eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و چهل و هفتم حالا نوبت عطیه بود که از شنیدن این خبر به هیجان آمده و نتواند احساسش را کنترل کند که فریاد شادی‌اش را زیر دستانی که مقابل دهانش گرفته بود، پنهان کرد و باز صدای خنده اش، آشپزخانه را پُر کرده بود که لعیا لبخندی زد و رو به عطیه کرد: «من گفتم امشب آقا مجید یه جور دیگه دور و برِ الهه می چرخه ها!» که عطیه خندید و به شوخی طعنه زد: «ما که هر وقت دیدیم، آقا مجید همینجوری هوای الهه رو داشت!» و برای اینکه شیطنت سرشار از شادی‌اش را کامل کند، پشت چشم نازک کرد و میان خنده ادامه داد: «خدا شانس بده!» و باز فضای کوچک آشپزخانه از صدای خنده‌هایمان پُر شد که از ترس بر ملا شدن حضور این تازه وارد نازنین، خنده‌هایمان را فرو خوردیم و سعی کردیم با حالتی به ظاهر طبیعی به اتاق پذیرایی بازگردیم. از چشمان پوشیده از شرم مجید و خنده‌های زیر لب عبدالله پیدا بود که متوجه قضیه شده و ابراهیم و محمد بی‌خبر از همه جا، فقط نگاهمان می‌کردند که محمد با شرارت همیشگی‌اش پرسید: «چه خبره رفتید تو آشپزخونه هِی می‌خندید؟ خُب بیاید بیرون بلند تعریف کنید، منم بخندم!» که عطیه همانطور که یوسف را از روی تشکچه کوچکش بلند می‌کرد، جواب شوهرش را با حالتی رندانه داد: «حتماً قرار نیس شما بدونید، وگرنه به شما هم می‌گفتیم!» مجید که از چشمانم فهمیده بود هنوز روی گفتنش را به ابراهیم و محمد ندارم، سرِ صحبت را به دست گرفت و با تعریف حادثه رانندگی که دیروز در جاده اسکله شهید رجایی دیده بود، با زیرکی بحث را عوض کرد و نمی‌دانست که نام خودروی شاسی بلندی که در حین شرح ماجرا به زبان می‌آورد، داغ دل ابراهیم را تازه می‌کند که چشمانش را گرد کرد و به میان حرف مجید آمد: «این عرب‌ها هم فعلاً به بابا یکی از همین لکسوس‌ها دادن، سرش گرم باشه!» که محمد با صدای بلند خندید و همانطور که پوست تخمه‌هایی را که خورده بود، در پیش دستی‌اش می‌ریخت، پشت حرف ابراهیم را گرفت: «فقط لکسوس که نیس! یه خانم جوون هم بهش دادن که دیگه حسابی سرش گرم باشه!» که عطیه غیرت زنانه‌اش گل کرد و با حالتی معترضانه جواب محمد را داد: «حالا تو چرا ذوق می‌کنی؟!!!» محمد به پشتی مبل تکیه زد و با خونسردی جواب داد: «خُب ذوق کردنم داره!» و بعد ناراحتی پنهان در دلش بر شوخ طبعی ذاتی‌اش چیره شد که نفس بلندی کشید و با ناراحتی ادامه داد: «همه امتیاز نخلستون‌ها رو گرفتن و به جاش یه برگه سند دادن که مثلاً داریم براتون تو دوحه سرمایه‌گذاری می‌کنیم! سر بابای ساده ما رو هم به یه ماشین خفن و یه زن جوون گرم می‌کنن که اصلاً نفهمه دور و برش داره چی می‌گذره!» معامله مشکوک پدر موضوع جدیدی نبود، ولی تکرار بازی ساده لوحانه‌ای که با مشتریان بی‌نام و نشان خارجی‌اش آغاز کرده بود، دلم را همچون قلب مادرم می‌لرزاند که رو به محمد کردم و پرسیدم: «خُب شماها چرا هیچ کاری نمی‌کنید؟ می خواید همینجوری دست رو دست بذارید تا...» که ابراهیم اناری را که به قصد پاره کردن در دست گرفته بود، وسط پیش دستی‌اش کوبید و آشفته به میان حرفم آمد: «توقع داری ما چی کار کنیم؟ هان؟ اگه یه کلمه حرف بزنیم، همین حقوق هم دیگه بهمون نمیده!» و محمد در تأیید اعتراض ابراهیم با صدایی گرفته گفت: «راست میگه. همون اوایل که من یکی دو بار اعتراض کردم، تهدیدم کرد اگه بازم حرف بزنم از کار بیکارم می‌کنه! ابراهیم که تا مرز اخراج پیش رفت و برگشت!» لعیا چهره‌اش در اندوه فرو رفته و همانطور که با چنگال کوچکی هندوانه در دهان ساجده می‌گذاشت، هیچ نمی گفت که عطیه با بی‌تابی به سمت محمد عتاب کرد: «تو رو خدا وِل کنید! همین مونده که تو این گِرونی، بیکار هم بشی!» با ما همراه باشید🌹
