eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆متن شبهه: کشته شدن حضرت علی در محراب دروغی است که آخوندا در آوردن، ایشان در هنگام ورود به مسجد و قبل از نماز ترور شد. 🔆پاسخ شبهه: 🔮در مورد مکان شهادت حضرت علی علیه السلام دو دسته روایت دارد. یکدسته همانگونه است که شبهه افکن میگوید. اما دسته دیگری از روایات و نقل های تاریخی حاکی از شهادت ایشان در محراب و هنگام سجده بوده است. برخی منابع هر دودسته ذکر میشود 🔮دسته اول 1. محمد بن جریر طبری در تاریخ خود کیفیت شهادت امام علی(ع) را به نقل از محمد حنفیه چنین گزارش کرده است: آن شب من در مسجد بودم و عدهای دیگر نیز در مسجد بیتوته کرده و مشغول عبادت بودند. نزدیک صبح امیر مؤمنان علی(ع) وارد مسجد شد و با صدای بلند فرمود: ایُّها الناس، الصلاة، الصلاة متوجه نشدم که آیا آن حضرت بعد از عبور از درگاه مسجد این کلمات را گفت یا قبل از آن. ناگهان چشمم به برق شمشیری افتاد و در آن لحظه شنیدم که یکی میگفت: الحکم لله یا علی لا لک و لا لاصحابک، شمشیری را دیدم و بار دوم همان ضربت بر امام(ع) وارد آمد. علی(ع) فرمود: نگذارید مرد قاتل فرار کند جمعیت حاضر در مسجد ضارب را احاطه کردند. (تاریخ طبری، ج 3، ص 157) ۲. «ابوالحسن مسعودی» مورخ نامدار اهل سنت در قرن سوم هجری نیز در مروج الذهب مینویسد: ابن ملجم با همدستان خود در مقابل دری که علی از آن جا وارد مسجد میشد مخفی شدند، علی(ع) هر روز هنگام اذان صبح میآمد و مردم را برای نماز بیدار میکرد ابن ملجم بر اشعث که در مسجد بود گذر کرد و اشعث به او گفت: صبح تو را رسوا کرد. حجر بن عدی که این سخن را شنید گفت: ای اعور! او را به کشتن دادی خدا تو را بکشد. در این لحظه علی(ع) وارد مسجد شده و ندا میداد: ای مردم برای نماز آماده شوید. ابن ملجم و یارانش به او حمله کرده و میگفتند: «الحکم لله لا لک»، ابن ملجم با شمشیر ضربتی بر پیشانی آن حضرت زد. (مروج الذهب، ج 2، ص 412) 🔮دسته دوم 1. مرحوم علامه مجلسی؛ با نقل حدیثی از امام علی بن موسی الرضا(ع) مینویسد: هنگامی که ابن ملجم - لعنْة الله علیه - بر سر مبارک علی(ع) ضربت شمشیر را میخواست وارد سازد با خود همدستی داشت که ضربت او به دیوار برخورد کرد اما ابن ملجم در حالی که علی(ع) در سجده بود، ضربتی بر فرق مبارک آن حضرت وارد ساخت.(بحارالانوار، ج 42، ص 5) 2. سید بن طاووس در کتاب «مصباح الزائر» در ضمن نقل زیارت جامعه ائمه المؤمنین(ع) به نقل از ائمه معصومین(علیهم السلام) مینویسد: «و انتم بین صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته» ؛ و بعضی از شما اهل بیت(علیهم السلام) در محراب عبادت به زمین افتاده در حالی که شمشیر زهرآلود فرق مبارکش را شکافته است. و این دلیل دیگری است که امیر مؤمنان علی(ع) در محراب عبادت به شهادت رسیده است 3. «ابن قتیبه دینوری» از مورخین شهیر اهل سنت در کتاب معروف الامامْ و السیاسْ، حادثه شهادت امیرمؤمنان علی(ع) را چنین گزارش کرده است: در صبح روز جمعه که ده روز از ماه رمضان، در سال چهلم هجرت باقی مانده بود، علی(ع) از منزل خود برای اقامه نماز وارد مسجد شد و هنگامی که در محراب عبادت نماز را شروع کرد ابن ملجم بر او حمله کرد و در حالی که گفت: الحکم لله لا لک یا علی! با ضرتب شمشیر فرق مبارک علی را شکافت و علی(ع) گفت: «فزت و رب الکعبه». (الامامةْ و السیاسةْ، ج 1، ص 160) 4. دانشمند معروف اهل تسنن «سبط بن جوزی» مینویسد: هنگامی که حضرت علی(ع) در محراب عبادت قرار گرفت چند نفر به او حمله ور شدند و ابن ملجم ضربتی بر آن حضرت فرود آورد و بلافاصله با همراهانش گریختند. (تذکرةْ الخواص، ص 177) ۵. سید نعمت الله جزایری از محدثین قرن دوازدهم هجری در کتاب قصص الانبیأ خود روایتی را از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که دلالت روشنی بر شهادت علی(ع) در محراب عبادت دارد. او میگوید: روزی رسول الله(ص) به علی(ع) فرمود: «یا علی صبر تو چگونه خواهد بود آن روزی که فرق تو شکافته شده و محاسنت از خون سرت رنگین شود در حالی که تو در محراب عبادت سجده کرده ای؟! علی(ع) فرمود: یا رسول الله! آن جا مقام شکر است نه مقام صبر. (القصص الجزائری، ص 351) 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
ج14هنر زن-1.mp3
28.77M
🦋هنر زن بودن (قسمت 14)بخش 1 ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود (باعرض پوزش بدلیل تدوین مجدد ،با تاخیربار گزاری شد)
ج14هنر زن-2.mp3
25.25M
🦋هنر زن بودن (قسمت 14)بخش 2 ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی
44.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول آقا حامد بزرگوار پیشنهاد دانلود👌 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
دعای جوشن کبیر(MeloText.ir).pdf
694.3K
📑متن‌کامل‌دعای ✨اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا كَرِیمُ یَا مُقِیمُ یَا عَظِیمُ یَا قَدِیمُ یَا عَلِیمُ ...✨ .التمـــــاس دعـــــ🌺ـــا.
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: ۵۶- مجلس بزم و شادمانی به هم خورد متوکل (خلیفه خون ریز عباسی) از توجه مردم به امام هادی علیه السلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضی مفسده جویان نیز به متوکل گزارش داده بودند که در خانه امام هادی علیه السلام اسلحه، نوشته‌ها و اشیای دیگر جمع آوری شده تا او علیه خلیفه قیام کند. متوکل بدون اطلاع گروهی از دژخیمان خود را به منزل آن حضرت فرستاد مأموران به خانه امام هادی علیه السلام هجوم آوردند. ولی هر چه گشتند چیزی نیافتند آن گاه به سراغ امام رفتند و حضرت را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و لباس پشمی بر تن دارد و روی شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را در آن حال دستگیر کرده نزد متوکل بردند و به او گفتند که ما در خانه اش چیزی نیافتیم و او را دیدیم رو به قبله نشسته و قرآن می‌خواند. متوکل عباسی در صدر مجلس عیش نشسته بود. جام شرابی در دست داشت و میگساری می‌کرد در این حال امام علیه السلام وارد شد. چون امام علیه السلام را دید عظمت و هیبت امام او را فراگرفت. بی اختیار حضرت را احترام نمود و ایشان را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد. امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده، مرا از این عمل معاف بدار. متوکل دیگر اصرار نکرد سپس گفت: پس شعری بخوانید و با خواندن اشعار محفل ما را رونق ببخشید امام علیه السلام فرمود: - من اهل شعر نیستم و شعر چندانی نمی دانم. خلیفه گفت: - چاره ای نیست باید بخوانی. امام علیه السلام اشعاری