eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.6هزار عکس
36.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داغ ترین چشمه آب گرم ایران😍 آبگرم قینرجه تکاب، استان اذربایجان غربی آبگرم قینرجه (Gheinarjah) یکی از جلوه های طبیعت در شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی می‌باشد. تکاب از جمله شهرهای توریست پذیر کشور است که سالانه هزاران هزار گردشگر داخلی و خارجی از جاذبه‌های طبیعی و آثار باستانی به ویژه تخت سلیمان آن بازدید می‌نمایند. قینرجه در زبان ترکی، به محلی گفته می‌شود که دائم جوشان است. چشمه های جوشان بسیاری در اینجا وجود دارد که به دلیل داشتن املاح و مواد معدنی، هر یک خاصیت مختلف درمانی دارند. برای رفاه حال گردشگران و بازدیدکنندگان حوضچه های آب و آلاچیق تعبیه شده است. روستاییان برای استحمام، از آبگرم قینرجه که به منازل خود لوله کشی کرده‌اند استفاده می‌کنند و نیازی به استفاده از سوخت برای گرم کردن آب ندارند. @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎 آتشفشان برفی در قزاقستان به طور طبیعی شکل گرفت، در حالی که برف از دهانه آن می بارید @zandahlm1357
این عمارت زیبا و نورپردازی فوق العاده اش در شب مربوط به باغ فتح آباد( بیگلربیگی) کرمان است که متاسفانه خیلی شناخته شده نیست. این باغ در سال ۱۲۵۵ هجری قمری توسط حاکم وقت کرمان، فضل علی خان بیگلر بیگی، در زمان حکومت محمد شاه قاجار ساخته شده. @zandahlm1357
🌹 طبیعت تماشایی سنگچال روستای سنگچال یکی از دهکده‌های توریستی در مازندران است که در همسایگی روستای فیلبند واقع شده است. فیلبند در جنوب شرقی روستای سنگچال، با فاصله تقریبی ۱۴ کیلومتر جا خوش کرده است. روستای سنگچال در جنوب شرقی آمل با فاصله ۴۶ کیلومتری واقع شده است. این روستا از توابع شهرستان سرسبز آمل است و در دهستان چلاو واقع شده است. ییلاق خوش آب‌وهوای سنگچال با درختان بلندقامت، چشمه‌های زلال و زمین‌های سرسبز در دامنه کوه تعریف می‌شود و به‌واسطه قرار گرفتن در منطقه‌ای مرتفع، منظره‌ای بهشتی دارد. در این ییلاق کوهستانی سرسبز می‌توانید اکسیژن خالص را به ریه‌هایتان دعوت کنید و از تماشای جنگل و ردیف کوه‌های خوش‌ قدوقامت لذت ببرید. در روزهای گرم تابستان، در روستای سنگچال می‌توانید خنکای بهار را تجربه کنید و آرامش را به خودتان هدیه دهید. @zandahlm1357
حکایت ۸۰- نیز حاج آقا سید محمد دعائی زارچی حکایت کردند که وقتی به منظور زیارت حضرت رضا علیه السلام به اتفاق آخوند ملا حسین اشکذری به مشهد رفتیم، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی یک شب ما را به منزل خود دعوت فرمودند: پس از صرف شام کله قندی به من دادند و فرمودند: به خرونق که رسیدید این کله قند را به آقا سید مهدی خرونقی بدهید و به ایشان بگوئید: شما بدون آنکه به ما خبر دهید داماد می‌شود، اما ما خبر داریم، و این هم شیرینی عروسی شما. در مراجعت از مشهد به خرونق رسیدیم و وارد منزل آقا سید مهدی خرونقی شدیم. هنگام شب در ضمن صحبت، پیغام حضرت شیخ را رساندیم و کله قندی را که مرحمت کرده بودند، تقدیم ایشان کردیم. آقا سید مهدی پرسیدند که شما چه شبی در خدمت حضرت شیخ بوده اید؟ تاریخ آنرا عرض کردیم و معلوم شد که ایشان همان شب پنهانی تأهل اختیار کرده بودند و کسی اطلاع نداشته است. اتفاقا آن شب اهل بیت آقا سید مهدی پشت در اطاق بودند و گفتگوی ما را شنیدند، و هنگامی که ایشان به اندرون رفتند سخت مورد عتاب خانم اول خود واقع شدند. حکایت ۸۱- مرحوم پدرم، حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمة الله علیه، فرمودند: در ایام جوانی که مشغول تحصیل بودم، کتابی به امانت نزد من بود که مفقود شد. خدمت استادم عرض کردم: کتابی نزد من امانت بوده است گم شده و ممکن است صاحب آن ادعای مرا قبول نکند و خیال کند که نمی خواهم کتاب را پس بدهم. استادم فرمودند: دستوری به تو می‌دهم که اگر عمل کنی جای کتاب را در خواب خواهی دید. به دستور استاد عمل کردم و شب در عالم رویا دیدم که کتاب مزبور در زیر کتابهای یکی از طلبه‌ها در یکی از اطاقهای مدرسه است. هنگام صبح رؤیای خود را خدمت استادم عرض کردم. ایشان فرمودند: مراقب باش هر وقت آن طلبه از اطاق خارج شد، به اطاقش برو و کتاب را بردار، اما به کسی اظهار مکن که آبرویش نریزد، و من نیز آنچنان کردم. همچنین فرمودند پس از مدتی در ایام دهه اول محرم، به منظور شرکت در مجلس مصیبت حضرت سیدالشهداء علیه السلام به منزل عالم عارف مرحوم حاج سید حسین نایب الصدر خاتون آبادی رفته بودم. مشیرالسلطنه پیشکار ظل السلطان خدمت آقا بود. عرض کرد که جعبه جواهری متعلق به ظل السلطان در اطاق خوابش گم شده است او اکنون عده ای را زندانی کرده است و زجر می‌دهد، و میگوید که اگر نتوانم مال خود را حفظ و پیدا کنم چگونه می‌توانم اموال مردم را حفظ کنم؟ و اکنون مردم بی گناهی به خاطر این موضوع زیر شکنجه هستند. من به او گفتم به ظل السلطان بگوئید که اگر حاضر است دزد را نخواهد، من مال او را باو نشان خواهم داد. فردای آنروز مشیرالسلطنه خدمت آقا آمد و عرض کرد که ظل السلطان حاضر شده است. باو گفتم ظل السلطان باید این موضوع را بنویسد و کتب تعهد کند که دزد را نخواهد خواست، زیرا بعد از پیدا شدن جواهرات ممکن است بگوید دزد را هم می‌خواهم. فردای آن روز مشیرالسلطنه آمد و تعهدنامه ظل السلطان را به خط خود او آورد. گفتم: باو بگوئید در خارج از شهر در فلان نقطه قنات متروکه ای است، در داخل چاه زمین را حفر کنند، جواهرات آنجا است. پس از یافتن جواهرات، به فاصله چند روز مشیرالسلطنه آمد و گفت: ظل السلطان میگوید: من دزد را میخواهم. حتما این شیخ با دزدها شریک بوده است، و چون دیده اند که نزدیک است حقیقت بر ملا شود این حقه را به کار برده اند، و چاره ای جز آنکه دزد را نشان دهند وجود ندارد. مشیرالسلطنه گفت من هر چه خواستم او را از این خواسته اش منصرف کنم موفق نشدم، و احساس کردم که به خاطر حمایت از شما ممکن است من نیز در مظان تهمت قرار گیرم. بنابر این بهتر است که شما خود نزد او تشریف بیاورید و با او صحبت کنید. فردای آن روز من به ساختمان حکومتی نزد ظل السلطان رفتم و به او گفتم شما فرزند ناصرالدین شاه، پادشاه این مملکت، و حاکم اصفهان می‌باشید، پس چگونه به خود اجازه می‌دهید که تعهد و امضاء خویش را نادیده بگیرید و آنرا بی اعتبار سازید؟ ظل السلطان گفت من این حرفها را نمی فهمم، من دزد را می‌خواهم. به او گفتم: من اول شرط کردم که نمی توانم دزد را به شما نشان دهم و شما هم قبول کردید، حال نیز می‌گویم که این کار از من ساخته نیست. ظل السلطان گفت: من دستور می‌دهم که تو را فلک نمایند تا اقرار کنی که دزد کیست. سپس به فراشها دستور داد که چوب بسیار با سه پایه آوردند و آنگاه گفت: این شیخ را به حیاط ببرید و مضروب نمائید. کار که به اینجا رسید گفتم اگر قرار است من مضروب شوم، تو در این امر اولی هستی. لذا امر کردم که او را به حیاط باغ حکومتی بردند و به پایه ای بستند و شروع کردند به چوب زدن باو. فراشها و خدمه ای که آنجا بودند جلو رفتند که ممانعت کنند اما خودشان نیز مضروب شدند. و پا به فرار گذاشتند.
من نیز همان ساعت مستقیما از باغ حکومتی به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام عازم مشهد شدم و از یکی از آشنایان خواستم که به منزل ما برود و به مادرم خبر دهد. بعدا یکی از محترمین اصفهان نقل کرد که مشیرالسلطنه گفت: ظل السلطان مدت نیم ساعت چوب میخورد و کسی جرأت نزدیکی شدن به او را نداشت، تا آنکه موکلین او را واگذاشته و رفتند. آنگاه او را برداشتیم و به بستر منتقل کردیم. پس از یکساعت به هوش آمد و پرسید آن شیخ کجا است؟ گفتیم نمی دانیم کجا رفت. مشیرالسلطنه می‌گفت: از آن به بعد هر گاه شخصی معمم و روحانی مراجعه می‌کرد، ظل السلطان میگفت با او مماشات کنید و کارش را انجام دهید. به او می‌گفتیم: همه کس آن شیخ نیست. می‌گفت: آری، اما احتیاط کنید. از بی نشانها...... شیخ حسنعلی اصفهانی https://eitaa.com/zandahlm1357
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حتی نامش را نشنیده‌اید، ولی او بزرگ‌ترین حجت تشیع را نوشت! @zandahlm1357