eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
 مربوط به دوره صفوی است و در شهرستان آران و بیدگل کاشان ، داخل شهر واقع شده و این اثر در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۷۷ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است. محمد هلال بن علی در این بقعه مدفون است. اکنون این بنا شامل گنبدی زیبا و کاشیکاری شده به ارتفاع ۲۴ متر از کف می‌باشد و چهار گلدسته که ۲ تای آن‌ها به ارتفاع ۲۵ متر از کف و ۲ گلدسته کوچکتر هر کدام از کف ۱۱ متر ارتفاع دارند.
یکی از مهمترین و زیباترین بازار‌های ایران است که در اواخر قرن دوازدهم هجری ق بر اثر زلزله به طور کلی از بین رفت. از جمله بناهای متعدد فرخ خان غفاری کاشی ملقب به امین الدوله، سرای سرپوشیده‌ای است در چهار سوق بازار معروف به میانچال که در سال 1285 ساختمان آن به پایان رسید. کاروانسرای امین الدوله ( تیمچه امینالدوله ) در میانه بازار تاریخی کاشان در دوره قاجار به همت فرخ خان امین الدوله غفاری بنا شده و به خاطر هنرها و فنون فوق العاده ای که در آن به کار رفته، یکی از شاخص ترین بناهای معماری ایرانی به شمار می آید.
باغ فین کاشان ارسالی از دوستان
.......: حکایت ۳- چراغچی باشی آستان مقدس حضرت رضا علیه السلام می‌گفت: دولتشاهی رئیس تشریفات آستانه، مدتی مرا از کار برکنار کرده بود، روزی در صحن مطهر خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی رسیدم و از حال خود به او شمهای عرض کردم. نباتی مرحمت فرمود که در چای به دولتشاهی بخورانم. گفتم: اینکار برای من میسر نیست، فرمود: تو برو خواهی توانست، بیدرنگ به دفتر تشریفات رفتم. پیشخدمت مخصوص دولتشاهی بدون مقدمه به من اظهار کرد: اگر می‌خواهی چیزی به «آقا» بخورانی، هم اکنون وقت آن است. من نبات را به وی دادم، در چای ریخت و نزد «آقا» برد. از دفتر به صحن آمدم. چند لحظه نگذشته بود که دولتشاهی مرا نزد خود احضار کرد و کار سابقم را مجددا به من واگذاشت. حکایت ۴- مرحوم سید ابوالقاسم هندی نقل کرد که در خدمت حاج شیخ حسنعلی به کوه «معجونی» از کوهپایه‌های مشهد رفته بودیم. در آن هنگام مردی یاغی به نام «محمد قوش آبادی» که موجب ناامنی آن نواحی گردیده بود از کناره کوه پدیدار شد و اخطار کرد که: اگر حرکت کنید، کشته خواهید شد. مرحوم حاج شیخ به من فرمودند: وضو داری؟ عرض کردم: آری. دست مرا گرفتند و گفتند: چشم خود را ببند. پس از چند ثانیه که بیش از دو سه قدم راه نرفته بودیم، فرمودند: باز کن، چون چشم گشودم، دیدم که نزدیک دروازه شهریم. بعداز ظهر آن روز، به خدمتش رفتم؛ کاسه بزرگی پر از گیاه، در کنار اطاق بود. از من پرسیدند: در این کاسه چیست؟ عرض کردم: نمیدانم و در جواب دیگر پرسشهایشان نیز اظهار بی اطلاعی کردم. آنگاه فرمودند: قضیه صبح را با کسی در میان نگذاشتی؟ گفتم: خیر، فرمودند: خوبست تو زبانت را در اختیار داری، بدان که تا من زنده ام، از آن ماجزی سخنی مگو وگرنه موجب مرگ خود خواهی شد. حکایت ۵- چند سال بعد، در خدمت حاج شیخ به «حصار سرخ» رفته بودم، ایشان در آن محل سرگم ریاضتی بودند. روز آخر، به همان ترتیب از آنجا به فاصله چند ثانیه به نزدیک «بست» صحن مقدس امام رضا (علیه السلام) رسیدیم. کاروانی که از شهر مشهد به حصار سرخ میرفتند، ما را هنگام طلوع آفتاب، در کنار «بست مشاهده کرده بودند و با مردم حصار گفته بودند که حاج شیخ را در سر آفتاب، نزدیک صحن زیارت کرده ایم و این امر، موجب نهایت شگفتی ایشان گردیده بود، زیرا که اهل محل، ما را در آن وقت، در حصار دیده بودند. از بی نشانها...... شیخ حسنعلی اصفهانی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از کرامات مرحوم آیت الله ناصری این ویدئواست که این بنده خدا نقل می‌کنه که این بنده خدا چندی قبل صاحب اولاد شدند، دو نفر از روحانیون، اذان و اقامه در گوش نوزاد گفته بودند، برای تبرک، نوزاد را پیش آیت الله ناصری بردند و نگفتند که اذانش گفته شده، به ایشان گفته بودند اذان در گوش او بگویید، ایشان هم پذیرفتند، اما وقتی نوزاد را نگاه می کنند، می گویند: "اینکه اذان برایش گفته اند، چرا اذیت می کنید؟"