خواند که ترجمه آنها این گونه است: (زمامداران قدرتمند و خون ریز بر قله کوهساران بلند، شب را به روز می‌آوردند در حالیکه مردان دلاور و نیرومند از آنان پاسداری می‌کردند. ولی قله‌های بلند نتوانست آنان را از خطر مرگ برهاند. آنان پس از مدتها عزت و عظمت از قله آن کوههای بلند به زیر کشیده شدند و در گودالها (قبرها) جایشان دادند، چه منزل و آرامگاه ناپسندی و چه بد فرجامی! ) پس از آن که آنان در گورها قرار گرفتند، فریادگری بر آنان فریاد زد: چه شد آن دست بندهای زینتی و کجا رفت آن تاجهای سلطنتی و زیورهایی که بر خود می‌آویختند؟ کجاست آن چهره‌های نازپرورده که همواره در حجله‌های مزین پس پرده‌های الوان به سر می‌بردند؟ در این هنگام قبرها به جای آنان با زبان فصیح پاسخ دادند و گفتند: اکنون بر سر خوردن آن رخسارها کرمها می‌جنگند. آنان مدت زمانی در این دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولی اکنون آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدند. [۱] سخنان امام علیه السلام چنان بر دل سخت تر از سنگ متوکل اثر بخشید که بی اختیار گریست به طوری که اشک دیدگانش ریش وی را تر نمود! حاضران مجلس نیز گریستند متوکل کاسه شراب را به زمین زد و مجلس عیش و نوش بهم خورد. به دنبال آن چهار هزار دینار به امام علیه السلام تقدیم کرد و امام علیه السلام را با احترام به منزل خود بازگرداند. [۱] ---------- [۱]: . باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم واستتزلوا بعد عز من معاقلهم ناداهم سارخ من بعد دفنهم أین الوجوه التی کانت منعمة فانصح القبر عنهم حین سائلهم قد طال ما أکلوا دهرة و قد شربوا اغلب الرجال فلم تنفعهم القلل و اسکنوا حفرة یا بئسما نزلوا أین الأساور و التیجان و الحلل من دونها تضرب الاستار و الکلل تلک الوجوه علیها الدور تنتقل و اصبحوا الیوم بعد الاکل قد أکلوا [۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۰۲۱۱ جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
قسمت سی و یک: هرچه صوفی بیشتر می گفت..مانور درد در وجودم بیشتر میشد.. حالا دیگر حسابی روی میز خم شده بودم. عثمان که میدانست نمیتواند مجبورم کند، از جایش بلند  شد:(صوفی یه استراحتی به خودتون بده.) و رفت، ناراحت و پر غصب... صوفی پوزخند زد :(اگر به اندازه تمام آدمهای دنیا هم استراحت کنم، خستگیم از بین نمیره..) با دیدن عکسها مطمئن شدم که دانیال زمانی، عاشقِ این دخترِ شرقی مَآب بود..اما چطور توانست چنین بلایی به سرش بیاورد؟ شراکت در عاشقی در مسلک هیچ مردی نیست..دانیال که دیگر یک ایرانی زاده بود..ایرانی و دستودلبازی در عشق؟؟ خیلی چیزها فراتر از تصوراتم خودنمایی میکرد.. دانیال.. برادر مهربان من، که تا به خاطر دارم، تحمل دیدنِ اشکهای هیچ زنی را نداشت، بعد سر میبرید در اوجِ خباثت و سیاه دلی؟؟ با هیچ ترفندی نمیتوانستم باور کنم.. شاید همه این چیزها دروغی بچه گانه باشد.. عثمان آمد با لیوانی بزرگ و سرامیکی: (سارا بیا اینو بخور.. یه جوشنده ست.. اونوقتا که خونه ای بود و خوونواده ای هر وقت دل درد میگرفتیم، مادرم اینو میداد به خوردمون.. همیشه ام جواب میداد.. یه شیشه ازشو تو کمد لباسام دارم. آخه غذاهای اینجا زیاد بهم نمیسازه.. بخور حالتو بهتر میکنه) عثمان زیادی مهربان بود و شاید هم زیادی ترسو.. من از کودکی یاد گرفتم که ترسوها مهربان میشوند. دستانم از فرط درد بی امان معده میلرزید.. عثمان فهمید و کمکم کرد.. جرعه جرعه خوردم.. به سختی. بوی زنجبیل و تیزیِ طعمش زبانم را قلقلک میداد.. راست میگفت، معده ام کمی آرام شد... و باز غُرهای آرام و کم صدای عثمان جایی در زیر گوشم:(تمام فکر و ذکرت شده برادری که به خواست خودش رفت.. حاضرم شرط ببندم که چند ماهه یه وعده، درست و حسابی غذا نخوری.. اون معده بدبختت به غذا احتیاج داره.. اینجوری درب و داغون میخوای دنبال برادرت برگردی؟؟) و چقدر اعصابم را بهم میرخت که حرفهایِ پیرمردانه اش:(صوفی ادامه بده..) صوفی که دست به سینه و ب دقت نگاهمان میکرد، رو به عثمان با لحنی پر کنایه گفت:(اجازه هست آقای عثمان؟؟)  نفسهای تند و عصبیِ عثمان را کنار گوشم حس میکردم. لبخندِ صوفی چقدر پر کینه بود... ( بعد از اون صبح؛ دیگه برادرتو زیاد میدیدم.. به خصوص که حالا یکی از مشتری های شبانه ی جهادمم شده بود..روزها اسلحه و چاقو به دست با هیبتی خونی.. شبها هم شیشه به دست، مستِ مست..وقتی هم که بعد از کلی تو صف ایستادن و جرو بحث با هم کیشهاش، نوبت به اون میرسید و  به سراغم میومد، غریبه تر از هر مردِ دیگه ای ِ ......... من اونجا بی پناهی رو به معنای واقعی کلمه دیدم و حس کردم. کاش هیچ وقت با برادرت آشنا نمیشدم.. دانیال هیچ گذشته و آینده ای برام نذاشت.. اون با تموم توانش خارم کرد و من دلیلش رو هیچ وقت نفهمیدم.. اما اینو خوب میدونم که :(خدا و عشق بزرگترین و مضحکترین دروغیه که بشریت گفتن.. چون حتی اگه یکیشون بود، هیچ کدوم از اون حقارتها رونمیکشیدم.. ) صدایش بغض داشت. پوزخند روی لبهایش نشست:( هه.. برادرت بدجور اهل نماز بود.. اونم چه نمازی.. اول وقت.. طولانی..پر اخلاص..تهوع آور.. احمقانه… ابلهانه!راستی بهت گفتم که یه زن داداش نه ساله داری؟؟ اوه یادم رفت ببخشید..یه خوونواده مسیحی رو تو مناطق اشغالی قتل عام کردن و فرمانده واسه دست خوش و تشویق، تنها بازمونده ی اون خوونواده بدخت رو که یه دختر بچه ی ظریف و نحیفه، نه ساله بود رو به عقد برادرت درآورد.. یادمه بعد از چند روز شنیدم که زیرِ دست و پایِ پر شهوتِ برادرت، جون داد و مُرد...تبریک میگم بهت... اوه ببخشید، تسلیت هم میگم.. البته اون بچه خیلی شانس آوردااا.. آخه زیادن دختربچه هایی که اینطور مورد لطف قرار گرفتنو موقعِ به دنیا اومدن نوزاده بی پدرشون از دنیا رفتن یا اینکه موندنو دارن سینه ی نداشت شونو واسه خوراک روزانه تو بچه حرومزاده شون میذارن..) چی داشت میگفت..؟؟ حالا علاوه بر درد؛ تهوع هم به سلول سلول بدنم هجوم آورده بود...... ادامه دارد........... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
اخلاق مهدوی 39.mp3
4.6M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 15 👈 ذکر چند آداب مهم دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: ۱۸۳. بدین دلیل قائم (عجّل اللَّه فرجه الشریف) به قائم معروف شده است، که پس از فراموش شدن یادش برای یک امر مهم، با اراده الهی قیام خواهد کرد. غیبت طوسی ۱۸۴. هیهات! هیهات! هرگز فرج حاصل نمی شود مگر وقتی که تمام ناخالصی‌ها بروند و سالم‌ها بمانند. غیبت طوسی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا