eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.7هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: فضيلتهاى اين نماز يك روز مردى باديه نشين و صحرايى خدمت با كرامت ( (حضرت رسالت پناه (ص) مشرف شد و گفت: پدر و مادرم فداى شما باد، اى رسول خدا، ما در باديه و بيابان هستيم و از مدينه دوريم و نمى توانيم هر جمعه به نماز جمعه حاضر شويم، از شما خواهشى دارم كه به من عملى تعليم كنيد كه وقتى كه آن را بجا آوردم فضيلت نماز جمعه را در يابم و وقتى كه به اهل و قبيله‌ام برگشتم آن را به آنها بياموزم. ( (حضرت رسول (ص) ) ) فرمودند: وقتى كه روز بر آمد، دو ركعت نماز بخوان، در ركعت اول بعد از حمد هفت مرتبه ( (قل اعوذ برب الفلق) ) بخوان. و در ركعت دوم بعد از حمد هفت مرتبه ( (قل اعوذ برب الناس) ) را بخوان و بعد از سلام هفت مرتبه آية الكرسى بخوان، سپس برخيز و هشت ركعت ديگر بخوان به دو سلام و بعد بنشين. بعد از هر دو ركعت از آن تشهد را بخوان و سلام نمازت را نگو و چون چهار ركعت ديگر را تمام كردى سلام نمازت را بگو. و چهار ركعت ديگر هم به همين نحو بجا آور و در هر ركعتى، سوره حمد يك مرتبه و ( (اذاجانصراللّه) ) يك مرتبه و ( (قل هواللّه احد) ) بيست و پنج مرتبه و چون از تشهد و سلام فارغ شدى، اين دعا را هفت مرتبه بخوان: يا حَىُّ يا قَيُّومُ، يا ذَالْجَلالِ وَ الاِْكْرامِ يا اِلهَ اَلاَْوَّلينَ وَ الاَّْخِرينَ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، يا رَحْمنَ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ رَحيمَهُما، يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ يارَبِّ، يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ يااَللّهُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَ اغْفِرلى. پس حاجت خودت را بگو. بعد هفتاد مرتبه بگو: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلىِّ الْعَظيمِ، سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ الْكَريمِ. به حق آن خداوندى كه مرا به صدق و راستى فرستاد، سوگند مى خورم. كه هر مؤ من و مؤ منه اى كه اين نماز را در روز جمعه بجا آورد، من براى او بهشت را ضامن هستم. و از جانمازش برنخيزد مگر اينكه خداوند متعال، تمام گناهان او و گناهان پدر و مادرش را بياموزد. و حضرت حق تعالى، به خاطر آن نمازهايى را كه انجام داده، براى او ثواب شهرهاى مسلمانان را بنوسيد. و براى او اجر كسى است كه در مشرق و مغرب عالم روزه گرفته و نماز خوانده. و حق تعالى، آنچه را كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشيده به او عنايت مى فرمايد. (۱۵)
💠آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): حدیث داریم اجابت دعا در لقمه حلال است. لقمه حلال بخور...یواش هم بگویی الهی العفو... خدا قبول میکند.
