eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
(شفاي دست) حاج غلامحسين جابوزي دختري به نام كوكب كه دست راستش شل شده بود داشت كه در آخر روز نهم ماه شوال سنه ۱۳۴۳ شفا يافت كه والده دختر نقل نمود. شبي در خانه وقعه هولناكي روي داد و اين دختر از هول و اندوه آن وقعه دست راستش بدرد آمد تا سه چهار روز بدرد گرفتار بود. آنگاه دستش از حس و حركت افتاد لذا از جهت علاج از قريه خود به ترشيز (كاشمر فعلي) آمده و نزد طبيب رفته به معالجه مشغول شديم و اثري حاصل نشد. پس بسوي مشهد مقدس حركت كرديم و مشرف به حريم رضوي شديم ظاهراً براي معالجه و باطناً به جهت استشفاء از دربار حضرت رضا (عليه السلام) پس چند روز نزد طبيبان ايراني رفته فايده اي نديديم. آنگاه به دكتر آلماني رجوع كرده و او براي معاينه دختر را برهنه كرد و من چون دختر خود را نزد آن اجنبي كافر برهنه ديدم بر من سخت و گران آمد آرزوي مرگ كردم كه كاش مرده بودم وناموس خود را پيش اجنبي كافر برهنه نمي ديدم. دكتر امر كرد چشمهاي دختر را بستند و باو گفت به هر عضوي كه دست مي‌گذارم بگو آنگاه دست به هر عضو كه مي‌گذاشت دختر مي‌گفت فلان عضو است تا وقتي كه دست بدست راست او نهاد ودختر هيچ نگفت. پس سوزني مكرر بآندست فرو كرد و دختر ابداً اظهار تألم نكرد. چون معلوم شد كه احساس درد نمي كند لباس او را پوشيده و چشم‌هاي او را باز كرد و گفت اين دست علاج ندارد و سه مرتبه گفت دست مرده است و روح ندارد. ببريد او را نزد امام خودتان مگر پيغمبر يا امام علاج كند. از اين سخن يقين نمودم كه چاره اي نيست بجز پناه بردن به طبيب حقيقي حضرت علي ابن موسي الرضا (عليه السلام). فكر بهبود خود بدل زدر ديگر كن درد عاشق نشود به زمداواي طبيب لذا او را به حمام فرستاده تا پاكيزه شود و غسل نمايد. بالجمله قريب بغروب بود كه تشرف بحرم حقيقي و كعبه واقعي حاصل شد و دختر در پيش روي مبارك نزد ضريح نشست و عرض كرد يا امام رضا يا شفا يا مرگ، من نيز اين سخنش را بساحت قدس امام (عليه السلام) پسنديده و همين معني را خواهش كردم و هر دو گريه بسيار نموديم آنگاه يادم آمد كه نماز ظهر و عصر را نخوانده ايم. به دختر گفتم برخيز كه نماز نخوانده ايم دختر برخواست به مسجد زنانه ايكه در حرم شريف است رفت براي نماز من نيز در جلوي مسجد مشغول نماز شدم نماز من تمام نشده بود. ديدم دختر بسرعت تمام از مسجد زنان بيرون آمد و از نزد من گذشت. من از نماز فارغ شدم بجستجوي او برآمدم كه اگر رو به منزل رفته است او را ببينم زيرا كه راه منزل را نمي داند و سرگردان مي‌شود. پس متوجه شدم ديدم نزد ضريح مطهر نشسته و اظهار حاجت مي‌كند كه يا شفاء يا مرگ. گفتم كوكب برخيز به منزل رفته تجديد وضو نموده برگرديم. گفت تو مي‌خواهي برو لكن من برنمي خيزم تا مرگ يا شفاي خود را بگيرم از انقلاب حال او منقلب شده گريه كردم و از حرم بيرون آمده به منزل خود كه در سراي معروف به گندم آباد بود رفتم ديدم همسفران چاي مهيا كرده اند نزد ايشان نشسته مشغول صرف چاي بودم ناگاه ديدم دختر با عجله آمد. تعجب كرده گفتم تو كه گفتي تا مرگ يا شفاي خود را نگيرم برنمي خيزم حال باين زودي و عجله آمده اي؟ گفت اي پدر حضرت مرا شفا داد!! گفتم از كجا مي‌گوئي گفت نگاه كن ببين دست شل شده خود را بلند كرد و فرود آورد بطوريكه هيچ اثري از فلج در آن نبود. آنگاه گفت من همي خدمت آنحضرت عرض مي‌كردم يا مرگ يا شفا يكمرتبه حالتي مانند خواب بمن رويداد سرم را روي زانو گذاردم. سيد بزرگواري را ميان ضريح ديدم كه صورت او در نهايت نورانيت بود پس ديدم دست شل شده مرا ميان ضريح كشيد و از طرف شانه تا سر انگشتانم دست ماليد و فرمود: دست تو عيبي ندارد ناگاه انگشت پايم بدرد آمد چشم باز كردم ديدم يك نفر از خدمت گذاران حرم براي روشن نمودن چراغ‌هاي بالاي ضريح كرسي گذارده و اتفاقاً يكپايه آن روي انگشت پاي من قرار گرفته پس برخواستم و فهميدم به نظر مرحمت امام هشتم شفا يافته‌ام لذا بزودي خود را بخانه رسانيدم كه تو را بشارت دهم. - تهذا حرَمَ الْاَقْدَسِ مِنْ رِفْعَتِهِ جِبْريلُ مُواظِبٌ عَلي خِدْمَتِهِ يَدْعُوا اَبَداً لِمَنْ اَتي رَوْضَتِهِ اَنْ يُدْخِلُهُ الْاِلهُ في رَحْمَتِه @zandahlm1357
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت امام رضا به زائری که درخواست غذای حضرت داشت مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 «مهمون فراری!» 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا ✅ موضوع قصه: مهر و محبت امام رضا علیه‌السلام 📎 📎 📎 مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻پیشنهاد استاد رحیم‌پور برای راهپیمایی روز قدس یا روز اربعین... ⬅️ اجازه بدهند نیروهای داوطلب به سوی قدس حرکت کنند❗️ ⬅️ در روز اربعین فاز اول از نجف تا کربلا... فاز دوم از کربلا تا قدس... ⬅️ اینچنین کارها قبلاً سابقه داشته و اثرات زیادی هم دارد... استاد مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
چشم به راه - قسمت صد و پنجم 320.mp3
28.81M
🎬 قسمت: صد و پنجم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
9.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 کربلای غزه 🔸 با نوای صادق آهنگران در حمایت از مردم غزه ‌‌‍‌مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
🍂 🔻 0⃣5⃣ سردار علی ناصری رفتیم سر جاده. وانتی آمد. چند زن و مرد سوار آن بودند. ما هم سوار شدیم. دشداشه عربی پوشیده بودیم و چفیه به سر داشتیم. همگی ریشها را با تیغ زده و سبیلهای کلفتی گذاشته بودیم. بیشتر شکل بعثیها شده بودیم تا مردم عادی هور. وانت وارد شهر الكحلا شد و آنجا مسافران خود را پیاده کرد. ما به دقت شهر را نگاه کردیم و شناساییهای اولیه را انجام دادیم. مسافرها که پیاده شدند، یک ماشین دربست کرایه کردیم تا ما را سر قرار با ابوکاظم در غرب قلعه صالح ببرد. ابوکاظم در خانه ای در روستایی مجاور هور الحمار در غرب قلعه صالح منتظر بود. ما هم وارد آن منزل شدیم. او ما را به صاحب خانه معرفی کرد و گفت اهل ناصریه عراق هستیم. صاحب خانه، جزء نیروهای فرسان الهور و از وفاداران به صدام و حزب بعث بود. ابوكاظم دو موتور را از او خریده بود. همان ابتدای کار، ابوکاظم به ما گفت: - مواظب باشید. این آدم درستی نیست. صبحانه را در منزل آن فرسان الهوری خوردیم. بعد ابوکاظم پرسید: - چه خبر؟ آن فرد هم ماجرای مأموریت دوستانش را چنین باز گفت: - چند روز قبل، فامیلهای ما رفتند و چند ایرانی را سر بریدند!؟ از اینکه نان چنین کسی را می خوردم، در عذاب بودم؛ اما چاره ای جز صبر نبود. ساعت هشت نه صبح سوار قایق شدیم و به طرف رودخانه فرات و منطقه چبایش، از توابع استان ناصریه عراق، به راه افتادیم. هوری که از آن عبور می کردیم، بسیار زیبا بود. اکثر مناطق روستایی و خانه ها از نی بود. صدام به همه روستاها موتور برق و تلویزیون مجانی داده بود تا روستاییان را با تبلیغات تلویزیونی برای خود نگاه دارد؛ اقدامی که بی تأثیر هم نبود. روستاهای اطراف هور و امکانات و تأسیسات آنجا را در حد ممكن شناسایی کردیم. ناهار را در یکی از روستاها در منزل یکی از عواملمان صرف کردیم. او می دانست ما از ایران آمده ایم. بعد از ناهار، صحبت عمليات خيبر شد. یکی از اهالی روستا گفت: - ایران هر کاری که نکرد، همین که ابوعروبه را کشت، بزرگ ترین کار را کرد. او نمی دانست من ایرانی هستم. این راز را فقط صاحب خانه می دانست. بعد از صرف ناهار و صحبت با اهالی روستا، به راهمان در هور ادامه دادیم. پیگیر باشید مارا دنبال کنید👈@zandahlm1357
خداوند بعد از این دعای ابراهیم (علیه السلام) فرمود: (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا) ؛ «و چون از آنان و ]از[ آنچه به جای خدا می‌پرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و هر کدام را پیامبر گردانیدیم. و از جانب رحمت مان بدان‌ها بخشیدیم و برای ایشان لسان صدقی قرار دادیم. » [۳] امام صادق (علیه السلام) پس از عبارت (وجعلنا لهم لسان صدق علیّاً) فرمودند: «یعنی به علیاً۷. » [۱] و این جمله بدین معناست که یعنی خداوند از لفظِ «علیّاً» علی (علیه السلام) را قصد کرده است؛ زیرا ابراهیم (علیه السلام) از خداوند خواسته بود که برای او در میان آیندگان زبان راستینی قرار دهد. پس خداوند عزوجل برای او و اسحاق و یعقوب لسان صدقی را قرار داد که «علی (علیه السلام) » است. ۳- «علی بن ابراهیم قمی» در تفسیرش از امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل می‌کند: (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا) یعنی أمیرالمؤمنین (علیه السلام). [۲] ۴- «حاکم حسکانی» از مفسران بنام اهل سنت در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» حدیثی را ذکر می‌کند که به نوعی به شأن نزول این آیه اشاره دارد: پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آن شب که مرا به معراج بردند، جبرئیل مرا با بال راست خود حمل کرد. به من گفته شد: چه کسی را جانشین خود برای اهل زمین قرار دادی؟ گفتم: بهترین اهل آن علی بن ابی طالب (علیه السلام) برادرم و دوستم و دامادم و پسر عمویم را. ---------- [۳]: . سورة مریم ۴۹. [۱]: . مناقب ابن شهرآشوب ۲/۳۰۲؛ بحار الانوار ۳۵/۵۹؛ البرهان ۳/۷۱۷. [۲]: . تفسیر علی بن ابراهیم القمی ۲/۵۱؛ تفسیر الصافی ۳/۲۸۴؛ البرهان ۳/۷۱۷؛ بحار الانوار ۱۲/۹۳۵. گفته شد: ای محمد! آیا او را دوست داری؟ گفتم: آری، ای پروردگار جهانیان. به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر کن، همانا من علی اعلی هستم و نام او را از نام‌های خود مشتق کردم و او را علی نامیدم. جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام می‌رساند و به تو می‌گوید: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا، وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»؛ و بخشیدیم به ایشان از جانب رحمت مان و قرار دادیم برای ایشان لسان صدق که علی (علیه السلام) است. [۱] ---------- [۱]: . شواهد التنزیل /۴۶۳؛ شرح احقاق الحق ۱۴/۵۴۸. @zandahlm1357