ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت 127:
به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاصره اش کرده بودند رسیدیم.
کنار رفتند.. در را بازم کردمو داخل شد.
خودش بود..
آرامو خوابیده رویِ تخت، با لباسهایی نظامی که انگار تن اش را به خون غسل داده بودند..
گوشه ی سرش زخمی بود و رد زیبایی از خون تا کنارِ گونه اش کشیده شده بود..
قلبم پر کشید برایِ آرامش بی حد و حسابش..
چقدر شهادت به صورتش میآمد..
دستِ آرامیده رویِ سینه اش را بلند کردمو انگشترِ عقیقِ گلگون شده اش را با نوازش از انگشتش خارج کردم.
این انگشتر دیگر مالِ من بود..
کاش دیشب بودنت را قاب میکردم در لوحِ خاطراتم..
کاش بیشتر تماشایت میکردم و حفظ میشدم حرکاتت را..
کاش سراپا گوش میشدم و تمامِ شنیدنهایم پر میشد از موج صدایت..
راستی میدانی که خیلی وقت است برایم قرآن نخواندی؟؟
حالا دل به آواز قرآنِ کدام قاری خوش کنم که مسکن شود بر دردهایم؟؟
کاش دیشب بچه نمیشدم و با قهر، قهر میکردم و تُنِ نفسهایت را هجی ..
کاش…
موهایش را مرتب کردمو او یک نفس خوابید..
به صورتش دست کشیدمو او لبخند زد محضِ دلداریم..
عاشق که باشی دل خوش میکنی به دلخوشی هایِ معشوقت.. ومن عاشقانه دل خوش کردم.
(این قلب ترک خوده ی من، بند به مو بود…
من عاشق”او” بودمو “او” عاشق “او” بود..)
بارانِ اشکهایم، سیل شد اما طوفان به پا نکرد.. باید با خوشیِ حسام راه میآمد..
پس بی صدا باریدم..
چشمانِ بسته اش را بوسیدم و دستانش را به رسمِ عاشقانه هایش دورِ صورتم قاب کردم.
حسام بهترین ها را برایم رقم زد و حالا من در سرزمین کربلا وداع اش را لبیک میگفتم.
به اصرارِ دانیال عازمه هتل شدیم که یک از آن جوانان نظامی صدایم زد و نایلونی به سمتم گرفت (گوشیِ سیده.. خاموشه.. فک کنم شارژش تموم شده.. )
کیسه را گرفتم و به هتل برگشتیم.
بی صدا وسایلم را جمع میکردمو دانیال اشک ریزان تماشایم میکرد.
تهوع و درد گوشم را کشید و مرا مجبور به افتادن روی تخت کرد.
دانیال با لیوانی آب و قرص کنارم نشست. (اینا رو بخوور.. سارا باید قوی باشی.. فاطمه خانوم تمام چشم امیدش به توئه.. حسام به خواسته ی قلبیش رسید.. )
و باز بارید.. من قوی بودم.. خیلی زیاد، بیشتر ازآنچه فکرش را بکنند.. کم که نبود، خودم آمینِ شهادتش را گفته بودم.. حالا هم باید پایش میماندم.. ( تو از کجا خبر دار شدی؟)
نفس گرفت (صبح با گوشیش تماس گرفتم. گفت داره میره گشت زنی اما خواست به تو چیزی نگم که نگران نشی.. بعدم گفت تا اذان ظهر برمیگرده..
تو چیزی نپرسیدی، منم چیزی نگفتم.
ولی همه ی حواسم بهت بود که چشم به راهشی. تا اینکه از ظهر گذشت و هیچ خبری ازش نشد.. منم نگران بودم و مدام به گوشیش زنگ میزدم که میگفت خاموشه..
دم دمای عصر وقتی حالِ پریشون و سراغ گرفتنهاتو از حسام دیدم.. دیگه خودمم ترسیدم..
از طریق بچه ها سراغشو گرفتم که اول گفتن زخمی شده و برم اونجا.. وقتی که رفتم دیدم زخمی نه.. شهید شده..)
تمام ثانیه هایِ پریشانیم تداعی شد (چجوری شهید شده؟)
چانه اش میلرزید ( با چند نفر رفته بودن واسه گشت زنی ، که متوجه میشن یه عده از داعشی ها قصد نزدیک شدن به شهر رو دارن.. که باهاشون درگیر میشن..
حسامو دوستاش تا آخرین گلوله ی خشابشون مقاومت میکنن و به مقر خبر میدن.. اما دیگه محاصره شده بودن و تا نیروها برسن، بچه ها شهید میشن..)
آه از نهادم بلند شد.. پس باز هم حرف غیرت و پاسداری بود. حداقل خوبیش این بود که من پیکرِ گرمِ شهیدم را دیدم (خب داعشی ها چی شدن ؟)
لبخندش تلخ بود (تار و مارشون کردن..)
صبح روز بعد به همراه پیکرِ امیر مهدیم، راهی ایران شدیم.
در مسیر مدام اشک ریختم و ناله کردم که قرار بود با سوغات و تبرت کربلا به ایران برگردم. حالا داشتم حسامِ بی جان را چشم روشنی سرزمین عراق میبردم..
بیچاره فاطمه خانم..
ادامه دارد...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤حی علی العزا
حی علی البکاء 😭
۶۷. کی میشود که تو ما را و ما تو را ببینیم که پرچم نصرت و پیروزی را برافراشته و نمایان سازی؟! دعای ندبه
۶۸. ای فریادرس فریادخواهان! بنده کوچک گرفتارت را دریاب و ظاهر نما به او آقایش را. دعای ندبه
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📆 امروز یکشنبه
☀️ ۹ مرداد ۱۴۰۱ هجرے شمسے
🌙 ۲ محرم ۱۴۴۴ هجرے قمرے
🎄 ۳۱ جولای ۲۰۲۲ میلادے
📿 ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه:
🎗«یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام»🎗
🎗«ای صاحب جلال و بزرگواری»🎗
☀️ رویدادهای مهم امروز در تقویم خورشیدی:
🔹رحلت عالم امامی و فقیه اصولی آیتاللَّه "ملااحمد بن علی اکبر فاضل مراغی" (1271ش)
🔸کلنل، مشیرالدوله و مؤتمن الملک و مستوفی الممالک را دعوت به مخابره حضوری نمود ولی آنها حاضر به مذاکره نشدند (1300ش)
🔹عده ای از مردم مشهد در محل دارالضیافه آستان قدس رضوی گرد آمده ضمن اعتراض به انتصاب صمصام السلطنه به والیگری خراسان ابقاء کلنل را خواستار شدند (1300ش)
🔸میرزا مهدی خان معتصم السلطنه به معاونت کلنل برقرار گردید و امور غیر نظامی به وی محوّل گردید (1300ش)
🔹قانون اصول تشکیلات جدید وزارت عدلیه که پس از تجدید نظر و اصلاحاتی از ظرف وزیر عدلیه تقدیم مجلس شده بود به تصویب رسید.(1307ش)
🔸دولت دویست هزار تن گندم از امریکا خریداری کرد.(1328ش)
🔹دکتر محمد نصیری به ریاست بانک ملی ایران تعیین شد.(1331ش)
🔸دکتر علی اصغر پورهمایون به ریاست شرکت سهامی بیمه ایران برگزیده گردید.(1331ش)
🔹بانک شاهنشاهی متعلق به انگلیس ها که پس از انقضای مدت 60 ساله قرارداد که با تغییر نام در ایران مشغول صرافی بود برچیده شد.(1331ش)
🔸عدنان مندرس نخستوزیر ترکیه به همراه 18 نفر از نمایندگان مجلس آن کشور وارد تهران شدند.(1335ش)
🔹لوله کشی آب قزوین افتتاح شد.(1347ش)
🔸سیل وحشتناک نهاوند 14 نفر را کشت و 6 هزار نفر بی خانمان شدند (1350ش)
🔹ورود گوشت گوسفند توسط بخش خصوصی آزاد شد (1352ش)
🔸در نیویورک اعلام شد: شرکت ملی نفت ایران سودآورترین شرکت صنعتی جهان می باشد (1356ش)
🔹اعلام طرح پرچم رسمی جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی (1359ش)
🔸شهادت حجتالاسلام "کامیاب" نماینده مردم مشهد توسط منافقین (1360ش)
🔹شهادت شهید علی شهابی (1364ش)
🔸وقوع حادثه جمعه خونین مکه (1366ش)
🔹شهادت شهید خلیل واحدی (1367ش)
🔸دیدار تاریخی مقام معظم رهبری از صدا و سیما (1375ش)
🔹روز صدا و سیما
🔸روز اهدای خون
🌙 رویدادهای مهم امروز در #تقویم هجری قمری:
🔹وفات حضرت آدم (علیه السلام)
🔸ورود کاروان اباعبداللَّه الحسین (ع) به کربلا (61ق)
🔹درگذشت فقیه بزرگ شیعه "ابوالحسین مسعود بن عیسی" معروف به «شیخ ورام ؛ ورام بن ابی فراس حلی» (605ق)
🔸ولادت آیةالله «غروی اصفهانی» (1296ق)
🔹درگذشت محمد بن طاهر سماوی نجفی (1370ق)
🔸وفات آیةالله «ابوالحسن ایازی» (۲۵ اسفند ۱۳۸۰ش) (1423ق)
🎄 رویدادهای مهم امروز در تقویم میلادی:
🔹تولد "شارل آگوستین کولِنْ" فیزیکدان برجسته فرانسوی (1736م)
🔸مرگ "آنتوان اگزوپری" نویسنده فرانسوی (1944م)
🔹تشکیل دولت سیاهپوستان آمریکا توسط الیجا محمد (1960م)
🔸انحلال وزارت مستعمرات انگلیس (1966م)