفته و با مطالعه مداوم نهجالبلاغهاش، بیش از پیش شیفته کمالاتش شده بودم. در تمام طول مسیر از مرز تا شهر نجف، روی سرِ شیعیان میهماننواز و بیریای عراق قدم میگذاشتیم که با ماشینهای شخصی خودشان، زائران را در طول مسیر منتقل میکردند و با همان زبان خودشان و کلماتی که از زبان فارسی آموخته بودند، رهسپاریمان را در مسیر زیارت امام حسین (علیهالسلام) میستودند و مدام خوش آمد میگفتند. در هر روستا و کنار هر خانهای بساط پذیرایی بر پا کرده تا به استکانی چای عراقی و خرما و یا هر چه در دسترسشان بود، خستگی را از تن مردم به در کنند و خدا میداند با چه اخلاص و محبتی از زائران پذیرایی میکردند که انگار میزبان عزیزترین عزیزان خود بودند تا جایی که وقتی در کنار یکی از موکبها برای تجدید وضو و اقامه نماز مغرب توقف کردیم، هر کدام از اهل طایفه برای ارائه خدمتی، مشتاقانه به سمتمان آمدند. پیرمرد خانواده به سمت وضوخانه راهنماییمان میکرد و بانوی خانه با تشت و پودر آمده بود تا لباسهایمان را بشوید و هنوز نمازمان تمام نشده، سفره شام را پهن کرده و بیتوجه به تعارفهای ما، با نهایت مهربانی غذای لذیذشان را آوردند و شاید خدا میخواست اوج خدمتگذاری این بندگان مخلصش را به رخ ما بکشد که برق هم رفت تا در تمام طول مدت صرف غذا، پیرمرد خانواده با چراغ قوه بالای سرِ ما به خدمت بایستد و دستِ آخر با چه محبتی ما را بدرقه کردند و باز موکبهای دیگر دست بردار نبودند که هر کدام سرِ راهمان را میگرفتند تا میهمان خانه آنها شویم و هر کدام میخواستند افتخار پذیرایی از میهمانان امام حسین (علیهالسلام) را از آنِ خودشان کنند و ما شرمنده اینهمه مهربانی بیمنت، از کنارشان عبور میکردیم. به علت محدودیتهای امنیتی، از ورود وسایل نقیله به مرکز شهر نجف جلوگیری میشد و مجبور بودیم راهمان را به سمت حرم با پای پیاده طی کنیم. آسید احمد و مجید با کوله پشتیهای به نسبت سنگینی که هر یک به دوش گرفته بودند، جلوتر از ما حرکت میکردند و من و مامان خدیجه و زینبسادات پشت سرشان میرفتیم. خیابانها مملو از جمعیتی بود که خستگی را زیر پا گذاشته و در ساعات پایانی نیمه شب، همچنان با شیدایی به سمت حرم میرفتند. هر چند هنوز طعم تلخ هلاکت پدر پیر و به فنا رفتن جوانی برادرم از مذاق جانم نرفته بود، اما خنکای مطبوع شبانگاه شهر نجف، آنچنان روحم را نوازش میداد که با قدمهایی پُر توان و استوار پیش میرفتم و نه اینکه نخواهم که دیگر نمیتوانستم به چیزی جز شور اربعین بیندیشم که با چشمان خودم میدیدم چه طوفان عظیمی برای بزرگداشت چهلمین روز شهادت فرزند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آن هم پس از چهارده قرن به پا خاسته که مرزهای ایران از هجوم جمعیت به تنگ آمده و حتی جاده شلمچه به سمت مرز عراق از حضور زائران اربعین پُر شده بود و حالا هم میدیدم نه کربلا که نجف لبریز از شیعیانی شده که برای پیمودن مسیری چهار روزه با پای پیاده، سر از پا نمیشناختند.
با ما همراه باشید🌹💍https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamosigiirani-5 - ساز وآواز ماهور.mp3
2.27M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سروبالا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من که ندیدست روی عذرا را
نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را
#سعدی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۱۰. مسجدهای آن زمان (آخر الزمان) آباد و زیباست؛ ولی از هدایت و ارشاد در آن خبری نیست. بحار الانوار
۱۱. یا علی! میدانی چرا مردان خالص و کامل و صالح روی زمین، ابدال شدند؟ چون سخاوتمندانه از سر سفره دنیا برخاستند. بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
پيام به گردهمايى دبيران درس قرآن سال اول دبيرستانها پيام به گردهمايي دبيران درس قرآن سال اول دبيرست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
پيام به سومين كنگره ى جهانى حضرت امام رضا (ع)
پيام به سومين كنگره ي جهاني حضرت امام رضا (ع) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم خداوند را با همه ي وجود سپاسگزارم كه بار ديگر مجمعي از انديشمندان و صاحبنظران به بحث و فحص در تاريخ مظلوم حيات اهل بيت (عليهم السّلام) قيام كرده و مقطعي از زندگينامه ي مشعشعِ دويست وپنجاه ساله ي ائمه ي هدي و مُثُل عُليا را مطمح انظار كاوشگرانه ي محققان و دانشمندان ساخته است. اين مقطع سي وپنج ساله (از ۱۴۸ تا ۱۸۳
هجري) يعني دوران امامت حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر (عليهماالسّلام) يكي از مهمترين مقاطع زندگينامه ي ائمه (عليهم السّلام) است. دو تن مقتدرترين سلاطين بني عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبّارترين آنان - مهدي و هادي - در آن حكومت ميكردند. بسي از قيامها و شورشها و شورشگرها در خراسان، در افريقيه، در جزيره ي موصل، در ديلمان و جرجان، در شام، در نصيبين، در مصر، در آذربايجان و ارمنستان و در اقطاري ديگر، سركوب و منقاد گرديده و در ناحيه ي شرق و غرب و شمال قلمرو وسيع اسلامي، فتوحات تازه و غنايم و اموال وافر، بر قدرت و استحكام تخت عباسيان افزوده بود. جريانهاي فكري و عقيدتي در اين دوران، برخي به اوج رسيده و برخي زاده شده و فضاي ذهني را از تعارضات، انباشته و حربه يي در دست قدرتمداران و آفتي در هوشياري اسلامي و سياسي مردم گشته و ميدان را بر عَلَم دارانِ صحنه ي معارف اصيل اسلامي و صاحبان دعوت علوي، تنگ و دشوار ساخته بود. شعر و هنر، فقه و حديث و حتّي زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مكمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در اين دوران، ديگر نه
مانند اواخر دوران بني اميه و نه همچون دهساله ي اول دوران بني عباس و نه شبيه دوران پس از مرگ هارون كه در هر يك، حكومت مسلط وقت، به نحوي تهديد ميشد؛ تهديدي جدي دستگاه خلافت را نمي لرزاند و خليفه را از جريان عميق و مستمر دعوت اهل بيت (عليهم السّلام) غافل نمي ساخت. در اين دوران، تنها چيزي كه ميتوانست مبارزه و حركت فكري و سياسي اهل بيت (عليهم السّلام) و ياران
صديق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگي ناپذير و جهاد خطير آن بزرگواران بود و توسل به شيوه ي الهي «تقيه». و بدين ترتيب است كه عظمت حيرت آور و دهشت انگيز جهاد حضرت موسي بن جعفر (عليه وعلي ابائه التحيّةوالسّلام) آشكار ميگردد. بايد عرض كنم كه كاوشگران تاريخ اسلام، آنگاه كه به فحص و شرح زندگي امام موسي بن جعفر (عليهماالسّلام) پرداخته اند، سهم شايسته يي از توجه و تفطن را كه بايد به حادثه ي عظيم و بي نظير «حبس طويل المدّة»ي اين امام هُمام اختصاص مييافت، بدان اختصاص نداده و در نتيجه از جهاد خطير آن بزرگوار غافل مانده اند. در زندگينامه ي آن امام عالي مقام، سخن از حوادث گوناگون و بي ارتباط با يكديگر و تأكيد بر مقام علمي و معنوي و قدسي آن سلاله ي پيامبر (صلّي اللَّه عليه واله وسلّم) و نقل قضاياي خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمي و كلامي و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمري كه همه ي عمر سي وپنج ساله ي امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام ميماند. تشريح و تبيين اين خط است كه همه ي اجزاي اين زندگي پرفيض را به يكديگر مرتبط ميسازد و تصويري واضح و متكامل و جهت دار كه در آن هر پديده يي و هر حادثه يي و هر حركتي، داراي معنايي است، ارايه ميكند. چرا حضرت امام صادق (عليه السّلام) به «مفضّل» ميفرمايد: امر امامت اين جوانك را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جاي تصريح به كنايه ميگويد: زره بر تن او راست آمده است؟ و به ياران نزديك چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفي ميكند؟ ....
https://eitaa.com/zandahlm1357
ديدارها و توصيه ها
مردي و كاري!
مردي و كاري! من يك وقت زمان رياست جمهوري، در شوراي عالي انقلاب فرهنگي جمله اي را از كتاب "سياست نامه"ي خواجه نظام الملك نقل كردم. اين كتاب، يكي از متون بسيار زيبا و فاخرِ ادبي ماست. با اين كه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان ميگذرد- دوره ي سلطان سنجر يا ملكشاه- در عين حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتي آن را ميخواند، لذت ميبرد. به هرحال، يكي از توصيههايي كه به شاهِ زمان خودش ميكند، اين است: "زنهار! مردي را دو كار مفرمايي؛ مردي و كاري! "
راست ميگويد؛ يك مرد، يك كار. البته خود خواجه نظام الملك ده تا كار داشته! ولي به قول سعدي:
جز به خردمند مفرما عمل گرچه عمل كار خردمند نيست
خردمند مديريت ميكند؛ اما عمل را به عهده ي ديگران ميگذارد. به هرحال، "مردي و كاري". به اين نكته هم اهميت بدهيد؛ خيلي مهم است.
