#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: دروغ متن حديث الكذب ۱- البرقى عن معمر بن خلاّد عن أبى الحسن الرضا عليه السلام قال: سئل رس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
پيام تسليت به مناسبت درگذشت استاد علامه آيةاللَّه حاج شيخ محمّدتقى جعفرى تبريزى
پيام تسليت به مناسبت درگذشت استاد علامه آيةاللَّه حاج شيخ محمّدتقي جعفري تبريزي بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم با اندوه و تأسف اطلاع يافتيم كه علامه ي فرزانه و متفكر و فيلسوف و اديب نامدار، آيةاللَّه آقاي حاج شيخ محمّدتقي جعفري تبريزي به لقاء حق شتافته است. اين براي جامعه ي علمي و فرهنگي كشور، ضايعه يي سنگين و فقداني بي جبران است. آن عالم بزرگ و متعهد در طول بيش از چهل و پنج سال از هنگامي كه پس از تكميل تحصيلات عالي و ممتازِ خود قدم در وادي تأليف و تحقيق و تعليم نهاد، آثار علمي با ارزشي پديد آورد و تفكر فلسفي را در دائره يي وسيع از مستفيدان و تحسين كنندگان جهاني
خود، ارتقاء بخشيد. پس از پيروزي انقلاب نيز همواره افكار سازنده ي او در زمينه معارف ديني و نگاه فلسفي به مسائل اسلامي، با استقبال فرزانگان و تشنگان علم و معرفت روبه رو ميگشت. سخنرانيهاي پر مغز اين دانشمند عالي قدر كه سرشار از نكتههاي عميق و درسهاي به ياد ماندني براي نسل جوان و دانش پژوه كشور بود، در شمار حسنات علمي و فكري دوران حاضر محسوب ميگردد و خاموشي اين چراغ فروزان حقاً خسارتي بزرگ براي جويندگان معارف عميق اسلامي به شمار ميآيد. اين جانب با تسليت به جامعه ي علمي كشور و علما و دانشجويان محترم حوزهها و دانشگاهها و مخصوصاً به بازماندگان محترم و ارجمند ايشان، به روح اين عالم بزرگوار درود ميفرستم و رحمت و مغفرت الهي
را براي ايشان مسألت ميكنم. والسّلام علي عباداللَّه الصالحين - سيّد علي خامنه اي - ۲۵/۰۸/۱۳۷۷
#پیامهای مقام معظم رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
- علّت تزلزل و مشکلات خانواده در غرب ---------- [۱]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۳-۸-۱۳۷۹. [۲]: . بیانات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
۲-۳-۲-۳- از بین بردن عمق و ریشه ی خانواده با کارهای غلط و افراطی
خانوادهها آن ریشهها و پایههای عمیق را که در کشورهای ما وجود دارد، امروز کم تر در غرب دارند. آن خانواده ای که پدربزرگ، مادربزرگ، نوه ها، خویشاوندان، پسرعموها،
دخترعموها و سایر شعبش با هم باشند، هم را بشناسند و با هم ارتباط داشته باشند، امروز در غرب بسیار بسیار کمیاب است. زن و شوهر هم با یکدیگر صمیمیّت لازم را ندارند. این بلایی است که با کارهای غلط، با حرکت افراطی از آن طرف که در مقابل افراطهای قبلی انجام گرفت، بر جامعه ی بشری نازل شد و بیش تر از همه بر سرِ زن غربی آمد. [۲]
۳-۳-۲-۳- آزادی جنسی، بی بندوباری، بی عفّتی و اختلاط محرم و نامحرم
در دنیای غرب و به خصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی
معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است. چرا؟! علت این است که در آن جاها آزادی جنسی و بی بندو باری جنسی زیادتر است. [۱]
۴-۳-۲-۳- رسمی و قانونی شدن همجنس بازی
امروز، در امریکا و انگلیس، همجنس بازی رسمی و قانونی شده است و خجالت هم نمی کشند! کاری را انجام دادند که ما از نقل و حکایت آن شرم داریم و حیا میکنیم. مردم ما بدانند، آیا وقتی در کشوری ازدواجِ دو همجنس با هم قانونی میشود، بنیان خانواده در این جامعه باقی خواهد ماند؟! [۲]
----------
[۲]: . بیانات در همایش بزرگ بانوان در ورزشگاه آزادی به مناسبت جشن میلاد کوثر۳۰-۰۷-۱۳۷۶.
[۱]: . خطبه ی عقد مورخه ی ۹-۱۲-۱۳۸۰.
[۲]: . بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم و جمعی از پزشکان، پرستاران و کارکنان مراکز آموزش عالی و درمانی کشور ۱۵-۹-۱۳۶۸.
#زن و باز یابی هویت حقیقی
✍مقام معظم رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
👤 کلام زیبای شهید مطهری
✍موضوع: غیبت کردن از کدام خصوصیتِ تو خبر می دهد؟؟
🌹🍂🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
القارئ الشيخ عبد الناصر حرك
محاوله محاكة الشيخ عبد الباسط عبد الصمد
قارئ عملاق
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: رشك و كينه متن حديث الحسد و البغضاء ۱- الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ريا
متن حديث
الرياء ۱- الكلينى عن علىّ
بن إبراهيم عن محمّد بن عيسي بن عبيد عن محمّد بن عرفة قال: قال لى الرضا عليه السلام: ويحك يا ابن عرفة، اعملوا لغير رياء و لاسمعة، فإنّه من عمل لغير الله وكّله الله إلي ما عمل، ويحك! ما عمل أحد عملاً إلّا ردّاه الله، إن خيراً فخير، و إن شرّاً فشرّ. ۲- الصدوق قال: حدّثنا علىّ بن عبدالله الورّاق رضى الله عنه قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن مهرويه القزوينى قال: حدّثنا داود بن سليمان الغازى، عن أبى الحسن علىّ بن موسي الرضا عليه السلام عن أبيه عن آبائه عن أميرالمؤمنين عليهم السلام أنّه قال: الدنيا كلّها جهل إلّا مواضع العلم، و العلم كلّه حجّة إلّا ما عمل به، و العمل كلّه رياء إلّا ما كان مخلصاً و الإخلاص علي خطر عظيم
حتّي ينظر العبد بما يختم له.
ريا ۱- كليني از علي بن ابراهيم، از محمد بن عيسي بن عبيد، از محمد بن عرفه نقل كند كه گفت: امام رضا (ع) به من فرمود: واي بر تو، پسر عرفه! اگر براي نشان دادن و به گوش ديگران رساندن كار كنيد، كه هر كس براي غير خدا كار كند خداوند او را به كار خود وانهد، واي بر تو، هيچ كس كاري نكرد مگر آن كه خداوند آن را به او بازگرداند اگر نيك باشد، نيكي و اگر بد باشد، بدي۱. ۲- صدوق گويد: علي بن عبدالله ورّاق (رض) ما
را چنين حديث گفت كه علي بن محمد مهرويه قزويني گفت: داود بن سليمان غازي از ابوالحسن الرضا (ع) از پدرش، از پدرانش، از اميرالمؤمنين (ع) نقل كند كه آن حضرت فرمود: همه دنيا ناداني است جز جايگاههاي علم، و همه دانش حجّت است، مگر آنچه بدان عمل شود، و همه كارها رياست مگر آنچه خالص باشد، و اخلاص دچار خطري بزرگ است تا آن كه به چه ختم شود۲.
منبع حديث
۱- اصول كافى ۲/ ۲۹۴. ۲- عيون اخبار الرضا ۱/ ۲۸۱.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: پیشگوییهای حضرت در مورد برامکه حضرت مکرّر به نابودی برامکه که نزدیک ترین افراد به هارون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
آگاهی حضرت رضا (علیه السلام) از فرزندان در رحم مادران
شخصی به امام رضا (علیه السلام) گفت: وقتی - از کوفه - میآمدم همسرم باردار بود، از خداوند بخواهید فرزندش پسر باشد؛ حضرت فرمود: پسر است نامش را عمر بگذار!
وقتی به کوفه آمد، دید پسری برایش متولد شده است و نامش را علی گذارده اند. وی گوید: من به جهت سخن امام رضا (علیه السلام) نامش را عمر گذاردم، همسایه من (که از مخالفان بود) گفت: من دیگر سخن کسی را در مورد رافضی بودن تو نمی پذیرم! [۱]
روزی حضرت رضا (علیه السلام) به عیادت عموی خویش محمد بن جعفر که در حال احتضار و جان دادن بود، رفت. مشاهده نمود که عموی دیگرشان به نام اسحاق بن جعفر و عده ای کنار وی میگریند. حضرت با تبسّمی معنی دار از مجلس خارج شد به گونه ای که حاضران تعجب کردند.
حضرت فرمود: تبسم من از این جهت بود که محمد بن جعفر بهبودی مییابد و اسحاق بن جعفر که اکنون بر او میگریند، خواهد مرد و محمد بن جعفر بر او میگرید! و همان گونه شد که حضرت فرموده بود. [۲]
شخصی به نام حسن بن موسی که دو نفر از کنیزانش باردار بودند، در نامه ای از حضرت تقاضا کرد که دعا کند آنها پسر
بزایند. حضرت در نامه ای فرمود: کارها به دست خداست، برای تو یک پسر و یک دختر متولد میشود ان شاء الله؛ نام پسر را محمد و نام دختر را فاطمه بگذار، و همان گونه شد که فرموده بود. [۱]
و آن دیگری که یازده فرزندش از دنیا رفته بود، به حضرت رضا (علیه السلام) از باقی نماندن فرزندان گلایه کرد؛ حضرت سر به زیر انداخت، دعا نمود و دعایش را طول داد، سپس فرمود: امید است دو پسر برایت متولد شود یکی پس از دیگری. راوی گوید: چنین شد که حضرت فرمود. اولی را ابراهیم و دومی را محمد نامیدم و هر دو باقی ماندند. [۲]
مأمون آن دشمن حیله گر حضرت رضا (علیه السلام)، بعد از شهادت حضرت ضمن بیان جریانی گفت: از حضرت چیزی (دعایی) خواستم تا فرزند کنیز زاهریه من که از همه کنیزان نزدم محبوب تر است، و به آن باردار است سالم بماند چرا که چند بار بچه اش را سِقْط کرده است. حضرت فرمود: نگران مباش، پسری میزاید شبیه ترین مردم به مادرش، در دست راست و پای چپش انگشتی زیادی دارد و همان گونه شد که حضرت فرموده بود... [۳]
----------
[۱]: الثاقب فی المناقب، ص ۲۱۶؛الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۶۱؛ بحار، ج ۴۹، ص ۵۴، رافضی عنوانی است که اهل سنتبر شیعیان متعصب داده اند. به هر حال از این حدیث و مانند آن معلوم میشود در کوفهکه مرکز شیعیان بوده است، از مخالفان نیز افرادی بوده اند که برایشیعیان تهدید حساب میشده اند.
[۲]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ۱/۲۲۳.
[۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۳۶.
[۲]: عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۴۰.
[۳]: الغیبه للشیخ الطوسی، ص ۴۹؛عیون اخبارالرضا، ج ۱، ص ۲۴۱.
📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 سلسله کلیپهای #حکومت_موعود 9 🔰 بررسی ویژگی های حکومت #امام_زمان عجل الله فی فرجه 🎬 قسمت 9 : آی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله کلیپهای #حکومت_موعود 10
🔰 بررسی ویژگی های حکومت #امام_زمان عجل الله فی فرجه
🎬 قسمت 10 : منظور از اینکه امام زمان (عج) کتاب جدید می آوردند چیست ؟ یعنی #قرآن امروزی تحریف شده است؟
🎙با توضیحات #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت کشور
👌دنیای بعد ظهور را بهتر بشناسیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودسازی من چه کمکی به امام زمان میکنه⁉️
اگه من خودسازی کنم جامعه درست میشه⁉️
پس خودسازی جامعه اهمیت نداره⁉️
امام زمان از من چی میخواد⁉️
وظیفه اصلی من چیه⁉️
🎥کلیپ های یک دقیقه ای #پرسش_و_پاسخ
پاسخ به شبهات و سوالات پرتکرار🤗
🗣پاسخگو: #استاد_احسان_عبادی
🔰سیاست همراه دیانت🔰
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: شناسايي مصطفي عابدي لشكر خودش را براي عمليات و الفجر ۱ آماده ميكرد. يك گروهان از پدافند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
اصرار و خواهش از من و انكار از آنها. به هيچ وجه قبول نكرد. آرام و قرار نداشتم. مقداري هم كار پرواز هلي كوپترها گره خورده بود و دشمن به محض بلند شدن، هلي كوپترها را ميزد. خلبانها هم نمي رفتند. در اين گير و دار، يك هلي كوپتري كه به جزيره نيرو برده بود برگشت. در حال نشستن گفتند اين هلي كوپتر خلبانش شجاع و نترس است، حتما ميرود. در كمين نشستم. به محض باز شدن درهاي هلي كوپتر [شنوك دوپر] اولين ماشيني بودم كه رفتم داخلش. به دنبال من هم دو تاي ديگر هم آمدند.
همان كسي كه اجازه نمي داد سوار شوم، آمد ديد كه توي هلي كوپتر هستم، با تعجب پرسيد: تو باز هم اومدي؟!
گفتم: من بايد بروم.
گفت: باشه برو. ما
به ازاي رفتن تو از لشكر عاشورا، امروز هيچ كسو نمي بريم.
گفتم: مهم نيست! من برم بعد هر كاري خواستي بكن.
[ صفحه ۵۴]
هلي كوپتر ما را در ميان باران گلوله و خمپاره در جزيره پياده كرد. جزيره به شدت گلوله باران ميشد و زمين زير پاي مان ميلرزيد. به سمت خط اول كرديم. نسبت به منطقه توجيه بودم و مسير حركتم به طرف پل شطاطه (كه بعدها به پل شهيد حميد معروف شد) بود. اما بايد قبل از هر كاري آقا مهدي را پيدا ميكردم و تكليف پدافند را ميپرسيدم. نرسيده به پل، ماشين مان پنچر شد و ديگر نتوانستيم پيش برويم. آنجا كنار ماشين ايستاده بوديم و دنبال راه چاره اي كه خودمان را چگونه به پل برسانيم.
يك لحظه ديدم يكي با صداي بلند داد ميزند: پدافند، پدافند...
دستم را بلند كردم و جواب دادم. آمد نزديكتر و گفت آقا مهدي كارتون داره. پرسيدم: كجاست؟
با دستش نشان گرفت و گفت: اونجا كنار خاكريز.
حدود صد متر با ما فاصله داشتند. خودم را سريع رساندم پيش آقا مهدي. پشت خاكريز با چند تا از فرماندهان لشكر آنجا بودند؛ كبيري، الموسوي، حميد آقا و... سنگر و سرپناهي هم در كار نبود.
حميد آقا چند زخم سطحي داشت و سر و صورتش خون آلود بود و خسته به نظر ميرسيد.
احوالپرسي كرديم و آقا مهدي گفت: چند قبضه پدافند هوايي توي جزيره غنيمت گرفته شده، ولي كسي نيست كه به كارگيري كند. نيروهاتو جمع و جور كن قبضهها رو راه اندازي كنين. هلي كوپترهاي دشمن بچهها را بدجوري اذيت ميكنن. در
دو نقطه از خط مقدم مستقر شوين طوري كه نذارين هلي كوپترهاي دشمن بچهها را اذيت كنند.
[ صفحه ۵۵]
گفتم: ماشين مون پنچر شده، همينجوري مونده ايم.
گفت: برو فلان جا، چرخهاي سالم هست، بردار بنداز ماشين، زود برو.
حجت كبيري هم گفت: برادر عابدي سمت راست ما يك ساختمان مانندي و تانكر آبي ديده ميشه، گه گاه از اونجا شليك ميكنن، توي مسير كه ميرين اونجارو پاكسازي كنين.
رفتيم جايي كه برادر كبيري گفته بود. يك عراقي تيراندازي ميكرد. اسيرش كردم و يك دستگاه استيشن عراقي هم غنيمت آوردم دادم دست بچههاي بهداري، تا در انتقال زخميها استفاده كنند.
خداحافظي كردم و آمدم به نشاني كه آقا مهدي داده بود. فكر هر كي بود به واقع بكر بود. چند تا چرخ و رينگ نو بود، يكي را برداشتم و آوردم انداختم ماشين و رفتم پي نيروهاي پدافند كه در جزيره پراكنده بودند. پانزده نفر را جمع كردم و روي غنيمتي نشاندم شان. دو قبضه پدافند سيار هم كه بر روي تويوتا نصب شده بود، به خط اول فرستادم.
كم كم اوضاع جزيره را در دست گرفتيم و هلي كوپترهاي دشمن به راحتي نمي توانستند بيايند بالاي سر بچههاي ما مانور بدهند. به اين شكل سه روز تمام توي جزيره جنگيديم. دشمن فشار زيادي ميآورد كه پل را از دست ما بگيرد. ولي بچههاي ما مقاومت ميكردند. اگر دشمن موفق ميشد پل را از دست ما بگيرد، كار براي ما خيلي سخت ميشد. شهادت حميد آقا و به دنبالش آقا مرتضي، بد جوري به دلمان آتش زد. عراقيها همچنان فشار ميآوردند كه از پل
رد شوند، منتهي رشادت بچههاي ما، مانع از پيشروي
[ صفحه ۵۶]
دشمن ميشد.
روز چهارم با تويوتايي كه پدافند سيار داشت، آمدم بنه مهمات در چهارراه شهادت - داخل جزيره - كه مهمات ببرم. دو فروند هواپيماي دشمن در آسمان جزيره ظاهر شدند. دو تا موشك سهند [۲۸] شليك كردم. ولي پايين بودن ارتفاع هواپيما و حساسيت موشكها به رنگ آبي از مسير منحرف شده و افتادند داخل آب. بعد از چند دقيقه دوباره دو فروند از ميگهاي عراقي بنه را بمباران كردند. در اثر اصابت تركش بمب، يك رزمنده بسيجي بدنش دو تكه شد. ميرفت كه در اثر شهادت اين رزمنده بچهها روحيه هايشان را از دست بدهند، بعضيها ترسيده بودند.
ساعت حوالي يازده قبل از ظهر بود. برادر صبوري جانشين ستاد لشكر كه او هم آنجا بود، رفت روي يكي از ماشينها و شروع كرد با صداي بلند به اذان گفتن. انگار محشري برپا شده بود. ولي اين ابتكار عمل برادر صبوري بچهها را ساكت و آرام كرد. زخميها را فرستاديم بهداري. پاهاي شهيدي كه دو تكه شده بود را از دوردستها پيدا كرديم. تكههاي بدنش را يك جا جمع كرديم و فرستاديم پشت جبهه.
شب پنجم حوالي ساعت ۱۲ شب بو
د و توي اورژانس عراقي ها، جعبههاي متعلقات و لوله قبضههاي ۵ / ۱۴ م. م را تميز ميكرديم كه براي صبح آماده باشند. يك بسيجي اهل مراغه به اسم حضرتي پرسيد: چرا اجازه ندادي به خط اول برم؟
مي دانستم معلم است و چهار تا بچه قد و نيم قد دارد.
[ صفحه
۵۷]
گفتم: به موقع اش ميگم.
ديگر نه او چيزي گفت و نه من. هفت روز بود كه جنگ سختي داشتيم. خسته و كوفته برگشتيم كمي استراحت كنيم. كانكس اورژانس ۵ تا تخت بيمارستاني داشت. ميخواستم در تخت اول بخوابم كه همين حضرتي آمد و گفت: «برادر عابدي شما برو جاي من بخواب و من هم جاي شما ميخوابم. » پرسيدم: چرا؟
گفت: كليههاي من ناراحتند، شبها زياد بيرون ميرم، نمي خوام شما را زياد اذيت بكنم.
جايمان را عوض كرديم. خسته بودم، نه من كه همگي خسته بوديم. خيلي زود پلك هايم افتاد روي هم.
پس از خوابيدن ما، عراقيها آن قدر با توپهاي فرانسوي آنجا را كوبيده بودند كه دو گردان لشكر از كانال مجبور به عقب نشيني شده بودند؛ ولي ما بيدار نشده بوديم. تا اينكه يكي از گلولهها خورد به بغل كانكس و از خواب پريديم. به بچهها گفتم بروند بيرون. در ميان سر و صداي بچهها صداي حضرتي نمي آمد. چراغ قوه را روشن كردم، ديدم بد جوي زخمي شده و مغزش ريخته روي صورتش و در حال جان دادن است. جمع و جورش كرديم و بردند عقب.
روز هشتم عمليات، نزديكيهاي خط اول، جنگ سختي با هلي كوپترها و هواپيماهاي دشمن كرديم. كنار تويوتايي كه قبضه سيار را بر روي خود داشت، بودم. مهمات مان ته كشيده بود. هر چه توي بي سيم داد و بيداد كرديم براي ما مهمات بفرستند، ثمري نبخشيد. سنگر ما در جناح راست پل شطاطه بود. وقتي از بي سيم نتيجه نگرفتيم، خودمان با تويوتا برگشتيم عقب تا مهمات ببريم.
[ صفحه ۵۸]
روي تويوتا، قبضه ۵ / ۱۴ م. م بود مهمات برداشتيم و دوباره مسير خط را در پيش گرفتيم. پنج نفر بوديم. نرسيده به پل، جاده پيچ داشت. سر پيچ، يك لحظه ديدم از داخل نيزارهاي جزيره، هلي كوپتر عراقيها ظاهر شد. سرعت ماشين هم شايد ۷۰ - ۶۰ كيلومتر بود. هلي كوپتر به محض بلند شدن ماشين ما را هدف گرفت. من شليك موشكها را كه ديدم به بچهها گفتم: «سريع بپرين پايين. » سه نفر موفق شديم بپريم؛ ولي دو نفر ديگر يكي زخمي شد و يكي هم شهيد. موشك خورده بود به تويوتا و قسمت جلوي تويوتا منهدم شده بود.
من شستم خبردار شد كه انگار دشمن از پل عبور كرده، يكي از آنهايي كه از ماشين پريده بود، زخمي بود. من هم كمرم آسيب ديده بود، ولي ميتوانستم حركت كنم. همان برادر زخمي عكسي از جيبش در آورد و گفت: اين عكس بچه مه، به خاطر فرزندم نذار اينجا بمونم...
با اينكه تويوتا رفته بود داخل ني زار ولي قبضه پشت تويوتا سالم بود. موشك، جلوي تويوتا را متلاشي كرده بود. پريدم پشت تويوتا و هلي كوپتر را نشانه گرفتم. منتهي بخاطر متلاشي شدن جلوي تويوتا، لوله ضد هوايي از مقداري معين پايين نيامد. با اين حال هلي كوپتر را نشانه گرفتم، پايم را روي پدال ضد هوايي فشار دادم. گلولهها از بيخ گوش هلي كوپتر گذشتند. هلي كوپتر برگشت و از بالاي سر ما دور شد.
بلند شدم آمدم عقب تر. آنجا دست نيروهاي لشكر نجف بود. يك تويوتاي لشكر ما داشت مهمات خالي ميكرد. مهمات را ميآورده محور لشكر عاشورا، بچههاي لشكر نجف ديده بودند مهمات
[ صفحه ۵۹]
است، گفته بودند همين جا خالي كن. او هم با جان و دل كار ميكرد. راننده بچه اردبيل بود. گفتم: مهمات رو خالي كن با تويوتا بريم جلو چند تا مجروح هست، آنها را برداريم بياريم عقب.
گفت: من هيچ جا نمي رم مگه اينكه آقا مهدي خودش بگه.
گفتم: حالا آقا مهدي را از كجا پيدا كنم. اونا مجروحند اگر اونجا بمونن اسير ميشن.
قبول نكرد. عصباني و آشفته بودم. با كلاش رگباري زير پاي راننده خالي كردم. انگار حالم را درك كرد كه موضوع از چه قرار است.
گفت: چرا اينجوري ميكني برادر؟! هر جا تو بگي ميرم.
نشستم پشت فرمان و برگشتم پيش بچههاي زخمي.
گذاشتيم شان داخل ماشين و راه افتاديم. تازه حركت كرده بوديم كه سر و كله هلي كوپتر دشمن دوباره پيدا شد. درست بالاي سرمان. تعقيب مان ميكرد. با حداكثر سرعتي كه ميشد رفت، تخته گاز ميرفتم. نفسها در سينه هامان حبس شده بود. يك چشمم به جلو بود و يك چشمم به هلي كوپتر دشمن. تند و تيز ميرفتم. هلي كوپتر جايي رسيده بود كه گفتم الان ميزند. يك لحظه پايم را گذاشتم روي ترمز، ماشن در جا ميخكوب شد و موشكهاي شليك شده به ماشين چند متر جلوتر خوردند به زمين و منفجر شدند. گرد و خاكي از بلند شد كه بيا و ببين. از اين شرايط استفاده كردم و در ميان گرد و خاك از مهلكه گريختيم. كنار خاكريز هلالي، اورژانس بود، مجروحها را رساندم اورژانس. وقتي آقا مهدي را توي جزيره يافتم، داشت با لودر خاكريز بلند
مي كرد تا بچهها در پناه آن با دشمن بجنگند... عليرغم شهادت حميد باكري، مرتضي ياغچيان و چند تن از فرماندهان گردان، مثل مشهد
عبادي و
[ صفحه ۶۰]
و رمز ياري و... آقا مهدي با تلاش و رشادت تمام سعي داشت به هر نحوي شده جزيره حفظ شود و همين جور هم شد. روز بيستم عمليات از جزيره خارج شدم.
https://eitaa.com/zandahlm1357