ارتباط موفق_7.mp3
11.36M
۷ 👌باید راهِ دفع افکار منفی، شنیده‌های منفی، قضاوت‌های منفی، و یا تمام حمله‌های شیطان نسبت به کسانی که با آنها در ارتباط هستی را، بیاموزی! در غیر اینصورت، حتماً ارتباطاتت در میانه‌ی راه به شکست خواهد انجامید.✘ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-1 - ساقی نامه - استاد شجریان.mp3
1.03M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 بیا ساقی آن می نشان ده مرا از آن داروی بیهشان ده مرا بدان داروی تلخ بیهش کنم مگر خویشتن را فراموش کنم بیا ساقی که لعل پالوده را بیاور بشوی این غم آلوده را فروزنده لعلی که ریحان باغ ز قندیل او برفروزد چراغ 🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 بیا ساقی آن جام گیتی نما که از جم رسیدست دورش به ما به من ده که دوران گیتی مدام زدستی به دستی رود همچو جام بیا ساقی آن جام گیتی فروز چراغ شب روشنایی به روز به من ده که شد روزگارم سیاه خلاصم کن از گردش روز و ماه 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 لطفاً کانال را به دوستانتان معرفی کنید🙏 https://eitaa.com/zandahlm1357 ‌‌‌
* اهمیت روز دحوالارض و روزه آن نکته مهم، پیدایش زمین است که در روایات آمده است: آب همه جا را گرفته بود، خداوند بادها را امر فرمود که آب را بر هم زدند، موجى پديد آمد، سپس از موج كف پدید آمد و خداوند، آن را در محلّ خانه كعبه جمع كرد، آن گاه آن را كوهى از كف قرار داد و از زير آن، زمين را گستراند، یعنی از زیر کعبه شروع شد. اهتمام به کعبه است، دحوالارض را به این جهت اهمیت می‌دهند؛ ۲۵ ذی القعده در جوار ماه ذی‌الحجه قرار گرفته و بعد از ماه ذی‌القعده، ذی‌الجحه و موسم حج در مکه است. از رسول خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام به عبادت و صوم این روز، سفارش بسیاری شده است؛ راوی می‌گوید: «خَرَجَ عَلَيْنَا أَبُو الْحَسَنِ يَعْنِي الرِّضَا علیه السلام فی يَوْمِ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَة» روز ۲۵ ذی القعده حضرت امام رضا علیه‌اسلام آمدند، «فَقَالَ صُومُوا فَإِنِّي أَصْبَحْتُ صَائِماً قُلْنَا جُعِلْنَاالله فِدَاكَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ» حضرت فرمودند: روزه بگیرید، من روزه هستم؟ اصحاب گفتند: فدایت شویم، امروز چه روزی است؟ به چه مناسبت روزه گرفته‌اید؟ «فَقَالَ يَوْمٌ نُشِرَتْ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ دُحِيَتْ فِيهِ الْأَرْضُ» حضرت فرمودند: این روز روزی است که رحمت در آن گسترانیده شده و زمین در این روز پهن گردیده است. (الكافي ، ج4، ص 149) ‌ ‌ ‌التماس دعا
﷽ آیه گرافی ﷽: 🌺هم نشینی آیات و تصاویر🌺 ●❥ ﷽ ❥● ❣ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ و‌ من کار خود را به خدا می‌سپارم که خدا نسبت به بندگانش بیناست.❣ سورهٔ غافر | قسمتی از آیهٔ ۴۴
10.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍فراز تصویری بسیار زیبا شامل آیاتی از سوره مبارکه ق با صدای استاد یاسر الشرقاوی برترین مقلد حال حاضر کشور مصر که به سبک استاد مصطفی اسماعیل تلاوت می کنند. -=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)