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 125: صورتش مثه همیشه زیبا و معصوم بود. با ته ریشی که حالا بلندتر از قبل، موهایِ آشفته اش را به رقص درمیآورد.. خستگی در مویرگ به مویرگِ سفیدیِ پنهان شده در خونِ چشمانش جیغ میزند و من دلم لرزید برایِ لبخندِ تلخ و مظلومِ لبهایش که آوار شد بر سوزشِ دلم و خرابه هایِ قلبم.. توجهش به من بود.. تبسم صورتش عمیقتر شد و پا جفت کرد برایِ احترامی نظامی.. اما من ظالم شدم و رو گرفتم از دلبریهایش.. دانیال به محض ورودمان به اتاق روبه رویم ایستاد و چشمانش را ریز کرد ( دعواتون شده؟؟) و من با “نه” ایی کوتاه، تن به تخت و چشم به خواب هایی آشفته سپردم.. روز بعد اربعین بود و من دریایِ طوفان زده را در زمین عراق تجربه کرد.. سیلی که هیچ شناگری، یارایِ پیمودنش را نداشت و همه را غرق شده در خود، به ساحل میرساند.. آن روز در هجومِ عزدارانِ اربعین هیچ خبری از حسام نشد.. نه حضوری.. نه تماسی.. آتش به وجودم افتاده بود که نکند دعایم به عرش خدا میخ شده باشد و مردِ جنون زده ام راهی.. چند باری سراغش را از برادرم گرفتم و او بی خبر از همه جا، از ندانستن گفت.. و وقتی متوجه بی قراریم شد ، بی وقفه تماس گرفت و مضطرب تماشایم کرد. نبضِ نگاهِ مظلوم و پر خواهشِ حسام در برابر دیده و قلبم رژه میرفت.. کاش دیشب در سرای حسین (ع) از سر تقصیرش میگذشتم و عطرِ جنگ زده ی پیراهنش را به ریه میکشیدم.. دلشوره موج شد و به جانم افتاد.. خورشیدِ غروب زده آمده بود اما حسام نه.. دیگر ماندن و منتظر بودن، جوابِ نا آرامی ام را نمیداد.. آشفته و سراسیمه به گوشه ایی از صحن و سرایِ امام حسین پناه برم. همانجا که شب قبل را کنارِ مردِ مبارزم، کج خلقی کردمو به صبح رساندم. افکارِ مختلفی به ذهنم هجوم میآورد. چرا پیدایش نمیشد؟؟ یعنی از بداخلاقی هایِ دیشبم دلخور بود؟؟ کاش از دستم کلافه و عصبی بود. اما من میشناختمش، اهل قهر نبود. یعنی اتفاقی بد طعم، گریبانِ زندگیم را چنگ میزد؟؟ ای کاش دیشب خساستِ نگاه را کنار میگذاشتمو یک دل سیر تماشایش میکردم. وحشت و استرس، تهوع را به دیواره هایِ معده ام میکوبید و زانو بغل گرفتم از سر عجز.. زیرِ لب نام حسین (ع) را ذکر وار تکرار میکردمو التماس که منت بگذار و امیرمهدیِ فاطمه خانم را از من نگیر.. روز اربعین تمام شد.. اذان گفته شد.. نماز مغرب و عشا خوانده شد.. اما… اما باز هم خبری از حسامِ من نشد.. حالا دیگر دانیال هم موبایلش خاموش بود و خودش ناپیدا.. چند باری مسیرِ هتل تا حرم را دوان دوان رفتمو برگشتم.. حس کردم.. برایِ اولین بار، در زمین کربلا، زینب را حس کردم.. حالِ ظهرِ عاشورا و ایستادنِ پریشانش بر تل زینبیه.. آرزویِ حسام ، داغ شد بر پیشانی ام.. من مگر از زینب بالاتر بودم؟؟ چرا هیچ خبری از مردانِ زندگیم نبود..؟؟ نمیدانم چرا اما به شدت ترسیدم. من در آن سرزمین غریب بودم اما ناگهان حس آشنایی، احساسم را خنک کرد.. از حرم به هتل رفتم به این امید که دانیال برگشته باشد اما نه.. درد معده امانم را بریده بود و قرصها هم کارسازی نمیکرد. کمی رویِ تخت دراز کشیدم.. ما فردا عازم ایران بودیمو امروز حسام اصلا به دیدنم نیامده بود.. ما فردا عازم ایران بودیمو دانیال غیبش زده بود.. ما فردا عازم ایران بودیمو من سرگشته خیابانهایِ کربلا را تل زینبه میدیدم.. مدام به خودم دلداری میدادم که تو همسر یک نظامی هستی.. امیرمهدی اینجا در ماموریت است و نمیتواند مدام به تو سر بزند.. ناگهان به یاد دوستانش در موکب علی بن موسی الرضا افتادم. حتما آنها از حسام خبر داشتند. چادر بر سر گذاشتمو به سمت در دویدم که ناگهان در باز شد.. ادامه دارد ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا