eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ترکمن صحرا _ گلستان ترکمن صحرا یکی از رویایی‌ترین مناطق ایران است. دشتی که نامش با چابکسواران و اسب‌های تیزروی ترکمن، آلاچیق‌های حصیری، لباس‌های رنگارنگ و گله‌های پرجمعیت شتر گره خورده است. این منطقه بسیار تماشایی است؛ مخصوصا وقتی دشت‌های وسیع ترکمن‌نشین سرسبز می‌شود و پیوند قوی فرهنگ ترکمن و طبیعت بیشتر از همیشه به چشم می‌آید. برای گشت و گذار در این منطقه تماشایی و شناخت فرهنگ ترکمن‌های ایران یکی از بهترین مسیرها را به شما معرفی می‌کنیم. این مسیر اگرچه از جاده‌های اصلی نمی‌گذرد و باید در آن‌ها با احتیاط برانید، اما پر است از زیبایی‌های طبیعی و زیبایی‌های فرهنگ ترکمن. این مسیر از بندرترکمن و جاده‌ای معروف به «خط آلمان» شروع می‌شود و بعد از عبور از شهرهای آق‌قلا و گنبد کاووس به خالد نبی می‌رسد و البته از مسیری متفاوت از حاشیه سدهای گلستان و وشمگیر، در نهایت دوباره شما را به بندرترکمن می رساند. https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: مرحوم پدرم حاج شیخ حسنعلی طاب ثراه، مجددا در سال ۱۳۱۵ هجری قمری به اصفهان مراجعت نموده و پس از مدتی توقف، به نجف اشرف تشرف حاصل کردند و تا سال ۱۳۱۸ قمری در آن شهر سکنی گزیدند و در سن ۱۳۱۹ ه. ق. بار دیگر به اصفهان بازگشتند پس از آن، سفری به شیراز کردند و چندی در آنجا مقیم شدند و در این مدت، قانون ابوعلی سینا را نزد طبیب معروف و مشهور عصر مرحوم حاج میرزا جعفر طبیب تحصیل و تعلم نمودند. پدرم می‌فرمود: صبح‌ها در مطب حاجی میرزا جعفر به معاینه مرضی و نسخه نویسی سرگرم بودم و عصرها کتاب قانون بوعلی را نزد وی میخواندم. روش حاجی بر این بود که حق الزحمه ای برای معالجه بیماران خود معین نمی کرد و هر کس هر مبلغ می‌خواست در قلمدان او می‌گذاشت و اگر بیماری چیزی نمی پرداخت حاج میرزا جعفر از وی مطالبه نمی فرمود. درآمد حاجی از مطب خود، روزانه از هشت یا نه ریال تجاوز نمی کرد و او هم از کمی درآمد خود شکوه ای نداشت. یک روز که به سرکار خود آمد گفت: خداوندا، امروز میهمان داریم، به فرشتگان خود امر فرما تا وجه لازم را فرود آورند. آنروز، درآمد مطب، سی و پنج ریال شد و یکروز هم از خدا خواست که فرشتگان را امر کند تا پول برای خرید انگور جهت تهیه سرکه بیاورند، در آنروز هم عایدی وی به چهل و پنج ریال بالغ گردید. لیکن در روزهای دیگر، نه در آمد وی تغییر محسوسی داشت و نه او عرض حاجتی می‌کرد. در مدتی که من در مطب او سرگرم بودم، سه هزار بیمار را معاینه کردیم و نسخه دادیم و هیچ بیماری برای بهبود مرض خود، محتاج به مراجعه سومین بار نگردید، و تنها در این میان، سه تن از ایشان تلف شدند که حاجی، خود از پیش خبر داده بود. هر بیمار که از در مطب وارد می‌شد، حاجی نگاهی به رخسار وی می‌کرد و پیش از سؤال و معاینه، نوع بیماری او را تشخیص میداد. مرحوم پدرم در رمضان همان سال به بوشهر و از آنجا بوسیله کشتی، به قصد زیارت بیت الله الحرام، به حجاز سفر می‌کنند. در جده، پس از فرود آمدن از کشتی، پیاده به مدینه منوره مشرف می‌گردند و از آن شهر مقدس، احرام حج بسته و با پای پیاده به طرف مگه رهسپار می‌شوند. در این سفر که به سال ۱۳۱۹ ه. ق. مصادف با حج اکبر بوده است، با مرحوم حاجی شیخ فضل الله نوری و حاج شیخ محمد جواد بید آبادی که در التزام یکدیگر سفر می‌کردند ملاقات می‌فرمایند و در همین سفر، در ارتباط با شریف مگه واقعه ای رخ میدهد که در جای خود از آن سخن خواهیم گفت. [۱] باری، پس از حج بیت الله و زیارت اعتاب مقدسه ائمه اطهار (علیهم السلام)، حضرت شیخ به ایران مراجعت می‌فرمایند و بعد از مدتی توقف، مجددا به نجف تشرف حاصل می‌کنند و باز، پس از چند سال توطن در آن شهر، به اصفهان باز می‌گردند و پس از چند سال اقامت در آن شهر، در سال ۱۳۲۹ هجری قمری، این شهر را به قصد مجاورت در ---------- [۱]: ۱- رجوع نمائید به «بخش کرامات». مشهد رضوی، ترک می‌گویند و در آن بلدة طیبه، مجاور می‌شوند و از این زمان تا پایان عمر شریفش که سال ۱۳۹۱ ه. ق. بوده، فقط دو سفر کوتاه به اصفهان و یک سفر به سلطان آباد اراک فرموده اند. از بی نشانها...... شیخ حسنعلی اصفهانی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 خدایا ما را مجانی ببخش! 🔸خاطره مرحوم آیت الله مصباح یزدی از مرحوم آیت الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
