eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
از حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله) روايت شده كه هر كه در ماه رجب صد مرتبه بگويد: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إلَيْهِ آمرزش مي خواهم از خدايي كه معبودي جز او نيست، اوست يگانه، برايش شريكي نمي باشد، و به سوي او باز مي گردم. وآن را با صدقه به انجام رساند ، حق تعالي پايان كارش را ختم به رحمت و آمرزش كند ، و هركه چهارصد مرتبه بگويد، ثواب شهادت صد شهيد را براي او بنويسد. https://sapp.ir/joingroup/WYOlMR156TKbJ79jxdy3pzru کانال ما در پیام رسان ایتا👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357
🌷امام‌صادق‌ (علیه السلام) : ☀️ هركس سوره را در شب‌هاے جمعہ بخواند بہ مرگ شهادت از دنیاخواهد رفت..؛ یا خداوند او را حساب آورده و باشهدا مبعوث کند... 📘ثواب الاعمال۱۰۷ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹💖🌹💖🌹 شهید مصطفی چمران به روایت همسرش« غاده» قسمت0⃣2⃣ 🍃🍃🍃🍃🍃 در نوسود که بودیم من بیشتر یاد لبنان می افتادم ، یاد خاطراتم ، طبیعت زیبایی دارد نوسود ، و کوههایش بخصوص من را یاد لبنان می انداخت . من ومصطفی در این طبیعت قدم می‌زدیم و مصطفی برای من درباره این جریان صحبت می کرد، درباره کردها و اینکه خودمختاری می خواهند ، من پرسیدم: چرا خود مختاری نمی‌دهید ؟ مصطفی عصبانی شد و گفت: عصر ما عصر قومیت نیست . حتی اگر فارس بخواهد برای خودش کشوری درست کند ، من ضد آنها خواهم بود . در اسلام فرقی بین عرب و عجم و بلوچ و کرد نیست . مهم این است ، این کشور پرچم اسلام داشته باشد . البته ما بیشتر روزهای کردستان را در مریوان بودیم . آن جا هم هیچ چیز نبود . من حتی جایی که بتوانم بخوابم نداشتم . همه اش ارتش بود و پادگان نظامی و تعدادی خانه های نیمه ساز که بیشتر اتاقک بود تا خانه . در این اتاق ها روی خاک می خوابیدیم ، خیلی وقتها گرسنه می ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر. خیلی سختی کشیدم . یک روز بعداز ظهر تنها بودم ، روی خاک نشسته بودم و اشک می ریختم . 🍃🍃🍃🍃🍃 غاده تا آن جا که می توانست نمی گذاشت که مصطفی اشکش را ببیند ، اما آن روز مصطفی یکدفعه سر رسید و دید او دارد گریه می کند. آمد جلو دو زانو نشست شروع کرد به عذر خواهی . گفت: من می دانم زندگی تو نباید اینطور باشد . تو فکر نمی کردی به این روز بیفتی . اگر خواستی می توانی برگردی تهران . ولی من نمی توانم ، این راه من است ، خطری برای خود انقلاب است . امام دستورداده که کردستان پاک سازی شود و من تا آخر با همه وجودم می ایستم. غاده ملتمسانه گفت: بیایید برگردیم ، من نمی توانم اینجا بمانم . مصطفی گفت: تو آزادی ، می توانی برگردی تهران. چشمهایش پرآب شد . گفت: می دانی که بدون شما نمی توانم برگردم . این جا هم کسی را نمی شناسم با کسی نمی توانم صحبت کنم . خیلی وقتها با همه وجود منتظر می‌نشینم که کی می آیید و آن وقت دو روز از شما هیچ خبری نمی شود. مصطفی هنوز کف دستهایش روی زانوهایش بود ، انگار تشهد بخواند ، گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر خدا بمانید ، نه به خاطر من ... 🍃🍃🍃🍃🍃 ادامه دارد.... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
Part06_سه روایت از یک مرد.mp3
19.9M
"سه روایت از زندگی شهید سید حسین علم الهدی" قسمت 6⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا