eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: ولى اشكال اوّل را ناديده گرفتيم و گفتيم شايد در گرفتن پيام دقّت نشده. دومى را هم ناديده گرفتيم؛ چون در تلفّظ كلمه جمع، الف خوانده نمى شود. و سومى را هم به دليل اين كه «گيرنده پيام» قسمت آخر را با «القا» گرفت، حمل بر اين كرديم كه اشتباه از خود او بود نه از مرحوم آيةاللّه بروجردى (منظور از القا اين است كه گاهى «مديوم» احساس مى كند به او القا مى شود و نياز به حركت ميز ندارد و حروفى پى در پى به قلب او القا مى گردد، او هم بلند مى خواند: ت ف ل ه... كه اطرافيان ثبت مى كنند. ) همه اينها قابل اغماض بود ولى يك نكته همچنان براى ما مبهم ماند و آن اين كه جمله (قولوا لا اله إلّا الله تفلحوا) گفتار معروف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است و بايد قال رسول اللّه گفته شود نه گفتار خدا است كه قال اللّه تعالى گفته شود. اين اشتباه از روح آيةاللّه بروجردى قابل اغماض نبود! و به ما حق مى داد كه در صحّت اين ارتباط ترديد كنيم... بگذرم. * ارتباط با ارواح، ص: ۸۶ در اين جا از من سؤال شد كه آيا شما پرسشى از روح آيةاللّه بروجردى داريد؟ گفتم: البتّه، از ايشان بپرسيد كه آينده حوزه علميّه قم چه خواهد شد؟ (زيرا در آن روزها به جهاتى از اين ناحيه نگران بوديم. ) ارتباط برقرار شد و به همان طريق سابق يك جواب كلّى آمد كه همه از آن مطّلع بوديم و توضيح واضح بود. در اين جا چون نمى توانستم تنها به آن جواب كلّى قناعت كنم، خواهش كردم نشانه اى از ايشان بخواهيد؛ از آن نشانه هايى كه ميان ما كه در حيات آن مرحوم در قم بوديم و ايشان وجود داشته است؛ نشانه اى كه جنبه خصوصى داشته باشد و ديگران از آن مطّلع نباشند، و ما را مطمئن سازد كه ارتباط با روح ايشان صورت گرفته و كاملًا خاطرجمع شويم. متأسّفانه در اين جا ارتباط به علّت نامعلومى قطع شد! و نتوانستيم جواب اين سؤال را از ايشان بشنويم. * در اين هنگام ميز مجدّداً طبق برنامه سابق به حركت درآمد؛ معلوم شد ارتباطى برقرار شده، سؤال شد: آيا ارتباط با ارواح، ص: ۸۷ حضرت آيةاللّه بروجردى هستيد؟ امّا ميز حركت نكرد. - پس خود را معرّفى كنيد. بزودى حروف زير در جواب آمد: ف ق ى ه... معلوم شد با روح مرحوم فقيه سبزوارى ارتباط برقرار شده است. آن فقيد بدون اين كه ما سؤالى كرده باشيم، پيامى فرستادند كه پيام با همان روش حروفى بود و متن پيام عيناً اين بود: «خوب بود مجلّه تان طورى پخش مى شد كه جوانان تشنه، دسترسى به خواندن آن داشته باشند! » (اين پيام هم كلّى بود) مجدّداً اصرار كردم با روح مرحوم آقاى بروجردى تماس گرفته شود و از ايشان نشانه مورد نظر ما را بخواهند، امّا متأسّفانه ارتباط برقرار نشد! ارتباط با ارواح آیت الله شیرازی https://eitaa.com/zandahlm1357
1401.01.16.sh1.mp3
15.98M
🔹روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (۲) (قرآن،انسان، خلقت،خلافت،هبوط) استاد ازغدی
101.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فصل اول پخش شده در سال ۱۳۹۹ فیلم کامل قسمت چهارم برنامه زندگی پس از زندگی بخش اول
82.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فصل اول پخش شده در سال ۱۳۹۹ فیلم کامل قسمت چهارم برنامه زندگی پس از زندگی بخش اخر
صفحه تست هوش حل معما باما همراه باشید👇👇👇👇 @zandahlm1357
سایه صحیح رو پیدا کردی ⁉️🤓 🎁با ما مغزت ورزش میکنه🧠 https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: شفاى امراض مردى از دوستان و مُحبّين و ارادتمندان ( (آقا حضرت امام صادق آل محمّد (ص) ) ) به محضر مقدّس و مبارك آن حضرت شرف ياب شد، ( (در حاليكه مريض و دردمند بود، و از مرضش رنج مى برد. ) ) آقا حضرت صادق (ع) فرمود: چى شده، چرا رنگت پريده؟ گفت: آقاجان، فدايت شوم، يك ماه است كه سخت مريض و بيمار و دردمند و ناراحتم و تب از من دور نمى شود و مرا رها نمى كند. هرچه پيش دكتر و طبيب و پزشك رفتم، و آنچه را كه دستور دادند، و نسخه نوشتند و ويزيت دادند، پيچيده‌ام و انجام داده ام، ولى نتيجه نديده ام، بهره و سود و خوبى و فايده اى نداشته. آقاجون دستم به دامنت، كمكم كن، ما بيچاره‌ها كسى را جز شما نداريم. يك دعايى يا ثنايى يا دوايى به ما عنايت كنيد تا خوب شوم. آقا حضرت صادق (ع)، فرمود: يقه پيراهنت را باز كن و سرت را در آن فرو كن و بعد از اذان و اقامه ( (هفت بار سوره حمد را بخوان و به خودت فوت كن، انشاء اللّه خوب مى