#خرید_طلا_بدون_فاکتور
🔸سلام برادر بنده طلا فروش هستن و یک هفته پیش یک مشتری به مغازه ایشون آمد و یک سرویس طلا که گفت برای خانمشون هست رو بفروشن ازشون رسید رو خواستم گفتن که این سرویس هدیه عروسیشون هست و بنده هم گفتم یک کپی از کارت ملیتون میگیرم و شما پشت کارت ملی رسید بدید که این طلا سرقتی نبوده و هدیه عروسی اینجانب است. دیروز مامور نیروی انتظامی به مغازه آمد و به جرم خرید مال مسروقه ایشون رو دستگیر کردن و ما هم کپی کارت ملی را به پلیس دادیم و استعلام گرفتن که کارت ملی هم اعلام مفقودی داشته و ما تنها چهره فروشنده و خانمشون رو از طریق دوربین مغازه داریم و به پلیس دادیم اما گفتن تا پیدا نشدن دزدی اصلی فعلا برادر شما متهم و بازداشت است . همچین حقی وجود داره که آزادش نکنند؟ برای درآوردن برادرمون میشه سند گذاشت؟ حتی یکی از همسایه هامون هم شاهد این ماجرا بودن
🔸 توجه داشته باشید مطابق قانون اصل بر برائت است و برادر شما زیر چتر حمایت این اصل قانونی است و مراجع انتظامی و قضایی میبایست دلیل و مدرک محکم برای متهم دانستن برادرتان ارائه کنند. ضابطان بیش از ۲۴ ساعت حق بازداست کردن فرد را ندارند و میبایست متهم را سریعا تحویل دادستان مربوطه دهند. علی ایحال فعلا پرونده در مرحله تحقیقات مقدماتی است و در بدترین حالت مسلما برای برادر شما قرار وثیقه از سوی مراجع قضایی صادر میگردد. پیشنهاد میشود فردا در اولین ساعات اداری به دادسرای مربوطه مراجعه و تقاضای تودیع وثیقه برای برادرتان از مقام قضایی داشته باشید.
Mr_Vakiil2
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و شانزدهم موکبهای پذیرایی از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و هفدهم
مجید کوله پشتیاش را کمی جابجا کرد و همچنانکه محو فضای فوق تصور این جاده رؤیایی شده بود، سرمستانه پاسخ داد: «اینا به خودشون زحمت نمیدن! اینا دارن کِیف دنیا رو میکنن! ببین دارن چه لذتی میبرن که پای یه زائر رو مشت و مال میدن! اینا الان دارن با امام حسین (علیهالسلام) حال میکنن! آسید احمد میگفت بعضیهاشون انقدر فقیرن که پول پذیرایی از زوار رو ندارن، برای همین یه سال پس انداز میکنن و اربعین که میرسه، همه پس اندازشون رو خرج پذیرایی از مردم میکنن! یعنی در طول سال فقط کار میکنن و پسانداز میکنن به عشق اربعین!» و مگر اربعین چه اعجازی دارد که به انتظار آمدن و اشتیاق برپاییاش، اینچنین خاصه خرجی میکنند و من که از فلسفه پوشیدن یک پیراهن سیاه سر در نمیآوردم، حالا در این اقیانوس عشق و عاشقی حقیقتاً سرگردان شده و در نهایت درماندگی تنها نگاهشان میکردم. نه میفهمیدم چرا اینهمه پَر و بال میزنند و نه میتوانستم شیداییشان را سرزنش کنم که وقتی دختری از اهل تسنن، رهسپار چهار روز پیادهروی برای رسیدن به کربلا میشود، از شیعیان انتظاری جز این نمیرود که برای معشوقشان اینچنین بر سر و سینه بزنند! مجید به نیم رخ صورتم نگاه کرد و شاید مشتاق بود تا ببیند در دلم چه میگذرد که با لحنی لبریز حیاء سؤال کرد: «الهه! تو اینجا چی کار میکنی؟» به سمتش صورت چرخاندم که به عمق چشمان مات و متحیرم، خیره شد و باز سؤال کرد: «الهه جان! تو این جاده اینهمه زن و مرد شیعه دارن به عشق امام حسین (علیهالسلام) میرن! ولی تو چی کار کردی که طلبیده شدی؟ تو چی کار کردی که باعث شدی من بعد از 29 سال که از خدا عمر گرفتم، بیام کربلا؟» در میان همهمه جمعیت و صدای پُر شور مداحیهای عراقی که از بلندگوهای موکبها پخش میشد، صدایش را به سختی میشنیدم و به دقت نگاهش میکردم تا بفهمم چه میگوید که لبخندی زد و در برابر سکوت بیریایم، صادقانه اعتراف کرد: «من کجا و کربلا کجا؟!!! اگه تو نبودی من کِی لیاقت داشتم بیام اینجا و این مسیر رو پیاده برم؟» در برابر نجابت مؤمنانهاش زبانم بند آمده و او همچنان میگفت: «الهه! اگه از من بپرسی، این جواب گریههای شب قدر امامزادهاس! من و تو پارسال تو امامزاده اونهمه خدا رو صدا زدیم تا مامان رو شفا بده! خُب حکمت خدا چیز دیگهای بود و مامان رفت، اون دختره وهابی جاشو گرفت و هر کدوم از ما رو یه جوری عذاب داد! عبدالله رو همون اول از خونه بیرون کرد، من و تو رو چند ماه بعد در به در کرد و اونهمه بلا سرمون اومد! بعد هم نوبت محمد شد تا اموالش رو از دست بده و آواره غربت بشه! آینده ابراهیم هم نابود شد و زن و بچهاش اونهمه اذیت شدن! همه سرمایه بابا حرومِ ریختن خون یه مشت زن و بچه بیگناه شد و آخر سر به خود بابا هم رحم نکردن!» از حجم مصیبتهایی که در طول یک سال و نیم بر سر خودم و خانوادهام آوار شده و مجید همه را در چند جمله پیش چشمانم به خط کرده بود، جانم به لب رسید و او دلش جای دیگری بود که با نگاه بیقرارش به انتهای جاده، جایی که به کربلا میرسید، پَر کشید و با چه لحن عاشقانهای زمزمه کرد: «شاید قرار بود همه این بدبختیها اتفاق بیفته و اون همه گریه و زاری شبهای امامزاده نمیتونست این سرنوشت رو عوض کنه! ولی... ولی در عوضِ اون گریهها، خدا به ما این سفر رو هدیه داد! شاید این زیارت اربعین تو سرنوشت ما نبود و اون شب تو امامزاده، به خاطر دل شکسته تو، قسمت شد که من و تو هم کربلایی بشیم!» سپس به سمتم صورت چرخاند و با لبخندی لبریز یقین ادامه داد: «الهه! من احساس میکنم اون شب تو امامزاده، خدا برای من و تو اینجوری تقدیر کرد که بعد از همه اون مصیبتها به خونه آسید احمد برسیم و حالا تو این راه باشیم! شاید این چیزی بود که تو سرنوشت ما نبود و اون شب به ما عنایت شد!» که صدای اذان ظهر از بلندگوهای موکبها بلند شد و مجید در سکوتی عارفانه فرو رفت. هرچند حرفهایی که از مجید میشنیدم برایم تازه بودند، اما نمیتوانستم انکارشان کنم که حقیقتاً من کجا و کربلا کجا و شاید معجزهای که برای شفای مادرم از شبهای قدر امامزاده انتظار میکشیدم، بنا بود با یک سال و چند ماه تأخیر در مسیر رسیدن به کربلا محقق شود که حالا من در میان اینهمه شیعه عاشق به سمت حرم امام حسین (علیهالسلام) قدم میزدم، ولی باز هم برایم سخت بود که من در این مدت، کم مصیبت نکشیده و هنوز هم دلم میخواست که مادرم زنده میماند و هرگز پای نوریه به خانه ما باز نمیشد!
با ما همراه باشید🌹
کانال رمان های عاشقانه مذهبی https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#تلنگری #استاد_شجاعی #استاد_رائفی_پور ➕ بعضی مقامها، آنقدر بلندند که ترس همهی وجودت را دربرمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5980839610056443857.mp3
6.86M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#دکتر_رفیعی
قرآن کریم شرط اساسی برای انسان بودن را دو مؤلفه بیان کرده است؛
۱. ایمان
۲. عمل صالح
⚡️ " عمل صالح " همان اکسیریاست که "فاطمه بنت حزام" را به
" امالبنین" و مادر حسنین و زینب کبری علیهمالسلام مبدل ساخت!
- مقصود از عمل صالح، تنها نماز و روزه و.... است که عمری شنیدهایم یا باید برای عبور از این دروازه مجوز دیگری گرفت؟!
▪️
@shervamusiqiirani-16 - ترانه : گلعذار.mp3
462.8K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
#حافظ
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
۱۷. علامت حضرت مهدی (عجّل اللَّه فرجه الشریف) آن است که با کارگزاران خود شدید است. معجم احادیث الامام المهدی
۱۸. مهدی از ما است، خداوند امرش را یک شبه اصلاح خواهد فرمود. مکیال المکارم
https://eitaa.com/zandahlm1357