ديدار با رئيس و مديران سازمان صدا و سيما
۱۱/۰۹/۱۳۸۳
https://eitaa.com/zandahlm1357
#هرروزیک_آیه
✨أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾
✨آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است
✨و نه آنان اندوهگين مى شوند (۶۲)
📚سوره مبارکه یونس✍آیه ۶۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فرازی طوفانی از
🔹استاد:سید سعید
🇮🇷اجرا شده در کشور ایران
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
حال اين خودش يك عجيبى استاز عجايب تاريخ كه چگونه است كه چنين مأمونى حاضر مى شود كه حضرت رضا را از مد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رود پر آب پاسخ، بر كوير عطشناك پرسش
جاده بصره، پر از تپه هاى ماسه اى، شن هاى روان و خارها بود. اندك اندك دشت سينه گسترد. اطراف شيراز كشتزاران سبز بود و
سبزه. سلسله كوهها با تاجى از برف، در دور دست نشسته بودند. هنگامى كه خورشيد به ميانه آسمان رسيد، كاروان بار افكند. امام بر سر سفره نشست. بردگان و خدمت كاران بر گرد سفره حلقه زدند. مردى بلخى گفت: « چه خوب بود اگر براى اين ها، سفره اى جداگانه مى افكندى. »
ابر اندوه چهره امام را پوشانيد. چگونه آدمى براى خويش امتيازات موهومى برمى شمرد! تصميم گرفت چلچراغى در دل مخاطبش برافروزد.
برادرم! خداوند والا يكى است! مادر يكى است! و پاداش هم به كرداراست.
امام برخاست تا اذان بگويد. صداى آرامى جارى شد؛ همچون رودى سيرابگر بركناره هاى تشنه آبشار نماز جارى شد. رجاء به مأموريت سنگين خويش مى انديشيد. او به مردى علوى مى نگريست كه سلاحى جز نيايش نداشت. يك بار شنيد كه امام به يارانش مى فرمود: « بر شما باد كه به سلاح پيامبران باشيد! »
سلاح انبياء چيست؟
نيايش. (۷۳)
رجاء به خود آمد. امام سر بر سجده اى طولانى داشت. نزديك شد. جز جويبارى از سپاس پى درپى نشنيد. واژگان مهرآميز ميان انسان و آفريدگارش. شكراً لله صد بار تكرار شد؛ چرا كه دسته گلى تقديم به پروردگار بود. آفتاب در درياچه غروب تن مى شست. خاموشى باشكوهى خيمه زده بود. امام در محراب سكوت نشسته بود. انديشه شعله ورش در جهان هاى دوردست شناگر بود
، در افق هايى فراتر از جهانى كه بى كران مى نمود. در آن سكوت شبانه، به نظر مى رسيد كه امام با هستى يكى شده است، يا خود، محور هستى شده است.
دو جوان آفريقايى به زبان بومى با هم صحبت مى كردند. صدايشان پژواك سرزمين دوردست آفريقا را داشت.
يك بار از او شنيدم كه مى گفت: « عبادت، [تنها] نماز و روزه بسيار نيست. عبادت، انديشيدن بسيار در آفرينش پروردگاراست. » (۷۴)
من هم شنيدم كه مى گفت: « سكوت، درى از درهاى فرزانگى است. » (۷۵)
يادم مى آيد، روزى در مكه با او بودم. يحيى بن خالد برمكى از آنجا عبور كرد. چهره اش را با دستمالى پوشانده بود تا غبار اذيّتش نكند. امام فرمود: « اين بينوايان نمى دانند كه امسال بد بلايى به سرشان مى آيد. » اين حرف پس از شهادت پدرش بود. چند هفته اى نگذشت كه خبرهاى بدى از بغداد رسيد؛ از شوربختى و خوارى برمكيان. اما، سرورم چيزى فرمود كه مرا حيران كرد.
چه گفت؟
دوّمين و سوّمين انگشتانش را به هم چسباند و فرمود: « شگفت انگيز تر از اين، من و هارون هستيم كه اين گونه ايم! »
؟!
پاسى از شب گذشته بود. آسمان زلال تر مى نمود. ستارگان فروزانتر بودند و سكوت با شكوهى چيره بود. همراه
با صداى آتشى كه نفس هاى آخرش را مى كشيد، صداى حشرات هم از كشتزاران نزديك مى آمد. مرد حجازى در دل آن شب، برخاست. با تمام وجودش به آسمان آراسته از ستارگان نگريست و فروتنانه زمزمه كرد: « اى آن كه مرا به خويش راهنمايى كرده و دلم با پذيرش او تواضع يافته! از تو، امنيت و ايمان اين جهان و آن جهان را مى طلبم. » (۷۶)
آن گاه از دستمال سپيد، مسواكى بيرون آورد و به آرامى مسواك زد. سپس در گوشه اى، با آب ابريق سفالى وضو گرفت. خنكاى آب، آرامشى را در روانش پراكنده ساخت.
همه چيز آرام بود. همه چيز در تاريكى غوطه ور بود. حتى آتش آتشدان خاموش بود. زغال هاى گداخته، زير خاكستر بودند....
https://eitaa.com/zandahlm1357