شوى. ) ) آن مرد مى گويد: همينكه دستور فرزند زهرا سلام اللّه عليهما را انجام دادم، گويا آب روى آتش بود، مثل اينكه مرا به طناب بسته باشند و بعد باز كرده باشند و رهايم كنند، همينطور ( (من هم از درد و ناراحتى و رنج آزاد شدم. ) ) (۴) .......: نمى كند. هرچه پيش دكتر و طبيب و پزشك رفتم، و آنچه را كه دستور دادند، و نسخه نوشتند و ويزيت دادند، پيچيده‌ام و انجام داده ام، ولى نتيجه نديده ام، بهره و سود و خوبى و فايده اى نداشته. آقاجون دستم به دامنت، كمكم كن، ما بيچاره‌ها كسى را جز شما نداريم. يك دعايى يا ثنايى يا دوايى به ما عنايت كنيد تا خوب شوم. آقا حضرت صادق (ع)، فرمود: يقه پيراهنت را باز كن و سرت را در آن فرو كن و بعد از اذان و اقامه ( (هفت بار سوره حمد را بخوان و به خودت فوت كن، انشاء اللّه خوب مى شوى. ) ) آن مرد مى گويد: همينكه دستور فرزند زهرا سلام اللّه عليهما را انجام دادم، گويا آب روى آتش بود، مثل اينكه مرا به طناب بسته باشند و بعد باز كرده باشند و رهايم كنند، همينطور ( (من هم از درد و ناراحتى و رنج آزاد شدم. ) ) (۴) https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: يك شب آماده خواب بودم كه پدرم رسول خدا بر من وارد شد و فرمود: اي فاطمه جان! نخواب، مگر اين كه چهار عمل را به جا آوري! 1️⃣- قرآن را ختم كني 2️⃣- پيامبران را شفيع خود گرداني 3️⃣- مؤمنين و مؤمنات را از خود راضي و خشنود سازي 4️⃣- حج واجب و عمره را به جا آوري. حضرت اين جملات را بيان فرمود و مشغول به خواندن نماز شد. صبر كردم تا نمازش پايان يافت، بي درنگ گفتم: اي رسول خدا(ص) مرا به چهار عمل بزرگ سفارش فرمودي كه در اين وقت محدود توان و فرصت انجام آنها را ندارم؟ پدرم تبسم كرد و فرمود: اي فاطمه جان! هرگاه قبل از خواب سه مرتبه سوره اخلاص 🌼 «قل هو الله احد» را بخواني، گويا قرآن را ختم كرده اي، و هرگاه بر من و پيامبران پيشين من درود و سلام و صلوات فرستي همه ما شفيعان تو خواهيم بود. 🎙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت پنجاه: او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد. به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم. باید با یان یا عثمان حرف میزدم. تماس گرفتم اول با عثمان. یک بار.. دو بار.. سه بار.. جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد..شماره ی یان را گرفتم.. بعد از چندین بار جواب داد:( سلام دختر ایرانی..) صدایم ضعیف بود: ( بگو جریان چیه؟ تو کی هستی؟ ) لحنش عجیب شد:( من یانم.. دوست سارا..) دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،هرچند کوتاه:( خفه شو..من هیچ دوستی ندارم.. من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم..) ( داری.. تو دانیالو داری..) نشسته رویِ‌تخت با پنجه ی پایم گلِ‌ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم داشتم..دیگه ندارم.. یه آشغال مثه عثمان؛اونو ازم گرفت... توام یه عوضی هستی مثه دوستت و همه ی هم کیشاش..اصلا نکنه توام مسلمونی؟)‌جدی بود:(سارا آرام باش.. هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست..از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم. میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی. پس فعلا یه کم استراحت کن)‌از کوره در رفتم:( با خبری؟؟ چجوری؟؟ یان بیشتر از این دیوونم نکن.. این دوستی که تو ایران داری کیه؟ کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟؟ کسی که پروینو آورد تو این خونه کیه؟؟ اسمش چیه؟؟ حسام؟؟ یان دارین باهام بازی میکنید.. اما چرا؟؟ ) گرمم بود!زیاد...به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم.. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد میخکوبِ‌ زمین شدم.. این من بودم؟؟ همان دختر مو بور با چشمان رنگی.. این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت..صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم..اما زبانم نمیچرخید..گوشی از دستم افتاد. به سمت آینه رفتم..دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ. وحشت کردم... سری بی مو..چشمی بی مژه... صورتی بی ابرو... ادامه دارد...... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
1_255872902.mp3
4.56M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 34 👈 انواع بلاها در زندگی ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا