eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
ملک موکّل بر رعد قوله علیه السلام: وَ الَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ. الزجل: بمعنی الصوت، کما فی الخبر فی حقّ الملائکة: « لهم زجل بالتسبیح » [۱] . الرعود: جمع الرعد، و هو صوت السحاب. یعنی و ملائکه که به سبب زجر و منع و سوق دادن آنها سحاب را شنیده می‌شود، صدائی که اسم او رعد است ؛ چنان که حکماء الهی علّت حدوث رعد را دو چیز ذکر نموده اند: علت طبیعی رعد [۱]: یا به سبب تمزّق اجزاء سحاب است، به واسطه تغلغل ادخنه محتبسه در جوف آنها، که در حین استیلای ادخنه که مایل به علو است خواهند خود را خلاص نماید، لهذا عنفاً اجزاء سحاب منعقد را خرق نماید، از خرق او صدا حادث شود، چنان که از دریدن پارچه. [۲]: و یا به واسطه اصطکاکات قطعات سحاب است به یکدیگر، به سبب ریاح که از کشیدن آنها عنفاً به هم صدا حادث می‌شود، چون کشیدن دو پارچه چوب یا سنگ را به هم. و فقره دعاء کلام امام علیه السلام: « بصوت زجره یسمع زجل الرعود ». اشاره به قاعده [۲] اخیر است. ---------- [۱]: ۱۱ - بحارالانوار، ج ۵۶، ص ۲۲۸ و ج ۸۹، ص ۲۷۴ ؛ عمدة القاری، ج ۱۸، ص ۲۱۸. [۲]: ۱ - اصل: + به قاعده. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملک موکّل بر برق قوله علیه السلام: وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ. سبّح: اینجا از سباحت و شناوری و جریان است، نه به معنی تسبیح و تنزیه، چنان که فرموده است در حق بعضی از ملائکه: « وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا [۱] »، یعنی جریان کنندگان نحو جریانی، و قال تعالی فی حقّ الکواکب: « وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ [۲] »، هر چند که همین جریان و حرکت در ملائکه بعینه تسبیحات آنها است. و حفیف: در فقره دعا به معنی سرعت سیر است. و لمعان: به معنی توقّد و برافروختگی است. صواعق: جمع صاعقه. و بروق: جمع برق است. کلام معصوم علیه السلام اشاره به سبب حدوث برق است، یعنی زمانی که سوق و جریان کند به واسطه ملائکه موکّله بر ریاح حفیفة السحاب، یعنی: سحاب سریع المشی، التمع أی توقّد و ظهر صواعق البروق، چه صاعقه صدای مهیب رعد است، اذا نقض و انکسر السحاب و معها شقّة نار ینقدح من السحاب، أو إذا اصطککت أجرامه، کما ورد: « البرق مخاریق الملائکة [تضرب] السحاب » [۳]، الخرق: الشق. و روی عن ابن عباس: « البرق سوط من نور یسوق به الملائکة السحاب » [۴] . چنان که مشاهد است که اگر در شب ظلمانی دو قطعه سنگ را به شدّت به هم زنند نار حادث شود. ---------- [۱]: ۲ - سوره مبارکه نازعات، آیه ۳. [۲]: ۳ - سوره مبارکه یس، آیه ۴۰. [۳]: ۱ - بسنجید: الفقیه، ج ۱، ص ۵۲۵ ؛ تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۲۰۷ ؛ بحارالأنوار، ج ۵۶، ص ۳۷۹. [۴]: ۲ - بحارالأنوار، ج ۵۶، ص ۳۸۳: من نور تزجر بها. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر برف و تگرگ قوله علیه السلام: وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ، [وَ] الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ. مشایعت: متابعت و همراهی کردن. و ثلج: به معنی برف است. و برد: به فتح باء به معنی تگرگ. و هبوط: نزول از علو به سفل است. مفاد دعا یعنی: و آن ملائکه که متابعت می‌نمایند با ذرات برف و اعداد تگرگ و نازل شوندگان با هر قطره مطری، کما ورد: « ما من قطرة تقطر إلاّ و معها ملک حتی یضعها موضعها » [۱]، و لن ینزل من السمآء قطرة إلاّ یعدّد معدود و وزن محدود، و مقصود از ملائکه همان طبیعت ثقیله است که بر هر یک از آن قطرات موکّل است که او را از اقصر طرق که خط مستقیم است به مرکز رساند، چنان که گاهی ملکی دیگر بر او موکّل نماید که او را [از] خطّ مستقیم انحراف و انصراف داده و در مواضع مقرّره در علم خدای تعالی بر حسب احتیاج و استحقاق عباد نازل نماید. ---------- [۱]: ۳ - بسنجید: الفقیه، ج ۱، ص ۵۲۵: « ما من قطرة تنزل من السماء إلاّ و معها ملک یضعها الموضع ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
در علت طبیعی برف و باران و تگرگ و اسباب طبیعی برف و باران و تگرگ آن است که بخار از بحار چون متصاعد شده، به طبقه زمهریریه رسیده، از اثر برودت بخار آب شده، ذرات مائیه بعد از انفصال از سحاب از باب اشتیاق و جذب جنسیت که منشأ انضمام است به هم مُلصق شده، به اقتضای طبیعت شکل کرویت که احسن اشکال است قبول نماید، چنان که در هر یک از عناصر بسیطه همان جنسیت باعث انضمام آنها است، مثل آن که اگر فرض شود که کره ارض قطعه قطعه شده و متفرّق گردد در جوانب عالم، بعد منحلا به طبع رها کرده شود، اجزاء اوّلی توجّه بعضها إلی بعض، و یقف حیث تتهیّأ تلاقیها. بالجمله، اگر اجزاء رشیه مائیه در نزول قبل از الصاق به هم، برودت هوا او را منجمد نموده، نازل شد « برف » است، و اگر بعد از الصاق و هیئت کرویت برودت او را منعقد نموده، « تگرگ » است ؛ و اگر بعد از انضمام اجزاء و شکل کروی منجمد نشده نازل گردیده « باران » است. ملاحظه نما صعود ابخره را در حمامات که بعد از وصول به سقف از برودت سقف آب شده، قطرات نازل شود، چنان که نظیر او در بدن انسان است که ابخره از حشو بدن به واسطه غلبه حرارت قلب که احرّ اعضاء است صعود نموده، چون به دماغ که ابرد اعضاء است برسد، آب شده به میل طبیعی هبوط کرده از منافذ وجه، چون ثقوب منخرین و عینین نازل و خارج شود. و آن که دماغ را صانع حکیم ابرد اعضا قرار داده از باب [۱] آن است که محلّ قوای فکریه است، و فکر حرکات معنوی است، و هر حرکتی اعمّ از صوری و معنوی مولّد حرارت است، چنان که در حرکات ظاهریه محسوس است، و اگر آن محل ابرد نبود لاحترق، جلّ جلاله و عظم-[ت] آیاته. ---------- [۱]: ۱ - اصل: آب. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر باد قوله علیه السلام: وَ الْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیَاحِ. القوام: یقال: قام بالأمر یقوم به قیاماً، فهو قوام، و القوام و القیّم علی الشی ء: المستولی علیه، کما قال تعالی: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَآءِ [۲] »، أی لهم علیهنّ قیام الولایة والسیاسة. یعنی آن ملائکه که قائم و حافظ و متصرّف و متولّی بر خزائن و منابع ریاح اند، چه، آن مبادی فاعله و طبایع کلیه و ملائکه سماویه و ارضیه که فی الحقیقه ایادی عمّاله و اسباب معدّه اند از باب « لاتجری الأمور إلاّ بأسبابها » [۱] چون مسخّر در تحت امرند، لهذا فعل آن ملائکه موکّله بر خزائن ریاح را به ذات مقدّس نسبت دهد، به مفاد: « هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ [۲] ». ---------- [۲]: ۱ - سوره مبارکه نساء، آیه ۳۴. [۱]: ۲ - بسنجید: الکافی، ج ۱، ص ۱۸۳ ؛ بصائرالدرجات، ص ۵۰۵: «أبی اللّه أن یجری الأشیاء إلاّ بأسباب». [۲]: ۳ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۷. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
علت طبیعی حصول باد أمّا اسباب طبیعی در تکوّن و حدوث ریاح، المعبّر عنها فی لسان الشریعة بالملائکة، بدان که: حکما وجوهی ذکر کرده اند که من جمله آن که: اولاً آن که: ریاح نیست الاّ هوای متحرّک، و حرکت ذاتی هوا نیست، و الاّ دام بدوام ذاته، نه آن که وقتی دون وقتی باشد، و هر عرضی علّت می‌خواهد و علت حقیقیت او نیست الاّ فاعل مختار، ولی شرایط و اسباب معدّه او آن که [۳] مرتفع می‌شود از ارض ادخنه، که آن اجزاء ارضیه است که به سبب حرارت مفرط شمس در بعضی از قطعات ارض، تسخّنت تسخیناً شدیداً. و یا به واسطه احتراق معادن کبریتیه در پاره[ای] از نقاط بعیده است، و به سبب آن سخونت که مایل به علو است اجزاء ارضیه را قهراً و قسراً متصاعد نماید، و این اجزاء در ید ملائکه موکّله چون واصل شود به قرب فلک، زیرا که هوا ملاصق به مقعّر فلک قمر است، لذا حرکت سریعه فلک منع نماید آن ادخنه را از صعود، و ردّ کند او را از سمت حرکتش به واسطه تحرّک آن طبقه از هوا علی الاستدارة تشییعاً للفلک ؛ لذا رجوع می‌نماید ادخنه و متفرّق می‌شود در جوانب عالم، و تموّج الهواء و حصل الریاح، فان الراجع إذا خرق الهواء حدث فیما یجاوره من الهواء اضطراب، و تموج شبیه ما یحدث فی الماء إذا القی فیه حجر. و ممکن است که سبب طبیعی ریاح که تموّج هواء است، به واسطه خروج ابخره جوف ارض باشد، چه از تأثیر سخونت شمس در باطن ارض أوّلا ابخره متکوّن می‌شود، و از کثیف شدن ابخره به واسطه برودت ارض آب شده از عیون و قنوات منفجر شود، و در مواضعی از ارض به واسطه صلابت و زیادتی ابخره حبس شده، چون آن صلابت ارض مانع است او را از خروج، عاقبت در ازدیاد قطعه[ای] از ارض را برای خروج متزلزل نموده، محلّی را خرق نماید به طوری که « زلزله » پیدا شود، کما قیل زلزلة [۱] الارض لحبس الأبخرة، والعین من تکثیفها منفجرة. و در قطعاتی که آن درجه از صلابت را ندارد وقتی که جوف او زیاد شود از منافذ او به سرعت خارج شود، و از سرعت حرکت خود که مایل به علوّ است هوای ملاصق وجه ارض را خرق نموده، و آن هوا نیز هوای مجاور خود را، تا وقتی که زور بخار باقی است. و از حرکت آن و خرق هوا و اضطراب هوا تموجّی حادث شود که اسمش « ریاح » است. این است که گاهی تموّج و تلاطم در بخار پیدا می‌شود با آن که هوای سطح دریا در کمال سکونت است، آن تموّج نیست الاّ به واسطه خروج همان ابخره جوف ارض قعر دریا که به شدت ارض و آب را خرق نموده که خود را به هوای محیط رساند، لهذا آب دریا را در نقاط معیّنه متلاطم و مضطرب و متموّج نماید، اگر چه برودت آب حرارت بخار را می‌گیرد، لکن همان اوّل خروج او از قعر دریا عنفاً آب ملصق به قعر را خرق و متلاطم نماید، و آن نیز آب فوق مجاور خود را ---------- [۳]: ۴ - هکذا در اصل. [۱]: ۱ - اصل: زلزلت. همان طور متدرّجاً، تا آن اثر اضطراب از قعر به سطح دریا رسد ؛ چنان که مشاهد است که سبوی خالی که از باب امتناع خلأ مملوّ از هوا است، و هوا هم از لطافت خود مائل به علو است، اگر در قعر آبی که هزار ذرع متجاوز عمق او باشد برده، سر او را باز نمایند آن هوای ضعیف جوف او حجم آن همه آب را خرق نموده، و به صدا و اضطراب خود را از آب خارج کرده، به هوای سطح دریا پیوندد. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر کوه ها قوله علیه السلام: وَ الْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلاَ تَزُولُ. یعنی و سلام بر آن ملائکه موکّلین بر جبال که به امر خدا اجزاء آنها را چندی مانع شوند از آن حلال، چه، « لاتزول » نفی در نفی است که به معنی اثبات باشد، اعنی آن ملائکه موکّله مدّت متمادی از اعوام و دهور حافظ مزاج آنهااند که زایل نشوند، اگر چه به اعتبار « ما یکون »، از باب آن که ملائکه ارضیه و قوای جسمانیه متناهی التأثیر و التأثّراند، و اقتضای کلّ مرکّب یَنحلّ، عاقبت اجزاء جبال متفرّق و منحلّ شوند، کما اخبراللّه تعالی: « وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا * فَکَانَتْ هَبَآءً مُّنبَثًّا [۱] ». چه، « بسّ » به معنی تفرقه است، یعنی به مرور و دهور ازمنه متفرّق شوند اجزاء جبال، کالذرات المبثوثة فی جوانب العالم، چنان که بودند جبال در اصل اجزاء متفرّقه در مدّت طویله بحیث لایعلم کمّیتها إلاّ اللّه. ---------- [۱]: ۱ - سوره مبارکه واقعه، آیه ۵ - ۶. پس، جمع نمود آن اجزاء متفرقه را ایادی بعضی از ملائکه که موکّلین اند بر تصریف ریاح و تمویج بحار، و منعقد شدند جبال به اذن حق تعالی در مواضعی که مقتضی حکمت بود برای او، تا در ارض که موجب سکون و استقرار او شود از اضطراب، کما قال تعالی فی کلامه المجید: « وَ أَلْقَی فِی الاْءَرْضِ [۲] رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ [۱] »، چه « مید » به معنی حرکت است، زیرا که ارض کره ای است حاصله در ماء محیط، و طالع از او ربع مسکون است. و اگر بوده باشد خفیفه، ثابت نمی ماند بر وضع واحد، به واسطه آن که نیست بعضی از اوضاع او اولی از وضعی پس قرار داده شده جبال بر او تا آن که خارج نماید ارض را از بودنش خفیفه، و مضطرب نباشد در ماء. بالجمله، بعد از مدّت معتدّ بها عود می‌نماید جبال به همان حالت اولیه، و زایل می‌شوند عن مواضعها فی کلّ وقت علی التدریج بهبوب الریاح و نزول الأمطار و تأثیر أشعّة الشمس و أنوار سایر الکواکب. ---------- [۲]: ۲ - اصل: القینا فیها. [۱]: ۱ - سوره مبارکه نحل، آیه ۱۵، سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۰. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
_تازنده ایم_ رزمنده ایم: علّت طبیعی تکوّن جبال و در سبب طبیعی تکون جبال دو قول است. اول آن که از باب آن که در ادوار و اکوار برّ، بحر می‌شود، و بحر، برّ، به حسب قرب و بُعد شمس از خط استواء چه در نصف از دوره فلک ثوابت که دوازده هزار و ششصد سال است قریب می‌شود نیّر اعظم به قطب جنوبی و در نصف دیگر به قطب شمالی، و به هر یک از دو نقطه که قریب شد از اثر حرارت و شدّت سخونت خود جذب می‌نماید رطوبات اطراف ارض را به آن نقطه، و آنجا بحر می‌شود ؛ و نقطه مقابل او برّ. لهذا رطوبات لزجه که امواج دریا در کنار جمع نموده مخلوط می‌شود با اجزاء ارضیه و تجفّها الشمس و صار حجراً. و قول دیگر: در سبب تکون و انعقاد جبال آن است که در تلاطم امر بحر و اصطکاکات آنها، تَحجّر بعض الأرض، ولی بالحقیقه تکوّن تمام کائنات الجو و موالید ثلاثه از حق تعالی شأنه به وساطت ایادی عمّاله او، ملائکه سماویه و ارضیه است. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر اندازه باران قوله علیه السلام: وَ الَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیَاهِ، وَ [کَیْلَ مَا] تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الاْءَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا. مثاقیل: جمع مثقال است، و مثقال الشی ء مثله. و منه قوله تعالی: « إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ [۱] »، أی مثل حبّة من خردل، نه آن که مقصود از مثاقیل فقره دعا جمع مثقال شرعی مراد باشد که آن بیست قیراط است. و میاء: جمع کثیر ماء است، و جمع قلیل او اَمواء. و احتواء: به معنی جمع و انضمام است. و لواعج الأمطار: آن مطر ضعیفی که لیس فیه رعد و لا برق و لا تراکم القطرات، یقال له: « دیمه »، و « عوالج الأمطار » به خلاف او است از مطر غلیظ متراکم شدید، سریع المشی. یعنی: و آن ملائکه که تو معرّفی نموده ای و شناسانیده[ای] تو به آنها مثل کردن و شبیه نمودن میاه و قطرات باران را، چه در باران نرم ضعیف و چه در باران غلیظ شدید، که اولی مسمّی به « لواعج » است، و ثانی « عوالج »، که در هر یک از آن دو چنان آن ملائکه افراد و اعداد آنها را مثل و شبیه می‌نمایند که اگر فرضاً صد قطره از آنها را فرداً فرد اخذ نموده به وزن و مقدار واحد خواهد بود، و در نزول چنان به خطّ مستقیم آنها را وارد ارض می‌نمایند که ابداً در بین مسافت بعیده دو قطره به هم مخلوط نشده، و قطرات مزاحم یکدیگر نگردد ؛ این نیست إلاّ به فعل ملائکه که عالمین و شاعرین اند، نه فعل طبیعت عدیم الشعور. ---------- [۱]: ۱ - سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۶. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر نزول بلاء و گشایش قوله علیه السلام: وَ رُسُلِکَ مِنَ الْمَلاَئِکَةِ إِلَی أَهْلِ الاْءَرْضِ بِمَکْرُوهِ مَا یَنْزِلُ مِنَ الْبَلاَءِ وَ مَحْبُوبِ الرَّخَاءِ. یعنی و سلام بر ملائکه که رسولهای تو اند به سوی اهالی ارض، هر چند عامّ است و تمام ما فی الارض را شامل است. الاّ آن که خطاب به ذوی العقول است که قابل تکلیف باشند، رسول به انزال و ایصال مکروهات بِلا اختبار آنها، بما نزل من البلاء من القحط و الغلا و الطاعون و الوباء و الخسوف و الکسوف و الزلازل و استیلاء العدو، و لأجل المجازات و الانتقام و بإنزال المحبوب و الرخاء من السعة فی الرزق، والصحة فی البدن، و الرفاهیة فی القلب، کما قال تعالی: « سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الاْآفَاقِ [۱] » از قبیل آن آیات مذکوره که در جوانب عالم به انسان ارائه می‌دهد، « وَ فِی أَنْفُسِهِمْ [۲] » مرّة بالخوف، و مرّة بالأمن، و مرّة بالصحّة، و مرّة بالسقم. که نزول تمام این آیات مکروهه و محبوبه از حق است به توسّط رسولان الهی از ملائکه علویه و سفلیه ارضیه و سماویه. و دلیل بر آن که اغلب واردات انسان به توسّط رسولان الهی و ملائکه روحانی است که ممثّل و مصوّر می‌شوند در صورهای مختلفه از صورت انسان و غیره، ولی قابل مشاهده آن حقایق مجرّده در صور برزخیه مخصوص به بعضی از صاحبان قلوب صافیه منوّره و عیون مکتحله به نوراللّه است. کما ورد فی القرآن فی حقّ مریم: « فَأَرْسَلْنَآ إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا [۳] »، أی فی صورة إنسان مستوی القامة و معتدل الخلقة. قال: « إِنَّمَآ أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لاِءَهَبَ لَکِ غُلاَمًا زَکِیًّا [۴] ». چنان که در موضع دیگر فرماید: « هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ [۱] »، از آن آیات مکروهه و محبوبه که ذکر شد. و چون « هل » استفهام انکاری است، معنی آن که: نباید جز این انتظار دیگری داشته باشند. باری، در رسالات ملائکه است به سوی انسان به امر محبوب ما قاله فی حقّ ابراهیم: « وَ لَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ [۲] »، و اشاره به ارسال ایشان است به مکروه ما قال فی حَق لوط: « قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوآا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَ لاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَآ أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ [۳] ». ---------- [۱]: ۱ - سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۳. [۲]: ۲ - همان. [۳]: ۳ - سوره مبارکه مریم، آیه ۱۷. [۴]: ۴ - همان، آیه ۱۹. [۱]: ۵ - سوره مبارکه انعام، آیه ۱۵۸. [۲]: ۶ - سوره مبارکه هود، آیه ۶۹. [۳]: ۷ - همان، آیه ۸۱. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
سَافِلِینَ [۱] ». چه، اوّل در وجود عقل بروز نموده، و بعد در مراتب تنزّلات عقلانی منتهی به نفس شده، و بعد از نفوس کلّیه سماویه به نفوس منطبعه جزئیه، و بعد در صور طبایع بسیطه، و از او منتقل به هیولای عالم مواد که ظلمت بحت و قوّه صرف است. و باطن لیلة القدر... [۲]، و از آن مرتبه درجه به درجه در توجّه به یوم القیامة صاعد الی اللّه است. لذا حقّ تعالی بر آن نفوس صاعده کاملاً در علم و عمل « سفره » اطلاق نموده، کما قال: « بَأَیْدِی سَفَرَةٍ [۳] »، چنان که نیز معصوم علیه السلام در فقره دعا اقتباساً اشاره نموده. و ایضا فی حدیث: « [فلا تغرنّکم الحیاة] الدنیا [فإنّما] أنتم فیها سفر » [۴] . یقال: سفر الرجل أی خرج للارتحال، فهو سافر. و الجمع سُفر، کما ورد فی الحدیث: « فإنّما مثلکم و مثلها کسفر سلکوا سبیلاً، فکأ نّهم قد قطعوا و أمّوا عَلَماً، فکأ نّهم قد بلغوه، و کم عسی المجری الی الغایة أن یجری إلیها حتی یبلغها، و ما عسی أن یکون بقاء من له یوم لایعدوه، و طالب حثیث فی الدنیا یحدوه ». [۵] لذا قیل: سوی مرگ است خلق را آهنگ دم زدن گام و روز و شب فرسنگ [۶] ---------- [۱]: ۲ - سوره مبارکه تین، آیات ۴ و ۵. [۲]: ۳ - کذا در اصل: جمله ناقص است. [۳]: ۴ - سوره مبارکه عبس، آیه ۱۵. [۴]: ۵ - الکافی، ج ۸، ص ۱۷۰ ؛ بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۳۴۹. [۵]: ۶ - نهج البلاغه، ص ۱۴۴ (خطبه ۹۹) ؛ شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۸۰. [۶]: ۱ - سنایی غزنوی، حدیقة الحقیقة « فی صفة الموت ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه نویسنده اعمال انسان قوله علیه السلام: وَ الْحَفَظَةِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ [۱] . قول معصوم علیه السلام اشاره به آیه مبارکه است: « وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ [۲] »، و الملکان یکتبان علی العبد کلّ شی ء حتی النفخ فی الرماد. کتابت آنها اعمال بنی آدم را بر صحایف قلوب که کتاب تکوینی نفسی است، معنایش آن است که هر یک از اعمال حسنه و طاعات و معاصی و سیّئات مندوبات و مکروهات که از انسان صادر می‌شود، متدرّجاً اثر آن به تکرار در لوح قلب به توسّط آن دو ملک ثبت و ضبط می‌شود، تا آن که آن عمل به سر حدّ ملکه راسخه رسد، تا از اثر طاعات قلب و تصفیه مجلی و مرآت ظهور و بروز حقایق علمیه و الهامات غیبیه گردد، و از طریق مستقیم عدالت که اقصر طرق الی اللّه است به رضوان و جنان رسد، و اگر نعوذ باللّه کفه سیئات غلبه نمود، و ملکات رذیله شدّت کرد، و قلب، کتاب فجّار شد که: « لَفِی سِجِّینٍ [۳] » است، و « فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ». [۴] علی الجمله، اگر چه قرائت و مطالعه نقوش این کتاب انفسی در دنیا هم برای معدودی از اولواالالباب، مرتاضین و صاحبان کشف و بصیرت مبرا است، کما قال تعالی: « اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا [۵] »، أی محاسباً، ولی مشاهده ناس کما هو حقّه موقوف به کشف عظای طبیعت و حدّت بصر است به موت، کما أخبر اللّه تعالی: « لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَآءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ». [۶] ---------- [۱]: ۲ - اصل: البررة. [۲]: ۳ - سوره مبارکه انفطار، آیات ۱۰ و ۱۲. [۳]: ۴ - سوره مبارکه مطففین، آیه ۷. [۴]: ۵ - سوره مبارکه قارعه، آیه ۹. [۵]: ۶ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۴. [۶]: ۱ - سوره مبارکه ق، آیه ۲۲. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
عقل یا ملک الهی و عقل نظری و عقل عملی در انسان که ملکین مقرّبین عن الیمین و عن الشمال قعیداند. العقل الفعال الذی هو حقیقة روح القدس ألقا الیهما، کما فی الحدیث: « روح القدس یسدّدنا الی الصواب » [۱] . چنان که گفته اند بعضی از قدماء حکماء که از برای هر یک از این ارواح سفلیه، روح سماوی علوی است، « هو لها کالأب المشفق یعینها علی مهمّاتها فی یقظتها و منامها علی سبیل الرؤیا تارةً، و علی وجه الإلهامات، أخری » [۲] . و این مبادی عالیه در اصطلاح ایشان نامیده شده به « طبایع تامّ » و « ارباب انواع ». و هذا الارواح السفلیة المتولّد منها أضعف منها آثاراً، لأنّ کلّ معلول أضعف من علّته. باری، از جمله ملائکه موکّله بر انسان بمقتضی قوله علیه السلام: « و یرسل علیکم حفظة، هم عشرة املاک علی کل فرد یحفظه عن المهالک و المعاطب بأمراللّه مادام کونه فی الدنیا » [۳] . و به اعتباری چنان که گفته اند حکما، ملائکه حفظه، هی النفوس الجزئیة و القوی الجسمانیة التی تحفظ الأرکان مع طبایعها المتضادة علی امتزاجها مدّة معتدّ بها. و اشاره به همین قول حکماء است کلام الهی که: « مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ [۴] ». چه « معقّبات » ملائکه اند، که بعضها عقیب بعض. « مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ » اشاره به قوی و مدارک خمسه ظاهره است، که آنها « بین یدیه » یعنی در ظاهر نفس الامرند. و « مِنْ خَلْفِهِ » ایماء به خمسه باطنه اند که در خلف حجاب اند، نه در ظاهر بشره، « یَحْفَظُونَهُ » اعنی آنها حفظ می‌نمایند انسان را به امر خدا از وقوع در مهالک، چنان که اخسّ آن مدارک عشره که ملائکه ارضیه اند قوّه لامسه است، که اگر در انسان قرار داده نشده بود که سردی مفرط و گرمی مفرط را درک کرده خود را حفظ نماید، لابدّ به سرعت هلاک شده بود، بر این قیاس نما باقی را. ملک الموت و نکیر و منکر ---------- [۱]: ۲ - بسنجید: تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۲۶۱. [۲]: ۳ - ریاض السالکین، ج ۲، ص ۶۲ ؛ تفسیر الرازی، ج ۱۳، ص ۱۵. [۳]: ۴ - بسنجید: بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۱۵۵: « عن علی علیه السلام: قیل هم عشرة أملاک علی کلّ آدمی یحفظونه من بین یدیه و من خلفه... و قیل یحفظونه من وجوه الممالک و المعاطب ». [۴]: ۵ - سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملک الموت و نکیر و منکر قوله علیه السلام: وَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ، وَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ. بدان که: منکر و نکیر اسماء ملکین مشهورین اند فی القبر و قد أنکر بعض أهل الاسلام تسمیتها بذلک. و قالوا: المنکر ما یصدر من الکافر و من المتلجّج عند سؤالها. و النکیر: ما یصدر عنهما من التضریع لهما، فلیس للمؤمن منکر و نکیر. ولی احادیث صحیحه بر خلاف عقیده آنها است، چه « منکر »: الشی ء القبیح، و هو ضدّ المعروف. و « النکیر » الإنکار، یقال: انکرت علیه فعله أی ردّ علیه. و اثبات آن دو ملک به این معنی برای هر نفسی از نفوس از این باب است که نفس انسان به واسطه مؤانست و معاشرت ایام طویله با بدن که قبر حقیقی او است، اگر چه از حیث آن که أین الظلمة من النور و الزنجی من الحور بیّن اند، و به حسب حقیقت بودن بعید است. ولی روح از باب الفت و مجاورت تن کمال کراهت را از موت که قطع علاقه او از این قبر مظلم است دارد، کما فی القدسی: « ما ترددت فی شی ء أنا فاعله، کتردّدی فی قبض روح عبدی المؤمن، یکره الموت، و أنا اکره مسائته » [۱]، یعنی از سوء گرفتاری او به تن. لهذا، او را حین الموت و انقضای اجلّ مسمّی حکیم علی الاطلاق به واسطه آن که محبوب مجازی او را در نظرش مکروه نماید، آن دو ملک را بر او می‌گمارد، که یکی که منکر است، غیّر البدن الذی هو قبر الروح عن حاله و شکله و قبّحه فی عینه ؛ و دیگری که نکیر است وا دارد، حتّی تقرعه بالدواهی و الأسقام، و غاب البدن فی نظره، حتی طرحه طوعاً أو کرها، کما قیل: خلق را با تو بدو، بد خو کند تا تو را ناچار وان سو کند کما قال تعالی: « الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ [۱] » أی طاهرین عن دنس الکفر و رجس المعاصی و أنجاس حبّ الدنیا، الذی هو « رأس کل خطیئة » [۲] مطلقاً. و برائت از علایق جسمانیه، فلا یکون لصاحب هذه [۳] الحالة تأ لّم من الموت، یقولون: «سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ [۴] »، چنان که قول معصوم که بعد از ذکر منکر و نکیر فرماید: ---------- [۱]: ۱ - بحارالأنوار، ج ۸۳، ص ۷ ؛ اعلام الدین، ص ۴۳۸ ؛ الدعوات، ص ۱۳۴. [۱]: ۱ - سوره مبارکه نحل، آیه ۳۲. [۲]: ۲ - مصادر آن پیش از این گذشت. [۳]: ۳ - اصل: هذا. [۴]: ۴ - سوره مبارکه نحل، آیه ۳۲. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملک رومان فتان [قوله علیه السلام ]: وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ. ایماء و اشاره به همین مطلب مذکور است، چه « رومان » و « فتان » هر دو اسم فاعل اند. رومان: اعنی ضعیف و سست کننده. و فتان که از فتنه است، اینجا به معنی خزی و هلاکت است. و خزی به معنی فضیحت و رسوا[یی] و هلاک نماینده قبور، که اشاره به ابدان است کما قال علی علیه السلام: [و فی الجمل قبل الموت موت لأهله ]و أجسادهم قبل القبور قبور [۱] چنان که صدر المتأ لّهین قدس سره [۲] در تأویل این آیه شریفه: « وَ لَنُذِیقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الاْءَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الاْءَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ [۳] »، فرموده اند که بعید نیست که مراد از عذاب ادنی نفس بشریت و بقای در دنیا باشد، « فإنّ البشریة کلّها عذاب » [۴] و منشأ عذاب اللّه. بلکه چنان که گذشت قبر حقیقی روح کون او در این حفره قالب است، که موت او است، لأنّ البدن قبر متحرّک. و کلام رسول صلی الله علیه و آله اشاره به بدن است که فرماید: « من أراد أن ینظر إلی میّت یمشی فلینظر إلی... » [۵] . ---------- [۱]: ۵ - دیوان علی علیه السلام، ص ۱۷۹. [۲]: ۶ - تفسیر القرآن الکریم، ج ۶، ص ۱۱۶. [۳]: ۷ - سوره مبارکه سجده، آیه ۲۱. [۴]: ۸ - تفسیر القرآن الکریم، ج ۶، ص ۱۱۶. [۵]: ۱ - بسنجید: تفسیر القرآن الکریم از ملاصدرا، ج ۳، ص ۳۹۹ ؛ تفسیر المحیط الأعظم، ج ۲، ص ۴۳۰. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
تفسیر اجمالی آیه نور « مشکاة فیها مصباح »، چه، بدن به اعتباری مشکات است و روح مصباح او، کما قال تعالی: « مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَ نَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لاَ شَرْقِیَّةٍ وَ لاَ غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیآءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ [۶] »، چه، مشکات: بدن، و مصباح: قلب است. و این مصباحِ قلب در زجاجه ای است که عبارت از روح نفسانی باشد که مبدأ انوار حسّ و حرکت ارادی است، که گویا چون کوکب دری درخشندگی دارد، چون نور نفس از تمام منافذ مشکات بدن طالع است « یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ [۷] »، یعنی این نور نفس برافروخته شده از شجره مبارکه که روح بخاری حیوانی باشد. ---------- [۶]: ۲ - سوره مبارکه نور، آیه ۳۵. [۷]: ۳ - سوره مبارکه نور، آیه ۳۵. تشبیه به شجره شده، به واسطه آن که شُعب و اغصان و اوراق این روح بخاری که حاصل از اغذیه و اشربه و منبعث [از [قلب است، به توسّط اورده و شرائین و اعصاب در تمام اجزاء بدن در سریان و جریان است، « أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَآءِ [۱] » الدماغ. « لاَ شَرْقِیَّةٍ وَ لاَ غَرْبِیَّةٍ [۲] » یعنی این روح که از الطف خون است برزخ بین العالمین است، نه از شرق عالم ارواح است، و نه از غرب عالم اجسام، نه مجرّد محض است و نه مادّی صرف. علی الجمله، و از جمله ملائکه حق تعالی چنان که مفاد فقره دعا است ملک الموت است و اعوان او، کما قال تعالی: « قُلْ یَتَوَفاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ [۳] »، المتوفّی للنفوس و الأرواح هو المخرج لها عن الأبدان، بحیث لایترک منها أثر فی البدن ؛ زیرا که قرار داده شده دنیا بین دست ملک موت چون جامی، و اخذ می‌نماید از او آن که را بخواهد من غیر عناءٍ، و خطوته بین المشرق و المغرب، یتوفاهم ملک الموت و معه أعوان کثیرة من ملائکة الرحمة و ملائکة العذاب. و وجه او این است که نوع نزع صورت شریفه از مادّه غیر لایقه و قبض روح مجرّد نورانی از هیکل کثیف ظلمانی رحمت است نسبت به صورت منتقله و نفس منفصله، و عذاب است بالنسبه به حال مادّه و بدن منفصله عنهما، و الملائکة النقّالة و القوی الفعّالة موکّلة من عند اللّه لإیصال الرحمة إلی مستحقّها، و الطبایع المنفصلة من سدنة و خدمة عالم الدنیا المسماة بملائکة الغلاظ لاختلاط و انطباعها بالموادّ الغلیظ. ولی باید دانست که نسبت دادن توفّی و قبض ارواح را به ملک موت و اعوان او، از قبیل نسبت فعل است به آلت، چون نسبت کتاب را به قلم، تا آن که منافاتی نداشته باشد این آیه مذکوره با آیه « اللَّهُ یَتَوَفَّی الاْءَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا [۱] »، چنان که این نکته استنباط می‌شود از « وُکِّلَ بِکُمْ [۲] »، زیرا که توکیل تفویض امر است به غیر، لقیامه به. روی ابن عباس عن رسول اللّه أنه قال: « الأمراض و الأوجاع برید الموت و رسوله، فإذا حان الأجل جاء الملک بنفسه، و قال: یا أیّها العبد! کم خبر بعد خبر، و رسول بعد رسول، و برید بعد برید؟ فأنا الخبر [۳] الذی لیس بعدی خبر، و أنا الرسول، أجبْ ربک طائعاً و مُکرهاً. فإذا قبض روحه و تصارخوا علیه، قال: علی مَن تصرخون و علی من تبکون؟ فواللّه ما ظلمت له أجلاً، و لا أکلت له رزقاً، بل دعاه ربّه فلیبک الباکی علی نفسه، فإنّ لی فیکم عودات و عودات حتی لا أبقی منکم أحد » [۴] . و این حدیث شریف دلالت می‌نماید که قابض ارواح از جانب خدا قرار داده شده به واسطه ایصال هر فردی از ناس را الی جوار رحمة اللّه و دعوة ربّه، لا لأجل النقمة و العذاب. و آن که نفس شقیّه جاهله وحشت دارد از امر حقّ و دعوت خدا، به واسطه انس او است به لذات حسّیه که فی الحقیقه ألم یا دفع الألم است. و الفهم بالحشرات و مقارنة الموذیات، لذا قال الملک: « فلیبک الباکی علی نفسه » به واسطه ابتلاءات او در دنیا بمصیبات من حیث لایشعر، کما قال تعالی: « وَ عَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ [۵] ». ---------- [۱]: ۴ - سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۴. [۲]: ۵ - سوره مبارکه نور، آیه ۳۵. [۳]: ۶ - سوره مبارکه سجده، آیه ۱۱. [۱]: ۱ - سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲. [۲]: ۲ - سوره مبارکه سجده، آیه ۱۱. [۳]: ۳ - اصل: خبر. [۴]: ۴ - تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۲۵ (با اختلاف اندک) ؛ مجمع البیان، ج ۸، ص ۱۰۴. [۵]: ۱ - سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
بیت المعمور و ملائکه آن قوله علیه السلام: وَ الطَّائِفِینَ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ. یعنی از جمله ملائکه حقّ طواف کنندگان به بیت معمورند. و فی الخبر: إنّ البیت المعمور فی السماء بإزاء الکعبة [۱] إنّ طواف الملائکة به کطواف الإنس بهذا البیت. روی « أ نّه یدخلون فیه کلّ یوم سبعون الف ملک لایعودون أبداً فوضع البیت المعمور توبة لأهل السماء و وضع الکعبة توبة لأهل الأرض » [۲] . و آن در سماء رابع و فلک شمس است محاذی کعبه معظّمه، و معموری او از کثرت عبادات ملائکه موکّله بر شمس است، که سراج دار طبیعت و معمار عالم شهادت باشد. و عبادات آنها تکوینی است نه تشریعی. بلکه عموم اجزاء عالم به اعتبار امر و نهی تکوینی مؤتمره و منتهیه اند، و عالم به این نظر معبدی است، فیه أصناف العباد و الزهاد و [ال-]نسّاک، هر یک مشغول اند به نوع عبادتی را، فعیّن أصواتهم ذاکرین أسماء اللّه کلّ واحد ؛ الإسم الّذی یربیه [۳] و هو مظهره، و واقع تحته، لا سیّما السماویون الذین هم فی عباداتهم قائمون و « یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لاَ یَفْتُرُونَ [۴] ». ---------- [۱]: ۲ - بسنجید وسائل الشیعة، ج ۱۳، ص ۳۳۱. [۲]: ۳ - بسنجید: تفسیر القمی، ج ۱، ص ۳۶ ؛ بحارالأنوار، ج ۱۱، ص ۱۰۳. [۳]: ۴ - اصل: یربه. [۴]: ۵ - سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۰. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
مالک و خازن و رضوان قوله: وَ مَالِکٍ، وَ الْخَزَنَةِ، وَ رِضْوَانَ، وَ سَدَنَةِ الْجِنَانِ. «وَ الَّذِینَ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ، وَ یَفْعَلُونَ مَا یُوءْمَرُونَ» [۵] یعنی و از جمله ملائکه حق تعالی « مالک » و « خازن » و « رضوان » است، این اسامی ثلاثه اگر چه به اعتبار مفاهیم الفاظ مختلف اند، ولی به حسب حقیقت و مصداق واحداند، و انسان از آنجائی که خلیفه و بزرگتر حجج او است بر خلق و کتاب مکتوب بیدیه و هیکل [او] بنا کرده شده، به حکمت او، و جسر ممدود بین جنّت و نار است ؛ لهذا هرگاه کامل نمود خود را در علم و عمل و فایض گردید به مقام عقل مستفاد و عقل فعّال صاره کشجرة طیبة، فیها ثمرات العلوم الحقیقیة، و فواکه [ال- ]معارف الیقینیة. لذا بعد از کشف غطا و رفع حجاب جسمانی و تبدّل وجود ظلمانی به وجود نورانی و تطهیر از ارجاس جاهلیت، صار مالک الجنان و خازن [۱] الرضوان، لأ نّه رضی بالقضا و حصل له مقام الرضا، و استراح من کلّ همّ و غمّ، فیکون فی جنة عرضها السّماوات و الارض [۲] . و من هذا یسمّی خازن الجنة الرضوان ؛ چه مادامی که انسان بالغ به این مقام از رضا نشده، نمی رسد به دار کرامت و مرتبه قُرب. ---------- [۵]: ۱ - اقتباس از سوره مبارکه تحریم، آیه ۶. [۱]: ۲ - اصل: الخازن. [۲]: ۳ - اقتباس از کریمه حدید، آیه ۲۱. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
سدنه بهشت و « سدنه جنان » در کلام معصوم علیه السلام به معنای خدمه است. و این خدمه چنان که اقتباس از آیه شریفه نموده اند: « لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ [۳] »، آن اشاره به مدارک و مشاعر سبعه، أعنی خمسه ظاهره و دو حاسّه باطنه است از قوه خیالیه - که مدرک صور جزئیه است - و قوه واهمه - که مدرک معانی جزئیه باشد - و باقی دیگر مدرک نیستند، بلکه حافظ و متصرّف اند. پس این مشاعر و خدمه سبعه - چنان که هر گاه استعمال نماید انسان آنها را در طاعات و تحصیل معارف حقّه و فیما خلق لأجله - أبواب و سدنه جنان اند، نیز بوّاب و سدنه نیرانند برای نفسی که صرفها فی جلب شهوات الدنیا و تسخیر العقل للهوی و تسخدمها الشیطان، حتی صار کلّ مشعر باب من أبواب النیران التی لها سبعة أبواب، لکل باب منهم جزء مقسوم ؛ و للجنة باب الثامن و هو باب القلب [۱]، و اذا غلقت أبواب النیران فتحت أبواب الجنان. « و الذین لایعصون اللّه ما أمرهم »: صفات این ملائکه سدنه است که آنچه خدا به آنها تکویناً امر نموده در عبادت فطری و اطاعت انسان ابا و عصیان ندارند. و «یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ [۲] »: یعنی در هر مورد که آنها را استعمال نمود مطیع و منقاداند، نه متمرّد، و أشاره تعالی الی ابواب الجنان بقوله: « جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الاْءَبْوَابُ [۳] » و أبواب النیران هی أشار الیه بقوله: « ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا [۴] ». ---------- [۳]: ۴ - سوره مبارکه تحریم، آیه ۶. [۱]: ۱ - بسنجید: الأسفار، ج ۹، ص ۳۳۰ ؛ اسرار الآیات، ص ۲۱۸. [۲]: ۲ - سوره مبارکه تحریم، آیه ۶. [۳]: ۳ - سوره مبارکه ص، آیه ۵۰. [۴]: ۴ - سوره مبارکه غافر، آیه ۷۶. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملک سلام رسان قوله علیه السلام: اقتباساً من القرآن: والذین یقولون: « سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ ». [۵] یعنی و از جمله املاک، ملائکه ای است که وارد می‌شوند بر مؤمنین بعد از قطع علایق دنیا و دخول جنة المأوی، و تسلیه و تهیئه و سلام رسانند از جانب خدا که صبر نمودید بر تعبات نفس در تحمل مشقّات اوامر و ترک نواهی الهی، « فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ »یعنی بهترین دار اقامتی است که « لایمسکم فیها نصب و لا لغوب » [۶] . چنان که مفاد خبر نبوی است: «إذا أقام المؤمن فی الجنة جاءه ملک من عنداللّه، ---------- [۵]: ۵ - سوره مبارکه رعد، آیه ۲۴. [۶]: ۶ - بسنجید کریمه فاطر، آیه ۳۵: « لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَ لاَ یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ ». فناوله کتاب، بعد ما أسلم علیه، و إذاً فی الکتاب من الحیّ القیوم الذی لا یموت الی الحیّ القیوم الذی لایموت ؛ أمّا بعد، فأنا أقول لشی ء: کن فیکون، و قد جعلتک الیوم أن تقول لشی ء: کن فیکون » [۱] . ---------- [۱]: ۱ - بسنجید الأسفار، ج ۸، ص ۱۴۰ به نقل از الفتوحات المکیة، ج ۳، ص ۲۹۵. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
زبانیه ملک الهی قوله علیه السلام: وَ الزَّبَانِیَةِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ [۲] » ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً، وَ لَمْ یُنْظِرُوهُ. یعنی از جمله ملائکه خدا، ملائکه موسوم به « زبانیه »اند که دفع می‌نمایند اهل نار را در نار، به مفاد « سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ [۳] »، و عدد آنها نوزده است، به مقتضای قوله تعالی: « عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ [۴] ». قال تعالی: « وَ مَا جَعَلْنَآ أَصْحَابَ النَّارِ إِلاَّ مَلاَآئِکَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا [۵] »، چه مدبّرات امور عالم ظلمات و اشباح نشأه دار طبیعت که ظاهر او دنیا، و باطن او طبقات جحیم است، در عالم کبیر جسمانی ارواح کواکب سبعه سیاره و بروج اثنی عشریه است که مجموع تسعه عشر است، و در عالم صغیر بشری قوی و مدارک سبعه نباتیه و مبادی افعال حیوانیه، اعنی خمسه ظاهره و خمسه باطنه. و قوه شهویه و غضبیه است، که مجموع این عدد مذکور است. و آنها به اعتباری زبانیه و ملائکه موکّله بر ناراند ؛ زیرا که هر یک را مدخلیتی در هیجان نار جحیم و ثوران حرارت جهنم طبیعت است و شهوات او که الحال نیرانات کامنه اند از انظار خلایق، سیظهر عند القیامة و الموت، بحیث یراها الناس ---------- [۲]: ۲ - سوره مبارکه حاقه، آیات ۳۰ و ۳۱. [۳]: ۳ - سوره مبارکه علق، آیه ۱۸. [۴]: ۴ - سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۰. [۵]: ۵ - همان، آیه ۳۱. محرّقة للجلود، مذیبة للأبدان. لهذا حق تعالی اطلاق ناریت و احاطه جهنم را بر خلق کأنّ به لفظ ماضی ادا فرموده، و قال: « وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا [۱] »، نه به لفظ مستقبل و « یکون » ؛ چه به نقد نار آخرت مستولی است بر قاسطون و عادلون از اوامر و نواهی الهیه، نهایت در خفا، و الظهور فی کشف الغطاء و حدّت البصر بالموت. و انسان مادامی که محبوس است در دنیا به این محابس داخلیه و خارجیه و مسجون به سجن طبیعت است، اسیر و مقیّد است در ایدی این مدبّرات علویه تسعة عشر و مدرکات سفلیه تسعة عشر، و مصداق: « خُذُوهُ فَغُلُّوهُ [۲] » است، و لایمکنه الصعود الی دار الجنان و عالم الحیوان و منبع الروح و الریحان، فهو لایزال معذّب بعذاب البعد و نار الحمیم، مقیّداً بالسلاسل و الأغلال، کالأساری و العبید. چنان که داعی این آیه شریفه را شاهد کلام خود قرار داده: « خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ [۳] » به واسطه عدم استکمال نفس جاهله انسان به علم و عمل، تا آن که بگردد از احرار، خلاصاً من الأسرار و الأغلال، و در حین نقصان اگر منتقل شود از این عالم به عالم آخرت که داخل حجب سماوات و ارض است نسبت به مقام کامله گویا منتقل شده از سجن به سجنی، چنان که الحال مسجون و محاط است، ولی از باب آن که « لاتعرف الأشیاء إلاّ باضدادها » [۴] ادراک نمی کند الم سجن و عذاب قید را، لانغماره فی الموادّ ؛ فاذا کشف الحجاب و ارتفع النقاب انتقل العذاب من باطنه الی ظاهره، و « دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُورًا [۵] ». و اما مقیّد نمودن سلسله[ای] که یجرّ اصحاب النار الی الجحیم در قول حق تعالی به « سبعون ذراع »، بنابر تأویلات مذکوره ممکن است اشاره به عمر طبیعی اغلب اهالی بعد الاسلام باشد که غالباً در عشره مشؤومه [۱] است، که بین شصت و هفتاد باشد، چنان که از خبر پیغمبر صلی الله علیه و آله که سابقاً اشاره شد استنباط می‌شود که: « إنّه صلوات اللّه علیه قعد مع اصحابه فی المسجد، فسمعوا هدّة عظیمة، فارتاعوا ؛ فقال النبی صلی الله علیه و آله: أ تعرفوا ما هذه الهدّة؟ قالوا: اللّه و رسوله أعرف و أعلم. قال: حجر ألقی من أعلی جهنم منذ سبعین سنة، و الحال وقع فی قعرها، و من سقوطه هذه الهدّة ؛ و اذاً لم یفرغ من کلامه و الصراخ فی بیت منافق مات و کان عمره سبعین سنة فقال رسول اللّه: اللّه اکبر، فعلمت الصحابة أ نّه هذا الحجر الذی یهوی من أوّل عمره فی جهنم، فإذا مات حصل فی قعرها » [۲] . لذا قیل: این جهان دریا و تن ماهی و روح یونس محجوب از نور صبوح گر مسیح بود از ماهی برست ور نه در وی هضم گشت و گشت [۳] پست [۴] ---------- [۱]: ۶ - سوره مبارکه جن، آیه ۱۵. [۲]: ۱ - سوره مبارکه حاقه، آیه ۳۰. [۳]: ۲ - همان، آیات ۳۰ - ۳۲. [۴]: ۳ - بسنجید: کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۲، ص ۱۴۵۶. [۵]: ۴ - سوره مبارکه فرقان، آیه ۱۳. [۱]: ۵ - اصل: میشومه. [۲]: ۱ - بنگرید: شرح الأسماء الحسنی، ج ۱، ص ۳۰ ؛ التحفة السنیة، ص ۱۷. [۳]: ۲ - مصدر: ماهی رهید... هضم گشت و ناپدید. [۴]: ۳ - مثنوی معنوی، مولوی، د ۲، ص ۴۵۸، « قصه جوحی و آن کودکی... ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه شناخته نشده قوله علیه السلام: وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ، وَ لَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْکَ، و بِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ. یعنی: و از جمله ملائکه که ما توهّم و تصوّر می‌نمائیم پیش خیال خود آنها را، ولی نمی دانیم مقام و منزلت آنها را که چه مرتبه[ای] به آنها عطا شده، و به چه امری از امور مرجوعه آنها را مأمور و موکّل کرده، و تفویض چه شغلی به آنها نموده، به مفاد: « وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ [۱] ». ملائکه ساکن هوا و زمین قوله علیه السلام: وَ سُکَّانِ الْهَوَاءِ وَ الاْءَرْضِ وَ الْمَاءِ. ---------- [۱]: ۴ - سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۱. چه این مبادی فعّاله و قوای روحانیه متکثّرند حسب تکثّر انواع طبیعیه، حتی آن که می‌باشد برای هر کره از کرات سماویه و کوکبیه، و برای هر نوع از طبایع نوعیه بسیطه باشد، چون نار و هوا و ماء و ارض، و مرکّب باشد چون انواع معادن باقسامها که محل خزائن حقّ اند به اعتبار تکوّن فلزات و اجسام سبعه متطرّقه و حصول جواهرات صافیه فیها. کما فی الدعاء: « یا من فی الجبال خزائنه » [۲] و نیز اصناف نباتات و انواع حیوانات صامته و ناطقه برّی و بحری، مَلَکی روحانی است که موکّل بر تدبیر و حفظ افراد آن نوع است، که حقّ تعالی گاهی از آن مبادی فعاله و ملائکه موکّله ب« ایدی » تعبیر نموده، و قال: « وَ السَّمَآءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ [۳] »، و قال: « خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینَآ أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِکُونَ [۴] »، چه ید محل بروز آثار و قوّت است، و از برای خدا ایادی عمّاله فعّاله است، نه جوارح جسمانیه، و هی ذوات نوریة و وسائط جوده و جهات فاعلیته ؛ و گاهی از آن ملائکه به «امر» تعبیر نموده، و قال: « وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ [۵] »، چنان که از آنها به «یمین» تعبیر کرده و قال: « وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ [۶] ». باری، این طبایع نوعیه اعمّ از بسیط و مرکب، اظلال و قوالب اند برای آن ذوات نوریه و ارواح ملکیه، چنان که آن ملائکه اظلال و قوالب اند برای اسماء الهیه که ارباب ارباب اند برای اعیان ثابته، و اسماء الهی موجودند به وجود الهی که غیب الغیوب مطلق است، چنان که ماسوی شهادت مطلقه اند. ---------- [۲]: ۱ - مصباح الکفعمی، ص ۲۵۴ ؛ البلد الأمین، ص ۴۰۷ ؛ بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۳۹۱. [۳]: ۲ - سوره مبارکه ذاریات، آیه ۴۷. [۴]: ۳ - سوره مبارکه یس، آیه ۷۱. [۵]: ۴ - سوره مبارکه نحل، آیه ۱۲. [۶]: ۵ - سوره مبارکه زمر، آیه ۶۷. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر مخلوقات قوله علیه السلام: وَ مَنْ مِنْهُمْ عَلَی الْخَلْقِ. و از ملائکه کسانی که موکّل بر افراد خلق ذی تکلیف اند، که در طرف خیر ملک اند، و در طرف شرّ شیطان، کما أخبر تعالی: « الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَآئِکَةُ أَ لاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِیَآؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الاْآخِرَةِ [۱] ». و اما در طرف شر، کما قال: « وَ مَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا ---------- [۱]: ۶ - سوره مبارکه فصلت، آیات ۳۰ و ۳۱. فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ [۲] »، چه آن هیئت راسخه در باطن نفس مسماة است در عرف و حکمت به « ملکه »، و در لسان شریعت به « ملک » و « خطرات » از او به « الهامات »، و از شیطان به « القاءات » و « وساوس »، لذا ورد فی الخبر: « إنّ من عمل حسنة یخلق اللّه منها ملکاً یستغفر له الی یوم القیامة » [۳] . قوله علیه السلام: فَصَلِّ عَلَیْهِمْ یَومَ یَأْتِی «کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِیدٌ. [۴] » ---------- [۲]: ۱ - سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۶. [۳]: ۲ - در منابع معتبر حدیثی یافت نشد. ولی بنگرید: مفاتیح الغیب، ۶۴۷. [۴]: ۳ - سوره مبارکه ق، آیه ۲۱. کماله. « مَعَهَا سَآئِقٌ وَ شَهِیدٌ »، أی معها محرّک و مدرک ؛ چه «سوق» به معنی راندن و تحریک است، و « شهید » فعیل به معنی فاعل است، أی مدرک و عالم و مطّلع، کما یقال: شهدت علی الشی ء اطّلعت علیه و عاینته، که: اوّل: اشاره به قوای محرّکه است در انسان که به اعتباری ملائکه جسمانی اند به واسطه انطباع آنها در مواد، و آنها در انسان واحد خمسة [۱] مأة به عدد عضلات است. و ثانی: اشاره به شواهد و مدارک و حواس ظاهره و باطنه انسان است، کما فی الحدیث: « الحمد للّه الذی لاتدرکه الشواهد » [۲]، أی الحواسّ و المدارک. بالجملة، تمام این ملائکه مدرکه و محرّکه از جانب خدای تعالی اعوان انسان اند در [۳] سلوک طریق الی اللّه و [ال-]وصول إلی الآخرة. [صلوات بر ملائکه] قوله علیه السلام: وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ صَلاَةً تَزِیدُهُمْ کَرَامَةً عَلَی کَرَامَتِهِمْ وَ طَهَارَةً عَلَی طَهَارَتِهِمْ. صلاة: بمعنی الدعاء و الرحمة و البرکة و التعظیم، و منه « اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد » [۴] أی عظّمه فی الدنیا بأعلا ذکره و إظهار دعوته و ابقاء شریعته ؛ و فی الآخرة بتضعیف أجره و مثوبته. و الکرامة: بمعنی العزّة و الفضیلة، والإکرام و التکریم واحد. و الطهارة: التنزیه و التجرید من الأنجاس والأرجاس والأدناس عن عوارضات الموادّ و لوازمات عالم الأجساد، و البعد عن المکروه. بعد بدان که: « صلاة » که نسبت به حق تعالی داده می‌شود، فقط به معنی رحمت و مزید برکت است، به قرینه کرامت که در فقره دعا عقب او است. یعنی رحمت و قرب منزلت بده به آن ملائکه جسمانی و روحانی، الموکلة علی الخلق، که بعضی از آنها داخل در « مقسّمات أمر » و برخی در زمره « مدبّرات امر »، و پاره ای در عداد « سائق » و معدودی موسوم به « شاهد » و « شهید »اند، چنانچه از آیه مذکور که معصوم علیه السلام استشهاد نموده بود استفاده می‌شود. پس برکت و رحمت بده به عموم طبقات آنها، نوع برکاتی که موجب فضیلت و طهارت و تجرید آنها گردد از تعلّق به عالم طبیعت و ایصال آنها به عالم ملکوت اعلی، و طبقه « صافات صفّا » التی لا توجّه لها إلی ما سوی، کما أخبر تعالی عن حالهم: « وَ مَا مِنَّا إِلاّ لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ [۱] ». ---------- [۱]: ۴ - کذا، صحیح: خمس. [۲]: ۵ - الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۰۴ ؛ اعلام الدین، ص ۶۷ ؛ بحارالأنوار، ج ۴، ص ۲۶۱. [۳]: ۶ - اصل: و. [۴]: ۱ - الکافی، ج ۲، ص ۵۵۸ ؛ إقبال الأعمال، ج ۱، ص ۲۹۳. [۱]: ۲ - سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
صلوات الهی بر ملائکه خود قوله علیه السلام: [اللَّهُمَّ] وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلاَئِکَتِکَ وَ رُسُلِکَ وَ بَلَّغْتَهُمْ صَلاَتَنَا عَلَیْهِمْ. صلوات اوّل که منسوب به حقّ است به معنی رحمت و برکت است، و صلوات ثانی که از ناحیه خلق است به معنی دعا است. و « اذا صلّیت »، کما قال تعالی: « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَآئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیًما [۲] ». قوله علیه السلام: فَصَلِّ عَلَیْهِم [۱] بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِمْ [۲] . الفتح: له معان کثیرة، إمّا بمعنی الانفجار، یقال: فتحت القناة، أی فجّرتها یجری الماء منها ؛ و إمّا بمعنی خلاف غلق، کما فی الحدیث: « اذا دخل شهر رمضان فتحت أبواب السماء و غلقت أبواب جهنّم » [۳] . فتح ابواب سماء کنایه از نزول رحمت و برکات و ازاله موانع است از صعود اعمال صالحه عباد، و استحقاق دخول نفس مؤمنه موقّته فی الجنة ؛ لأنّ الجنة فی السماء، کما قال تعالی فی حق الکفرة الفجرة من باب تعلیق الأمر بالمحال: « لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَآءِ وَ لاَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ [۴] »، یعنی مفتوح نمی شود ابواب سماء به نزول برکات، و داخل نمی شوند جنت را باقسامها، تا آن که داخل شود « جمل » [۵] نفس متکبّره در « سم الخیاط » قوانین شریعت و احکام طریقت، و مبتلا شود به عتبات بدنی و روحی اختیاراً، از قبیل مجاهدات و ریاضات نفسانیه در قلع و قمع شهوات دنیویه، و اجباراً در تحمّل امراض و اوجاع بدنیه که برای تصفیه ذات او عنفاً از جانب حق تعالی به او می‌رسد. حق یزول قهراً عن خاطره حبّ الدنیا و تعلّق ما سوی، و صار فی طریق الریاضات الشرعیة و نصبات البدنیة ذاته، و انانیة أدق من الشعر به مقتضایقوله علیه السلام: «فَتُوبُوآاْ إلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوآا أَنْفُسَکُمْ [۶] »، بتبدّل جهات الظلمانیة بجهات النورانیة الأخرویة، فیقع فی الفناء و یدخل جنّته البقاء، قال تعالی: « فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلَی أَن نُّبَدِّلَ خَیْرًا مِّنْهُمْ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ [۱] »، به تبدیل بدن دنیویه را به بدن اخرویه، که به جهات عدیده خیراً منهم است. «وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ »، ماحصل او این است که این تبدیل و تغییر ما اشخاص و افراد دنیویه آنها را به اخرویه، مرهون و مقدور و مقضی به اوقات معیّنه مقرّره است، که بدون انتهاء امد ممدود و اجل محدود، نیستیم ما سبقت دهنده، کما قال: « لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ یَسْتَقْدِمُونَ [۲] ». علی الجمله، از معانی « فتح » به معنی غلبه و نصرت است، یقال: فتح السلطان البلد، أی: غلب علیها ؛ و فتح اللّه علی رسوله. أی نصره. و نیز الفتحة فی الشی ء: الفرجة فیه، و نیز الفتح: بمعنی القضا، و الحکم الفتاحة: الحکومة. ---------- [۲]: ۳ - سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۶. [۱]: ۴ - صحیفه: علینا. [۲]: ۵ - اصل: + انّک جواد کریم. [۳]: ۱ - فضائل الأشهر، ص ۱۴۲: « أبواب الرحمة ». [۴]: ۲ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۴۰. [۵]: ۳ - جمل در اینجا به معنی شتر دانسته شده، حال آن که به معنی طناب است. [۶]: ۴ - سوره مبارکه بقرة، آیه ۵۴ (اصل: وَ اقْتُلُوآا أَنْفُسَکُمْ فَتُوبُوا إلَی بَارِئِکُمْ). [۱]: ۵ - سوره مبارکه معارج، آیات ۴۰ و ۴۱. [۲]: ۱ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۳۴، سوره مبارکه نحل، آیه ۶۱. و کلام علی [۳] علیه السلام: « و « افْتَحْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ [۴] » »، أی و احکم. و « فتحت » در فقره دعا به این معنی اخیر مناسب است، « بما فتحت لنا من حسن القول فیهم »، یعنی به توسّط انبیاء خود حکم و وصیت نموده[ای] به ما کلام حسن را دوباره [بر] آن ملائکه موکّله مدبره. ---------- [۳]: ۲ - کذا، عبارت دعایی، متن آیه قرآن است. [۴]: ۳ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۸۹. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
جود و کرم الهی [قوله علیه السلام ]: « إِنَّکَ جَوَادٌ کَرِیمٌ ». اعنی جود و کرم خاصّ تو است. الجواد: هو المعطی بلاعوض و لا غرض ؛ چه اگر به عوض باشد مستعیض خواهد بود، و اگر لِغرضٍ باشد معامل و متکمّل به غیر خواهد بود ؛ لازم آید در مقام ذات ناقص و قاصر و ممکن الصفات باشد، با آن که واجب الوجود بذاته واجب الوجود من جمیع الجهات است، و کریم که مجازاً در خلق استعمال می‌شود هو الجامع لأنواع الخیر و الشرف والفضائل، و اطلاق او حقیقةً بر ذات مقدس لأنّه معطی النعم قبل استحقاقها، کما قیل: ما نبودیم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما می‌شنود [۱] لذا ورد فی الدعاء: « الهی کفی علمک عن المقال و کفی کرمک عن السؤال » [۲] . او است فیّاض مطلقاً که در نزول فیض از او چیز نکاهد، و در رجوع بر او چیزی نیفزاید، و چون ظلّ و ذی ظل که در انبساطش بر زمین چیزی از ذی ظلّ نکاهد، و در رجوعش بر او چیزی افزوده نشود. و معلوم است که حکم عالم وجود به معنی ما سوی از عالم لاهوت - که مقام اسماء حسنی و صفات علیا است - و جبروت - که مرتبه عقول مرتبه طولیه است - و ملکوت اعلی - که نشائه نفوس کلیه سماویه - و ملکوت اسفل - که نفوس جزئیه حیوانیه بشریه - و ناسوت - که عالم شهادت است مقابل - غیب از بسایط او، و مرکّبات - که به امهات اربعه و موالید ثلاثه تعبیر شده - عموماً نسبت به ذات حق که علت العلل است حکم ظلّ و عکس و عاکس است، به مفاد: « أَ لَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ [۳] »، کما قیل: ای سایه مثال گاه بینش در پیش وجودت آفرینش و اشاره به این مقام است ما ورد فی الحدیث: « [إنّ] المؤمن أشدّ اتصالاً بروح اللّه من اتصال الشعاع بالشمس » [۴] . الساعه که لیله غرّه ربیع المولود است بحمد اللّه والمنّه فارغ شدیم از تصریح [۵] و تشریح بعضی از فقرات غامضه «صحیفه سجادیه»، علی قائلها ألف الثناء و التحیة. امید است از خالق لوح و قلم و معلّم آدم - ممّا لایعلم - که همواره آن را از لوث وسواس و مردمِ بی بصیرتِ نسناس مصون و محروس دارد. « وَاللّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ [۱] ». ۱۳۴۲ [ق [۲] ]. ---------- [۱]: ۴ - مثنوی معنوی، مولوی، د ۱، ص ۴۵، « اعتراض مریدان بر خلوت وزیر ». [۲]: ۵ - بحارالأنوار، ج ۹۲، ص ۲۵۳. [۳]: ۱ - سوره مبارکه فرقان، آیه ۴۵. [۴]: ۲ - بسنجید: اسرارالحکم، ص ۵۴۵. [۵]: ۳ - کذا در اصل. [۱]: ۴ - سوره مبارکه احزاب، آیه ۴. [۲]: ۵ - اصل: + و قد فرغ من تحریره أحمد مروج الشریعة، ابن المغفور الهزارجریبی عفی عنهما. ۱۳۴۷ [ق]. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357