.......:
🔶 مهدویت در کلام امام حسین علیه السلام
▫️شعيب بن ابیحمزه گويد : به محضر امام حسين(ع) تشرّف يافته، عرض كردم : آقا جان آيا شما صاحب الامر هستيد؟
▫️فرمودند : نه.. عرض كردم : پس فرزند شماست؟ فرمودند : نه... عرض كردم: آيا فرزند فرزند شماست؟ فرمودند: نه..
▫️پرسيدم : پس صاحب الامر كيست؟ فرمودند :
آنكه زمين را پر از عدل خواهد كرد، همان گونه كه پر از ظلم گشته باشد. او پس از زمانی طولانی كه امامان پيشين رفته باشند، خواهد آمد، همان گونه كه رسول خدا (ص) پس از مدتی دراز كه از زمان پيامبران پيشين گذشته بود مبعوث شد..
📕 عقدالدرر / ص ١۵٨
https://eitaa.com/zandahlm1357
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🔻 نام مقدس امام مهدی سلام الله علیه
بر روی دیوار #مسجدالنبی
🎤استاد جواد #ابوالقاسمی
#امام_زمان #امام_مهدی #مهدویت
#گامی_به_سوی_ظهور
┈••✾•🍃🌸🌿•✾••┈┈
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مهدویت
🔰برکات #ظهور حضرت مهدی عج در کتاب اهل سنت
🔖برکات ظهور #حضرت_مهدی عجل الله در روایت های صحیح اهل سنت از زبان #مولوی_سیدزاده و #مولوی_محمد_یوسف_حسین پور
📝سپس خداوند متعال باران می فرستند، هیچ خانه خشتی و پشمی از آن مصون نمی ماند که در آن باران نیاید، تمام زمین شسته شده مانند شیشه صاف می شود، سپس حق تعالی به زمین دستور می دهد که میوه های خود را بیرون بیاور. و برکات خود را (دوباره) ظاهر بنما (و چنین خواهد شد) و (آن قدر برکات ظاهر می گردد که) یک دانه انار برای یک گروه کفایت می کند و پوست آن را سایبان قرار می دهند و....
📚احسن المقصود فی توحید المعبود ص۸۲
💥ببینید و انتشار دهید
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
گنجیتا.حماسه تپه برهانی 10_Default_1607884775.mp3
8.59M
📻📻📻
#صوت #داستان
#دفاع_مقدس #کتاب_صوتی
📚 #حماسه_تپه_برهانی
✍ سید حمیدرضا طالقانی
0⃣1⃣ بخش دهم ( 10 )
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#مهارتهای_کلامی ۲۳ ▫️خانواده، کوچکترین اجتماع انسانهاست، اما اولین، بزرگترین و بیهمتاترین دانشگاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حسین زاده....
مهارتهای کلامی_24.mp3
12.42M
#مهارتهای_کلامی ۲۴
💥 [ این رازی که الآن بهت میگم؛ به کسی نگی ها ! ... ]
چه از شما بخواهند،
و چه نخواهند،
آنچه در یک مجلس، جلسه، دورهمی، مکالمهی تلفنی یا مکالمهی فضای مجازی و... میگذرد؛ فقط به همان جا مربوط میشود!
✘و بازگو کردنش، از مظاهر افشای راز بوده، و نشانهی "ضعف ایمان" است!
#استاد_شجاعی 🎤
🔴عاشق شدن جن زیبا وجوانی به نام عباس
یکی از بچه ها به نام عباس مرد متدین ودقیق در انجام تکالیف شرعی است که با مادر وهمسر خود زندگی می کند.روزی از محل کار خود خارج شده به سوی منزل میرود در بین راه صدای دختری به گوش میرسد که ایشان را با نام صدا میزند.وقتی که بر میگردد دختری زیبا با قیافه بسیار دلفریبی را مشاهده میکند آن دختر اظهار می کند عباس من عاشق تو شدم و در خواست ازدواج با تو را دارم .عباس با شنیدن این کلام در حالی که از اتهام مردم هراسان است که در کوچه با چنین دختری مشغول صحبت گردیده گفت : من همسر و مادری در تحت تکلف خود دارم و هیچ گونه توانایی اراده دو همسر ومادرم را ندارم .دختر اظهار میکند که من از شما توقع مخارج وغیره را ندارم بلکه نیازهای مادی شما را هم هرچه باشد برطرف خواهم کرد . عباس می گوید چون نمی خواستم در جایی که مردم متوجه بودند با او صحبت کنم تا مبادا آبرویم خدشه دار شود لذا بی اعتنایی کرده و به سوی منزل روانه شدم . وقتی به منزل رسیدم دیدم جلوتر از من آمده و در منزل نشسته است .گفتم:
من تا به امروز اصلا تو را ندیده ام تو چطور ندیده عاشق من شده ای؟ گفت : من از طایفه جن هستم انسان نیستم ولی چکنم عاشق و دلباخته تو شده ام از تو تقاضای ازدواج دارم و تمام زندگی ترا تضمین میکنم که با خوشبختی زندگی کنی .عباس میگوید او هرچه اصرار می کرد من مخالفت میکردم تا اینکه گفت : عباس من میروم تو تا فردا با مادر و همسرت مشورت کن. در همین حال مادر وهمسرم نشسته بودند گفتند : گویا تو با کسی صحبت میکنی ما که غیر از تو کسی را نمی بینیم من جریان را شرح دادم مادرم گفت : عباس جن زده نشده باشی؟ آن روز گذشت فردا من طبق معمول به دکان رفته مشغول کار شدم ودر وقت همیشگی به خانه بر گشتم وقتی که وارد شدم دیدم باز آن دختر نشسته و منتظر است . بعد از سلام و جواب گفت : عباس! با مادر وهمسرت مشورت کردی؟ گفتم: دیروز من به تو گفتم من نیازی به ازدواج دوم ندارم و خواهش میکنم که دست از من بردار. او گفت : من در عشق تو بیقرارم و می سوزم استدعا میکنم با من ازدواج کنی و همین طور اصرار میکرد .گفتم : خلاصم کن من ابدا به ازدواج دوم تن نخواهم داد باز دیدم رهایم نمی کند ناچار برای خلاصی خود سیلی محکمی به صورتش زدم . نگاه به من کرد وگفت: اگر من چنین سیلی به تو بزنم زنده نخواهی ماند .در همین حال وقتی از من مایوس شد یک سیلی به من زد .دیگر نفهمیدم جریان چه شد وقتی مادر وهمسرم می بینند من نقش زمین شدم مرا به
پزشک می رسانند . ولی چون کاملا لال شده بودم از معالجه من نا امید می شوند. عباس بعد از مدت مدیدی با همین حال که قادر به سخن نبود زندگی میکند تا اینکه روزی آرزو میکند که به زیارت امام رضا (ع) نائل آید و این آرزو را با اشاره به نزدیکان خود میفهماند . مادر وهمسر و برادری که در تهران زندگی میکرد به همراه عباس به مشهد مقدس عازم میشوند . یک هفته در مشهد میمانند و هر روز به زیارت مشرف میشوند تا اینکه روزی در منزل عباس امام رضا(ع) وامام زمان (عج) را در خواب میبیند و شفای کامل پیدا میکند.
اقا سید محمد ابراهیم حسینی
📚داستانی،از اجنه و انسانها