0252Nesa 10-11.mp3
10.65M
۲۵۲ آیات ۱۱-۱۰ قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت چهل و هشت: نمیدانم به لطف مسکنهای سنگینِ پرستار چند ساعت در کمایِ‌ تزریقی فرو رفتم.اما هرچه که بود درد و تهوع را به آن آشفتگیِ‌ خواب نما ترجیح میدادم...بیهوشی که جز تصویر دانیال و دستانِ‌ خونیِ این جوان مسلمان، چیزی در آن نبود. گوشهایم هوشیاریش را پس گرفته بود و چشمانم جز پرده ایی از نور نمیدید.. صدای مسن دکتر و آن جوانِ‌ حسام نام را شنیدم از جایی درست کنارِ تخت:(دکتر.. یعنی شرایطش خوب نیست؟ ) و پیرمردی که موج تارهای صوتی اش صاف و بی نقص حریم شنوایم را شکست:(‌نه متاسفانه..توده ها تمام سطح معده اش را پوشوندن.. خودمم موندم چطور تا حالا درد رو تحمل کرده.. امید چندانی وجود نداره.. اما بازم خدا بزرگه.. ما شیمی درمانی رو به درخواست شما شروع میکنیم.. نمیخوام ناامیدتون کنم اما احتمال اینکه جواب بده خیلی کمه..) شیمی درمانی مساوی بود با سرطان.. سرطان یعنی اوج ترسم از دنیا..ریختن مو..نا پدید شدنِ‌ابرو و مژه ها..دردی که رِبِکا را از پای درآورد و من دیدم مچاله شدنش را روی تابوتِ‌منتظرِ‌بیمارستان..... و من لرزیدم. کلیتی دستپاچه از حسام به چشمم میرسید:(دکتر تو رو خدا هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدین.. من قول دادم..) قول؟؟ قول مرا به چه کسی داده بود این قصاب مسلمان.. لابد به سفارشِ‌ دانیال چوبِ حراج زده بود به دخترانه هایم محضه قربانی در راهِ خدایِ‌ قصی القلبشان..اما من هانیه، صوفی، یا هر زن دیگری نبودم..من سارا بودم.. سارا! به محض هوشیاری درد به سلول سلول بدنم فشار میآوردم و توان را دریغ میکرد..  اما من باید با یان حرف میزدم...مطمئنا او از همه چیز خبر داشت..همه چیزی که هیچ پازلی برای رسیدن به جوابش نداشتم. پروین آمد. با اشاره دست به او فهماندم که موبایلم را میخواهم. و او فردای آن روز برایم آورد.درست در ساعتی از زندگی که درد امانم را بریده بود..هیچ وقت نمیداستم تا این حد از مرگ میترسم.. و بیچارگیم را وقتی فمیدم که نه دانیالی بود برای محبت و نه دوستی برای دادن آرامش.. حسِ‌تهی بودن،‌ بد طعم ترین حسِ دنیاست..باید به کجا پناه میبردم؟ من طالب دستی بودم که نجاتم دهد..از مرگ..از ترس..از درد..از حسام داعش صفتی که برایم نقشه داشت..به ته دنیا رسیده بودم جایی که روبه رویم دیواری بی انتها تا عمق آسمان ایستادگی میکرد و پشت سرم، دیواری طویل که لحظه به لحظه برای کوبیدنم نزدیک میشد... با یان تماس گرفتم. صدایم از قعر چاه بیرون میآمد و اون با نگرانی حالم پرسید. دوست داشتم سرش فریاد بزنم اما توانی نبود. پرسیدم دوست ایرانی ات کیست و او بحث را عوض کرد. پرسیدم چه کسی زن پرستار را به خانه ام  آورد و او باز بحث را عوض کرد. پرسیدم چه نقشه ایی برایم کشیده و باز هم جوابی بی معنا عایدم شد..گوشی را قطع کردم..باید با عثمان حرف میزدم. شماره اش را گرفتم اما اثر داروی بیهوشی آنقدر زیاد بود که فقط الو الو گفتنهای بلند و محکمش در گوشم ماند.دنیا و خدایش چه خوابی برایم دیده بودند؟! روز بعد در اوج ناتوانی و بی حالیم، شیمی درمانی شروع شد..چیزی که تمام زندگیم را بارها و بارها مقابل چشمانم به صف کرد.شرایط انقدر بد بود که حتی توان نفس کشیدن را هم دریغ میکرد و کل هوشیاریم خلاصه میشد در گوشهایی که تنها میشنید. و صدایی که هر شب کنارِ گوشم قرآن میخواند.. صدایی از حنجره یِ‌ حسام.. حسامی که بی توجه به تنفرم از خدایش،‌کلامش را چنگ میکرد بر تخته سیاهِ‌ روحم..او مدام قرآن میخواند و من حالم بدتر میشد..آنقدر بدتر که حس سبکی کردم..حسی از جنس نبودن..حسی از جنس ایستادن و تماشای فریادهای حسام و دست پاچگیِ دکتر و پرستاران برای برگرداندنم..حسی که لحظه به لحظه دهانم را تلختر میکرد... مرگ هم شیرین نبود...و دستی مرا به کالبدم هل داد! پرستاران رفتند و حسام ماند..با قرآنی در دست و صدایی پریشان کنار گوشم:(سارا خانووم..مقاومت کن..به خاطر برادرتون..نه اون دانیالی که صوفی ازش حرف میزد) روحم آتش گرفت و او قرآن خواند... آرام و آهنگین..اینبار کلماتش چنگ نشد..سنگ نشد..اینبار خنک شدم درست مثله کودکیم که برفهای آدم برفیم را دردهانم میگذاشتم و دندانم درد میگرفت از شیرینیِ سرما... نمیدانم چقدر گذشت اما تنها خاطرات به یاد مانده از آن روزهایم آوای قرآن خواندنِ‌ حسام بود و حس ملسِ‌ آرامش.. بهوش آمدم!رنجورتر از همیشه...اما حالا گوشهایم به کلماتی عربی عادت داشت که از بزرگترین دشمن زندگیم، یعنی خدا بود وصدایی که صاحبش جهنم زندگیم را شعله ورتر کرده بود.. و این یعنی عمقِ‌ فاجعه ی زندگی! ادامه دارد........ بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
1_249051509.mp3
4.4M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 31 👈 تاثیر قرب درونی و بیرونی بر استجابت دعا ❇️ 90 جلسه
🔘وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ‏. ▫️و هر كه به شما تمسك جست فيروز گرديد و هر كه به شما پناه آورد ايمن گرديد و هر كه مقام شما را تصديق كرد سلامت يافت و هر كه بدامان طاعت شما دست زد هدايت يافت. 📖(فرازی از زیارت جامعه کبیره) ▪️، سالروز تخریب قبور مظلوم ، به دست وهابیت ملعون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۱۳. کسی که به انتظار این امر و آرزوی آن وفات کند، به منزله کسی است که با رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بوده است. دارالسلام ۲۱۴. زمانی بر مردم بیاید که امام از ایشان پنهان شود. گوارا باد کسانی را که در آن زمان بر دین خود ثابت قدم بمانند. دارالسلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢 بقیع مدفن کیست؟ 💠 در قبرستان بقیع بیش از ده هزار نفر از صحابه پیامبر و بزرگان اسلام مدفون هستند و به همین دلیل مقبره و بارگاه‌های فراوانی در آن ساخته شده بود، به نحوی که قبل از تخریب ظالمانۀ آن توسط آل سعود، زیارتگاه حجاج بیت‌الله‌الحرام محسوب می‌شد. 🔶 این قبرستان علاوه بر وجود ائمۀ بقیع، مدفن افرادی همچون «عباس» عموی پیامبر، «فاطمه بنت اسد» مادر امیر‌المؤمنین (علیه‌السّلام)، حضرت «ام‌البنین» مادر «حضرت ابالفضل»، «ابراهیم» فرزند پیامبر گرامی اسلام (صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله)، «کلثوم»، «رقیه» و «زینب» دختران پیامبر، «عاتکه» عمۀ پیامبر و «حلیمۀ سعدیه» دایۀ پیامبر (علیهم‌السّلام) می‌باشد. 🔷 همسران پیامبر مانند حضرت «خدیجه» (سلام الله علیها)، «امّ سلمه»، «ماریه قبطیه»، «حفصه» و «عایشه» در بقیع مدفون هستند. قبر بسیاری از صحابۀ پیامبر همچون «عقیل بن ابی‌طالب» برادر امام‌علی (علیه‌السّلام)، «عبد‌الله بن جعفر» همسر حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها)، «جابر بن عبد‌الله انصاری» اولین زائر کربلا، «مقداد بن اسود» از اوّلین پیروان رسول مکرم اسلام، «سعد بن معاذ» رئیس قبیلۀ «اوس»، «عبد الرحمان بن عوف» و «سعد بن ابی وقّاص» از اعضای شش نفرۀ شورای سقیفه نیز در بقیع قرار دارد. 📚 بقيع الغرقد فی دراسة شاملة، ص 140 الی 144. ◾️ هشتم شوّال سال 1344 هجری قمری سالروز تخریب غریبانۀ قبرستان بقیع توسط آل سعود تسلیت باد 🏴 📚 بحار‌الانوار، ج 97، ص 120. 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا