eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
تطهیر نفس از نجاستهای هجده گانه و تطهیر نفس به علم و عمل به واسطه این است که چنان که برای نفس به اعتبار بدن نجاسات مختلفه و مطهّرات عشره است از ماء و استحاله و انقلاب و غیره که در کتب فقهاء رضوان اللّه علیهم مفصّلاً مذکور است، نیز از برای نفس به اعتبار جهت روحانیت او نجاسات عشره ای است که روی آنها به حسب علم است و هشت دیگر به حسب عمل، امّا آن دو که از حیث علم است: جهل بسیط و جهل مرکب که اعظم نجاسات معنویه، و أم الخبائث است. و اما آن هشت که به حسب عمل است: جربزه و بلاهت که دو طرف افراط و تفریط قوّه ادراکیه است و اعتدال او حکمت. و دوی دیگر، شره و خمود است، که افراط و تفریط قوّه شهویّه باشد، که نجس معنوی است، و مُطهّر او عفّت است که حد وسط بین افراط و تفریط مذکور باشد. و دوی دیگر، از هشت نجاسات معنویه: تقتیر و تبذیر است که از جمله اخلاق خبیثه مذمومه است، و اعتدال او « سخاوت » است. چنان که هفتم و هشتم از اقسام نجاسات و خبائث معنوی تهوّر و جُبن است، و حدّ وسط بین این دو طرف افراط و تفریط « شجاعت » است که مُطهّر نفس و ممدوح خدا است، کما ورد « إنّ اللّه یحبّ الشجاع و لو بقتل حیة » [۱] . و چنان که مطهّرات بدنی تمام فی الحقیقه راجع به یکی است که آن ازاله نجاست باشد. و باقی دیگر از استحاله و انقلاب و غیره إمارات طهارت اند، هم چنین مطهرات معنویه راجع به مطهّر واحد است که علم توحید باشد، که: « التوحید إسقاط الاضافات » [۲] . و در مُطهّریت علم همین کافی است که کلب نجس العین همین قدر که معلَّم شده، و اثر علم از انسان در او ظهور و بروز نموده به طهارت نزدیک شده، و حکم او با سایر کلاب غیر معلّم تغییر می‌نماید، و آن که با وجودی که در « کلاب هفت صفت حسنه است از قناعت و حراست و شب زنده داری و حقوق نعمت شناسی »، و غیره، که اگر آن صفات در آن انسان باشد از اولیاء اللّه است، مع ذلک شرع مطهّر حکم به نجاست او نموده، به واسطه آن که با این صفات ممدوحه، چون قوه غضبیه به حدّ افراط بر او مستولی است و شیمه او اذیت است حکم به خباثت و نجاست او شده. ایماء به این که این صفت نجس معنوی و واجب الاحتراز است، چنان که نیز حکماء رسیده اند که در گوشت و پاره[ای] از اجزاء خنزیر خواصّ عدیده است برای دفع امراض و اصلاح مصالح حال بنی آدم، با این وجود شرع نیز حکم به نجاست و حرمت گوشت او نموده، برای آن که شهوت بر او مستولی است و گوشت او مولّد شهوت است، و از باب آن که شهوت نجس معنوی و واجب الاجتناب است حکم به نجاست و حرمت گوشت او شده که این صفت ذمیمه در اکل او بروز ننماید، قال العارف: نجاست اندر این عالم چهار است طهارت کردن از وی هم چهار است اول پاکی ست از احداث و انجاس و ارجاس [۱] دوم از معصیت و از شر وسواس سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است که با وی آدمی همچون بهیمه است چهارم پاکی سِرّ است از غیر که اینجا منتهی می‌گرددش سیر [۲] ---------- [۱]: ۱ - کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۸۷۶ ؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۲۹۸: - و لو بقتل حیة. [۲]: ۲ - بسنجید: مجموعه و مصنّفات کاشانی، ص ۵۸۲ ؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص ۱۷۷ ؛ اشراق هیاکل النور، ص ۲۱۰. [۱]: ۱ - در مصدر: نخستین پاکی از احداث و انجاس. [۲]: ۲ - گلشن راز، شبستری، « سؤال از شرایط شناخت وحدت » (با اختلاف نقل در ابیات). .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
تخلیه و تحلیه و تجلیه اعنی اوّلاً تخلیه است که تصفیه قلب باشد از تمام رذائل اخلاق، و بعد تحلیه زینت دادن صفحه قلب است به مقابلات آنها از اوصاف حسنه و اخلاق مرضیه، و بعد تجلیه است به انوار قدسیه الهیه، و بعد مقام فنا است که مقتضای توحید و ساقط نمودن وجود و توابع وجود بالحقیقه از قاطبه ممکنات ؛ لأنها « کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَآءً حَتَّی إِذَا جَآءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ [۱] »، و قال تعالی فی حقّهم: « مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَآءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَ ءَابَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ [۲] ». کروبیان یا ملائکه واله قوله علیه السلام: وَ لاَ یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْکَ. یعنی: از برای حقّ تعالی بعضی از طبقات ملائکه اند که آنها رفیع الدرجه [۳] و اعظم مقام اند از ملائکه، و « صافات صفّاً» [۴] و «سابقات سبقاً » [۵] و « مدبرات امراً » [۶] که بعد مفصّلاً ذکر می‌شود. و از آن طبقه « ملائکه » در لسان شرع و قرآن کریم تعبیر به کرّوبیان شده، و آنها چنان که معصوم فرموده آنی غفلت ندارند از وله و حیرانی در مشاهده ذات و صفات حقّ تعالی، و توجّهی نیست برای آنها به کونین، و تمام توجّهات آنها به جانب فوق و معنی المعانی و مبدأ المبادی است، مثل آنها چون مجذوبین و مستغرقین از بنی آدم است از مشاهده جمال و جلای الهی، « الوالهین فی معرفة اللّه و محبته، مشتغلة بطاعته ». و این قسم از ملائکه مقرّبین نسبتشان به ملائکه[ای[ که تدبیر سماوات می‌نمایند چون نسبت ملائکه مدبّره است نسبت به نفوس ناطقه، و این نوع وله و حیرانی ممدوح است که پیغمبر صلوات اللّه علیه ازدیاد او را از خدا سؤال می‌نماید که: « اللّهمّ زدنی فیک تحیراً » [۱] . ---------- [۱]: ۳ - سوره مبارکه نور، آیه ۳۹. [۲]: ۱ - سوره مبارکه یوسف، آیه ۴۰. [۳]: ۲ - اصل: رفع درجة. [۴]: ۳ - اقتباس از کریمه صافات، آیه ۱. [۵]: ۴ - اقتباس از کریمه نازعات، آیه ۴. [۶]: ۵ - اقتباس از کریمه نازعات، آیه ۵. [۱]: ۶ - بنگرید: شرح الاسماء الحسنی، ج ۱، ص ۱۲۲. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
اسرافیل و دو نفخه وی قوله علیه السلام: وَ إِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ، الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْکَ الاْءِذْنَ، وَ حُلُولَ الاْءَمْرِ، فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَی رَهَائِنِ الْقُبُورِ. « صور » بنا به تفسیر اغلب از مفسرین جمع « الصورة ». و شخص المسافر شخصاً، أی خرج عن موضعه. و الحلول: النزول. صرع: بمعنی هلک، الصرعی: جمعه. الرهن: الحبس، رهائن القبور: أی محبوسو [۲] القبور. پس مفاد فقره دعاء آن که: از جمله ملائکه مقرّبین تو اسرافیل است، که آن ملک یکی از آن اربعه ای است که حاملین عرش اند، و ارکان اربعه از برای نظام و انتظام کلیه عالم وجود به معنای ماسوی اللّه، چه: یکی بر حیات عالم و ما فیها موکّل اند که « اسرافیل » باشد. و دیگری واسطه اعطای رزق و بر تقسیم معایش خلق موکّل است، که « میکائیل » باشد. و یکی بر تکمیل مقام روحانیت و افاضه ارزاق معنویه - اعنی علم و معرفت - بر بنی آدم که اصل الاصول عالم و ثمره شجره ایجاد است موکّل است، که « جبرائیل » باشد. ---------- [۲]: ۱ - اصل: محبوسین. و دیگری بر قبض ارواح و ایصال مغیات به غایات و خلیص از عالم ظلمات مأمور است، که « عزرائیل » باشد. این است که معصوم متذکّر است که اسرافیل منتظر اذن و حلول امر است که متنبّه یعنی ایقاظ از رقود نموده، و به نفخه خود محبوسین قبور و ارواح نائمه را از مراقد ابدان قائم نماید که بعد از قیام از نوم دنیا از ملائکه سؤال نمایند: «مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا [۱] ». چه صُور بنا به تفسیر برخی جمع صورت است، و نفخ صور دمیدن روح است در صور مثالی برزخی، زیرا که از برای اسرافیل به اذن خدا دو نفخه و دو صور است، به نفخه[ای] اماته نماید و به نفخه[ای] احیاء، کما قیل: « النفخ نفختان، نفخة تطفأ النار و نفخة تشعلها » [۲] . چنان که در کلام الهی اشاره به این دو نفخه احیاء و اماته شده. اما به وجهی نفخه اماته به مقتضای قوله تعالی: « نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ [۳] »، ای مات و نامه. « مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الاْءَرْض [۴] »، و آن نفخ روح است در صور طبیعه و فتایل ابدان دنیویه که حیاتشان موت و ایقاظشان رقود است، بمفاد: « الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا » [۵]، از باب اتحاد معنی نوم و موت اذ یزول معهما الحسّ و الحرکة. از این باب است کلام امیرالمؤمنین علیه السلام: « متّ یوم ولدت » [۶] . و قال علیه السلام: « و اجسادهم قبل القبور قبور » [۱] . ---------- [۱]: ۲ - سوره مبارکه یس، آیه ۵۲. [۲]: ۳ - بنگرید: مفاتیح الغیب، ص ۵۱۰ ؛ مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، ص ۳۲۷. [۳]: ۴ - سوره مبارکه زمر، آیه ۶۸. [۴]: ۱ - همان. [۵]: ۲ - بحارالأنوار، ج ۴، ص ۴۳ ؛ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۷۳ ؛ مجموعة ورام، ج ۱، ص ۱۴۵. [۶]: ۳ - بسنجید: الکافی، ج ۳، ص ۲۶۰ به نقل از ابوجعفر علیه السلام: « مِتَّ یوم مِتَّ ». [۱]: ۴ - دیوان امیرالمؤمنین علیه السلام، ص ۱۷۹. و قوله تعالی: « ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ [۲] » اشاره به نفخه احیاء است که نفخ روح در صور مثالی اخروی باشد « فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنْظُرُونَ » یعنی: آن وقت به صیحه و نفخه ثانویه ارواح نائمه از مراقد و مضاجع خود قائم شده، ینظرون الی المحشر و یقولون: « هذا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ [۳] »، چنان که « فتنبّه » در عنوان دعا اشاره به این انتباه و ایقاظ از نوم دنیا است رهائن قبور و محبوسین ابدان را، کما قیل: برون آی از حجاب تن بپر بر ساحت گلشن کنی تا چند از روزن نظر بر طرف گلشنها ---------- [۲]: ۵ - سوره مبارکه زمر، آیه ۶۸. [۳]: ۶ - سوره مبارکه یس، آیه ۵۲. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
میکائیل و جایگاه او قوله علیه السلام: وَ مِیکَائِیلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَکَ، وَ الْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِکَ. الجاه: القدر و المنزلة. و المکان: هنا بمعنی التمکّن والاستطاعة. یقال له: مکّنته أی قوّیته و شدّدته ؛ چه حاجت به زمان و مکان از خصایص اجسام است و ملائکه مقرّبین معرّا و مبرّا از امکنه و مکانیات و أزمنه و زمانیات اند، بلکه جمیع امکنه بالنسبة الیها کالنقطة، و جمیع ازمنه و زمانیات بالنسبة إلیها کالآن. بالجمله، ما حصل فقره دعاء آن که: میکائیل که یکی از ملائکه مقرّبین حاملین عرش و رکن اربعه عالم ایجاد است صاحب رتبه منیعه و درجه رفیعه است در مقام عبودیت و طاعت تو که سایر از ملائکه آن رتبه و مقام را ندارند. بعد بدان که: هر یک از این ارکان اربعه به اعتبار حقایق کلیه در عالم معنی و سدرة المنتهی مقام دارند، و عالم جسمانی که مضیّق و محدود است، ابداً گنجایش هر یک از آنها را ندارد، چنان که جبرائیل که به صورت دحیه کلبی بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نازل می‌شد درخواست نمود که به صورت اصلی خود بر من وارد شود، جواب داد که: قوای بدنیه به غایت ضعیف است، تاب مشاهده نور قوی را ندارد ؛ چون اصرار فرمودند در بروز جناحی از او دیده، تبّ الخافقین، یعنی پُر نموده مشرق و مغرب را به طوری که غشوه بر وجود شریفش عارض شد، اگر چه پیغمبر در سیر معراج به مقامی رسید که جبرائیل به کلّی وامانده، اظهار انکسار و عجز نمود، قال: « واللّه لو دنوت أنملة لاحترقت [۱] »، لذا قال المولوی: حیرت اندر حیرت آمد این قصص بیهشیِ خاصگان اندر اخصّ [۲] ---------- [۱]: ۱ - مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج ۱، ص ۱۷۸ ؛ بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۳۸۲: - واللّه. [۲]: ۲ - مثنوی معنوی، مولوی، د ۴، ص ۱۰۵۹، « نمودن جبرئیل علیه السلام خود را به مصطفی صلی الله علیه و آله ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
صفت میکائیل و اعوان او بالجمله، از باب آن که « لکلّ حقیقةٍ رقیقةٌ [۳] و لکلّ معنی الصورة »، رقایق هر یک از آن حقایق کلّیه تب الخافقین است، مثلاً ملاحظه نما میکائیل را که چگونه رقایق و اعوان خود را به امر خدا در هر نباتی از نباتات و شجری از اشجار و حیوانی از حیوانات و هر فردی از افراد نوع انسان، بلکه در هر عضوی از اعضاء ظاهره و باطنه موکّل نموده، و مأمور برای کیل و تقسیم روزی آن جزء قرار داده، مثلاً ملاحظه نما در غذا که چون در معده انسان و حیوان که به منزله مطبخ است وارد شد، بعد از نضج و تصفیه و تعدیل در هر یک از مراتب هضومات اربعه ؛ چه طور اعوان میکائیل کیل و تقسیم نموده سهم و قسمت هر عضوی را به توسّط مستخدمین خود، از مجاری مخصوص به او می‌رساند. ---------- [۳]: ۳ - بنگرید: شرح المنظومة، ج ۴، ص ۴۶۴. و به نظر فکر و اعتبار نظر نما در اشجار مرتفعه به آن برگی که در رأس شجره است، چگونه دست خود را وا نموده و آنا فاناً از خدای تعالی درخواست رزق می‌نماید. و آن ملکی که از اعوان میکائیل است به امر خدا چگونه آب و خاک کثیف را که طبعاً مایل به سکون و طالب مرکز است او را قهراً و جبراً به خلاف میل طبیعی حرکت داده، و از ده ذرع مسافت از اسفل به اعلی می‌رساند، که آن ورقه مرزوق بی برگ و نوا نماند. و چون مقسم حقیقی حکیم عادل است، لهذا اوّلاً آن غذا را به عدالت تجزیه و تقسیم نموده، و اعطای هر حقّی را به ذی حقّ، و وضع هر شی ء در موضوع له نماید ؛ یعنی کثیف از آب و خاک را به اجزاء کثیف از شجره دهد، یعنی به تنه و ریشه ؛ و لطیف او را به اوراق و اغصان، و اَلطف او را به ثمره. چنان که مشهود است که طفل رضیع را اگر نان و گوشت بدهند اسباب هلاکت او است، باید مادران غذا را خورده و دو قرع و انبیق معده خود چندین مرتبه تصفیه و تعدیل نموده، الطف او را شیر که اجزاء رقیقه و جوهر غذا است کرده به طفل بدهد، جلّ جلاله و عمّ نواله. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
صفت جبرئیل قوله علیه السلام: وَ جِبْرِیلُ الاْءَمِینُ عَلَی وَحْیِکَ. اولاً بدان که: جبرائیل ملکی است از چهار ملائکه معظّمه که حاملین عرش خدا، و ارکان اربعه عالم وجودند و این اسم مرکّب است از دو لفظ عربی و سریانی ؛ زیرا که « جبر » عربی است، و بر سه معنی اطلاق می‌شود: [۱]: به معنی قهر و غلبه ؛ [۲]: و به معنی اصلاح ؛ [۳]: و به معنی عطا. و « ایل » که سریانی است به معنی « اللّه » است، چون اسرائیل که اسم حضرت یعقوب است یعنی بنده خدا، که هر یک از معانی ثلاثه جبر، مناسبِ حال آن ملَک مقرّب است. امّا قهر و غلبه، چه نسبت جبرائیل به عالم طبیعی و انسان کبیر نسبت روح به بدن است، و روح غالب و قاهر به اعضا و جوارح بدن است، و به اراده او است ایاب و ذهاب و حرکت و سکون بدن که آلت و مرکب روح است. قال تعالی فی حق جبرائیل: « ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی * وَ هُوَ بِالاْءُفُقِ الاْءَعْلَی [۱] »، أی ذو قوة فی عقله و رأیه. أمّا جبر به معنی اصلاح، کما ورد « یا جابر العظم الکسیر » [۲] یعنی، مُصلح او نیز مناسب او است ؛ چه جبرائیل معلّم قاطبه بشر علی الخصوص برای اشرف افراد او، چون کلّیه انبیاء علیهم السلام، و معلّم به ترتیب خود اصلاح مفاسد متعلّمین نموده، و آنها را به امر خدا از حضیض بشریت ارتقا به اوج ملکیت داده، و کمالات مکمونه که در مقام ذات و استعداد بالقوّه دارند به مقام بروز فعلیت رسانیده، نقایص آنها را جبران می‌نماید، کما أخبر اللّه تعالی فی حقّ بیته: « وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی [۳] »، که اشاره به جبرئیل است، وحی و الهام هر دو، القایِ در قلب است، نهایت اگر القا بلا واسطه ملک باشد « الهام » است، و اگر به واسطه شد « وحی ». و از باب اثبات شرافت خاتم الانبیاء بر سایر انبیاء اولواالعزم، واسطه وحی که جبرائیل است القا نموده، و بذاته فرموده: « فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی [۱] ». و نیز جبر به معنی عطا مناسب آن ملک است، و ایل چون به معنی اللّه است یعنی عطای خدا، چه عقل فعال که حقیقت جبرائیل است با عقول جزئیه که جزء و اعوان او است اعظم ترین عطایای حقّ اند، کما ورد: « ما [۲] قسّم فی العباد شی ء أفضل من العقل » [۳] ؛ لذا قال تعالی: « وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ [۴] » أی کرمناهم بالنطق والعقل والتمییز و تسلیطهم علی ما فی الأرض و تسخیر سایر الحیوانات لهم. و امین در فقره دعا: المؤتمن علی الشی ء، و منه محمدٌ أمین اللّه علی رسالته. ---------- [۱]: ۱ - سوره مبارکه نجم، آیات ۶ و ۷. [۲]: ۲ - مصباح الکفعمی، ص ۷۸ ؛ مصباح المتهجّد، ص ۳۰۶ ؛ مهج الدعوات، ص ۳۰۸. [۳]: ۳ - سوره مبارکه نجم، آیات ۳ - ۵. [۱]: ۴ - سوره مبارکه نجم، آیه ۱۰. [۲]: ۵ - اصل: لا. [۳]: ۶ - بسنجید: بحارالأنوار، ج ۱، ص ۱۵۴: « یا هشام! ما قسّم بین العباد أفضل من العقل ». [۴]: ۷ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۷۰. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
جبرئیل و اطاعت از وی در ملأ اعلی قوله علیه السلام: الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِکَ. اینها اوصاف جبرائیل است، یعنی: اطاعت کرده شده ساکنین ملأ أعلی، کما قال تعالی فی حقّه: « مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ [۵] »، چه عموم ملائکه مدبّره موکّله بر اجرام سماویه در تحت امر آن ملک مقرّب اند، چون تسخیرِ تمام قوای مدرکه و محرّکه جزئیه که به اعتباری ملائکه ارض اند در تحت نفوذ عقل بشری که مظهر جبرائیل است در عالم صغیر، که آنها را صرف فیما خلق لأجله نماید، الاّ شیطان وهم و ابلیس خیال، که اعوان شیطان کبیراند ؛ چه آنها خارج و متمرّد از تحت نفوذ امر عاقله اند، به خلاف نفوس کامله که شیطان آنها مقهور و مغلوب عقل آنها است، کما قال النبی صلی الله علیه و آله: « لکلّ نفس شیطان، و شیطانی أسلم علی [۶] یدیّ » [۷] . جبرئیل و جایگاه او قوله علیه السلام: الْمَکِینُ لَدَیْکَ، الْمُقَرَّبُ عِنْدَکَ. یعنی: جبرئیل مکین است نزد تو ای ذی منزلت رفیعه. یقال: مکّن فلان عند السلطان، أی ارتفع مقامه و عظم قدره. و مقرّب است، یعنی عندیت دارد نزد خدا، چنان که پیغمبر در حق خود فرماید: « أبیت عند ربی یُطعمنی و یُسقینی » [۱] چه نسبتِ تمام ذرات موجودات به خدا نسبت واحده و استوای حقیقی است، « الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی [۲] ». و اگر قرب و بعدی است از طرف مخلوق است « کان اللّه و لم یکن کفر و لا اسلام » [۳] . و آن که در حدیث قدسی فرماید: « من تقرّب إلیّ شبراً تقرّبتُ إلیه ذراعاً » [۴] مراد به قرب عبد به سوی خدا القربُ بالذکر و الفکر، نه قرب ذاتی و مکانی و زمانی ؛ لأنّ ذلک من صفات الاجسام و اللّه منزّه عن ذلک. و مراد به قرب خدا الی العبد قرب نِعمه و إحسانه. و فی الحدیث: « الصلاة قربان کلّ تقی » [۵]، أی الأتقیاء من الناس یتقرّبون بها إلیه. ---------- [۵]: ۱ - سوره مبارکه تکویر، آیه ۲۱. [۶]: ۲ - کذا، صحیح: بیدی. [۷]: ۳ - بسنجید: بحارالأنوار، ج ۶۰، ص ۳۱۹. [۱]: ۴ - مناقب آل ابی طالب علیه السلام ج ۱، ص ۲۱۴ ؛ بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۰۸. [۲]: ۵ - سوره مبارکه طه، آیه ۵. [۳]: ۶ - شرح الأسماء الحسنی، ج ۱، ص ۲۶۱. [۴]: ۱ - عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۵۶ ؛ بحارالأنوار، ج ۸۴، ص ۱۸۹. [۵]: ۲ - الکافی، ج ۳، ص ۲۶۵ ؛ الفقیه، ج ۱، ص ۲۱۰ ؛ تحف العقول، ص ۲۲۱. قوله علیه السلام: وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلاَئِکَةِ الْحُجُبِ. بدان که از آن جوهر غائبه از انظار و مبادی فاعله که ابداً علاقه به عالم اجسام ندارند نه به اجسام صافیه علویه و نه به اجسام طبیعیه، نه علاقه حلول و انطباع و نه علاقه تدبیری، نه مؤثّر در مادون و نه مدبّر در مادون اند، در ورای سرادقات عزّت و حجب جلال اند. و در عرف صاحب شرع از آنها تعبیر به « ملائکه کروبیان » شده، و در اصطلاح حکما الهی تعبیر به « انوار قاهره اَعلون »، أعنی طبقه طولیه مرتّبه از عقول مجرّده عشره، از باب آن که آنها در تقدّم و تأخّرِ علّیت و معلولیت چون صفوف مرتّبه اند، لهذا در قرآن کریم از آنها تعبیر به « صافّات صفّاً » [۱] فرموده، و از آنها از وله و حیرانی که در مقام شهود جمال و جلال الهی دارند و اِعراض از مادون « لایعلمون أنّ اللّه خلق آدم و لا ابلیس » [۲]، و آنها اجلّ مقام اند از این که تأثیر و تدبیر در اجسام و اصنام طبیعیه نموده، و اجسام اظلال آنها واقع شوند ؛ چنان که از آن طبقه مادون آنها از ملائکه که تأثیر در اجسام دارند حکما تعبیر به « ارباب انواع » نموده اند ؛ زیرا که قبلا گذشت که از برای هر نوعی از انواع طبیعی فرد مجرّد عقلانی است در عالم ابداع ؛ که آن افراد در تحت تربیت آنهااند، و آنها چون ذاتاً و شرافةً سبقت بر افراد و اصنام طبیعی خود دارند لهذا در لسان قرآن کریم از آنها تعبیر به « سابقات سبقاً » [۳] شده. ---------- [۱]: ۳ - بنگرید: کریمه صافات، آیه ۱. [۲]: ۴ - بحارالأنوار، ج ۵۴، ص ۳۳۶ ؛ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۰۰. [۳]: ۱ - بنگرید: کریمه نازعات، آیه ۴. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملک روح قوله علیه السلام: وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِکَ. چه از جمله ملائکه که تعلق تدبیری بمادون دارد، مسمّی به « روح مجرّده قدسیه است »، که بمفاد: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی [۴] » آن از عالم امر خدا است، نه چون بدن از عالم خلق، « أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الاْءَمْرُ [۵] »، و آن ملک روحانی تعلّق تدبیری به عالم خلق دارد، و مبدأ آثار و افعال مختلفه است از روی علم و شعور، چنان که از آن ملک که مبدأ آثار مختلفه باشد از روی عدم علم و شعور تعبیر به نفس نباتی شده که مصدر افعال و آثاری است به امر خدا، از جذب و دفع و هضم و امساک و نموّ و تصویر [۱]، ولی از روی عدم علم، حال او در تحت تسخیر ربّ الارباب حالِ قلم است در دست کاتب که گوید: در کف کاتب وطن دارم مدام کرده بین اصبعین او مقام نیست در من جنبشی از ذات من اوست در من دم به دم جنبش فکن ---------- [۴]: ۲ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵. [۵]: ۳ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۵۴. [۱]: ۴ - هکذا در اصل. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه سماوات و ملأ اعلی قوله علیه السلام: فَصَلِّ عَلَیْهِمْ، وَ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ، وَ أَهْلِ الاْءَمَانَةِ عَلَی رِسَالاَتِکَ. یعنی: رحمات و برکات الهی بر آن طبقات از ملائکه مقرّبین، الموصوفین بالصّافات صفّاً و سابقات سبقاً، مِن مجاورین ملا أعلی، که مجملی اشاره شد، و بر ملائکه آن چنانی که بعد از آنهااند مقاماً و رتبةً از زمره مدبرات أمراً، کما قال تعالی عن لسانهم: « وَ مَا مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ [۲] »، از ساکنین سماوات که اهل امانات بر رسالات و ارسالات تواند، چه مبادی فاعله و جواهر مجرّده از حواس بشریّه منقسم می‌شود اوّلاً به علویه و سفلیه. ---------- [۲]: ۵ - سوره مبارکه صافات، آیه ۱۶۴ .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
دیدان [۱] و حجر المثانه اند [۲] نسبت به انسان کبیر، و عالی را بالذات، التفاتی به سافل نیست ؛ بلکه مقصود آنها از این حرکات که از روی شعور و اراده است تخلّق و تشابه به صفات مقرّبین از انوار قاهره و ملائکه نوریه و عقول تسعه طولیه است، چنان که غایت حرکات علمی و عملی نفس ناطقه قدسیه تخلّق به اخلاق و تشابه به روح القدس و عقل فعال است. و مؤیّد کلام معصوم علیه السلام قول جدّ اعلای او امیرالمؤمنین علیه السلام است: « ثمّ زیّنها بزینة الکواکب و ضیاء الثواقب، و أجری فیها سراجاً مستطیراً و قمراً منیراً، فی فلک دائر و سقف سایر و رقیم مائر. [ثمّ فتق ما بین السماوات العلا، فملأهنّ أطوارا من] ملائکة منهم سجود لایرکعون، و رکوع لاینتصبون، و صافّون لایزالون، و مسبّحون لایسأمون، لایغشاهم نوم العیون، و لا سهو العقول، و لا فترة الابدان، و لا غفلة النسیان » [۳] . ---------- [۱]: ۱ - المبدأ و المعاد، ص ۲۳۷. [۲]: ۲ - سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۳. [۳]: ۳ - سوره مبارکه نحل، آیه ۷. [۱]: ۱ - دیدان: کرمها. [۲]: ۲ - حجر المثانه: سنگی که در مثانه متولد می‌شود. [۳]: ۳ - نهج البلاغه، ص ۴۱ - ۴۲ ؛ بحارالأنوار، ج ۵۴، ص ۱۷۶. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
خشوع ملائکه قوله علیه السلام: (فی الدعاء): الْخُشَّعُ الاْءَبْصَارِ. الخشوع: التواضع و التذلل. یعنی: آن ملائکه مذکورین ملأ اعلی از اقبالی که به مبدأ و اِعراضی که از ما سوی اللّه دارند خاشع الأبصارند، أی لایلتفتون یمیناً و شمالاً. قال تعالی: « خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ [۱] »، أی لایستطیعون النظر من هول ذلک الیوم، فلا یکون فیهم غیر العبادة و المعبود. عدم نگاه برخی ملائکه به خدا و حال آنها ---------- [۱]: ۴ - سوره مبارکه قلم، آیه ۴۳. قوله علیه السلام: فَلاَ یَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَیْکَ. یعنی: آن ملائکه قصد نمی کنند نظر کردن به سوی حقّ تعالی را به واسطه عصیان بنی آدم استحیاءً منه، کما ورد فی الحدیث: « ثور فی تحت العرش لا یرفع رأسه استحیاء من اللّه » [۲] . کما قال الداعی علیه السلام: النَّوَاکِسُ الاْءَذْقَانِ. ناکس: سر به زیر انداخته، المنکوس: المقلوب. و الذقن: تحت اللحیة، کنایه از وجه است کما قال تعالی: « یَخِرُّونَ لِلاْءَذْقَانِ [۳] »، أی یسقطون الوجه علی الأرض، که کنایه از حال رکوع و سجود آنها است. ---------- [۲]: ۱ - بسنجید: علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۹۳ ؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۷۵: « سأله عن الثور، ما باله، غاض طرفه و لا یرفع رأسه الی السماء. قال: حیاء من اللّه تعالی ». [۳]: ۲ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۱۰۹. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
طلب نامحدود ملائک در توجّه به خداوند قوله علیه السلام: [الَّذِینَ] قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِیمَا لَدَیْکَ. الرغبة: الشوق فی الطلب و الإقبال الی الشی ء. یعنی: آن ملائکه از همان ابتداء خلقتشان که به حسب رتبه مجعولیت و مخلوقیت مؤخّر از ذات جاعل و خالق اند سرمداً و دهراً، نه تأخیر زمانی، چه آنها خارج از زمان و واقع در دهرند که روح زمان است ؛ ممتد و طولانی شده است دهراً رغبت و طلب آن ملائکه در حرکات و عباداتشان به این چیزهائی که در مقام ذات حقّ است، یعنی در اتّصاف به اسماء حسنی و صفات علیا ؛ زیرا که حرکات ارادی بدون غایت محقّق نشود، چون حرکت انسان و حیوان که ارادی است، نه قسری است و طبیعی، لهذا بدون غایت نیست، بلکه در او تصوّر غایت است که اوّلاً موجب بر جزم و عزم شده، باعث بر تحریک عضلات می‌شود. و چون شهوت و غضب در نفوس افلاک و آن ملائکه مدبّره نیست، لهذا غایت حرکات آنها امر عقلانی است که تخلّق به اخلاق اللّه و اتّصاف به صفات علیا باشد ؛ چنانچه از قول معصوم علیه السلام و استفاده می‌شود که « طالت رغبتهم فیما لدیک ». و چون اسماء و صفات خدا غیر متناهی است لهذا حرکات و طلب آنها هم حدّ یقف ندارد. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
اجرای فرامین الهی توسّط ملائکه قوله علیه السلام: الْمُسْتَهْتَرُونَ [۱] بِذِکْرِ آلاَئِکَ، وَ الْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِکَ وَ جَلاَلِ کِبْرِیَائِکَ. الاهتزاز: الحرکة، قال تعالی: « وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ [۲] »، أی حرّکه الیک. و حقیقت ذکر حضور مذکور است در نزد ذاکر صفاتاً و اسماءً و صورةً، و نیز ذکر به معنی وجود و ایجاد است، قال تعالی: « هَلْ أَتَی عَلَی الاْءِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا [۳] »، أی قد مضی علی الانسان لم یکن موجوداً ؛ کما قال فی موضع آخر: « أ وَلاَ یَذْکُرُ الاْءِنْسانُ أَ نَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئًا [۴] »، أی لم یکن مقدّراً فی اللوح المحفوظ و لم یکن موجوداً فی أهل الارض. و « آلاء » در فقره دعا به معنی نعم است. و در نسخه[ای از] دعا « المستهزّون بذکر اللّه » است، یعنی: آن ملائکه مولع و حریص به ذکر خدااند. ولی بر عنوان اول ما حصل کلام معصوم آن که آن ملائکه سماویه و نفوس فلکیه حرکت کننده اند که بالعرض ایجاد آلاء و نعماء خدا را در عالم بروز و ظهور اظهار نمایند ؛ چه این عالم چون دار اسباب است، و ابا دارد خدا در عالم خلق که اجراء امور بدون اسباب معدّه نماید ؛ لهذا خدا آن ملائکه را مسخّر نموده و وسیله قرار داده که به حرکات ذاتی و عرضی خود تکمیل نعم و اصلاح معایش خلق را نموده، و حوائج ممکنات را از حضرت قاضی الحاجات ادا نمایند ؛ چه آنها مظاهر دیمومیت و فعالیت و ربوبیت حق اند نسبت به کائنات واقعه تحت کره قمر، چه نقایص و استعداداتی که در کمون و بطون و مراد اشیاء است به مقام فعلیت و ظهور رسانند که مقتضی مفاد: « بذکر آلائک » است بنا به همان تفسیر و تأویلی که از برای « ذکر » شد. و اطلاق ملائکه بر این مبادی فاعله اعمّ از مبادی مفارقه و مقاربه به اعتبار جهات نوریه آنها است [۱]، متدلّیات الی اللّه که ایادی عمّاله خدا بدانی، چنان که در نظر انبیاء و اولیاء علیهم السلام است، نه به اعتبار جهات ظلمانیه آنها و متعلّقات الی الطبیعه که موسوم به قوی و طبایع اند، به اعتبار نظر اوّل است که می‌فرماید: « وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ [۲] »، چنان که قبض ارواح را گاهی نسبت به خود دهد که: « اللَّهُ یَتَوَفَّی الاْءَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا [۳] »، و گاهی نسبت به ملک موت: « قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ [۴] ». ---------- [۱]: ۱ - صحیفه: المستهترون. [۲]: ۲ - سوره مبارکه مریم، آیه ۲۵. [۳]: ۳ - سوره مبارکه انسان، آیه ۱. [۴]: ۴ - سوره مبارکه مریم، آیه ۶۷. [۱]: ۱ - هکذا در اصل: شاید افتادگی در نسخه باشد. [۲]: ۲ - سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۱. [۳]: ۳ - سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲. [۴]: ۴ - سوره مبارکه سجده، آیه ۱۱. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
حال ملائکه به هنگام نظاره بر اهل دوزخ قال الداعی علیه السلام فی دعائه: وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیَتِکَ سُبْحَانَکَ [مَا عَبَدْنَاکَ] حَقَّ عِبَادَتِکَ. الزفر: إدخال النفس فی الباطن، کما أنّ الشهیق إخراجه مع الصوت، که کنایه از آه و ناله است به سبب اندوه و غم ؛ زیرا که در همّ و غمّ توجّه روح بخاری است متدرّجاً از ظاهر بدن به باطن، و به واسطه توجّه روح که منبع حرارت غریزیه است بر قلب، و تحلیل رطوبات بدن انقباضی در قلب و ظاهر بشره حاصل شود، لهذا نفس بالفطره به واسطه دفع اَلم حرارت مفرط حاصله از غمّ، هوای رطب خارج را فوق العاده جذب به باطن نماید که روح و انبساطی در قلب حاصل شود، و هوای حارّ مجاور قلب خارج گردد، پس ادخال او آه و زفیر است، و اخراج او ناله و شهیق، قال تعالی: « لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ [۱] ». و معنی دیگر « زفره » از نصرت و معاونت است و در فقره دعاء « تزفر علی أهل معصیتک » معنی ثانی مراد است، یعنی: آن ملائکه سکان سماوات حقایقی اند که هرگاه نظر نمایند به سوی دنیا که رقیقه جهنم است که اهل معصیت در آن مبتلا به عقوبات الهی اند به واسطه نتایج اعمال، طلباً للرحمه عرض می‌نمایند « تزفر » یعنی: خدایا نصرت و رحمت نما به اهل معصیت خود به رحمت واسعه « الّتی وسعت کلّ شی ء » [۲] ؛ لأ نّک لاتضرّک المعصیة و تسرّک الطاعة. کما أخبر اللّه تعالی عن حالهم « وَ الْمَلاَآئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الاْءَرْضِ [۳] »، یعنی: آن ملائکه بعد از تسبیح و تنزیه ربّ خود استغفار و طلب رحمت و نعمت و دفع نقمت می‌نمایند از برای کلّ اهالی ارض از مطیع و عاصی، تقی و شقی. چنان که عمومیت از « من » موصوله استفاده می‌شود چه عالم ارض و دار طبیعت باطن جهنم است، به مفاد « وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ [۱] » ؛ زیرا که اجسام طبیعیه که ظلّ ذی ثلاث شُعب اند به اعتبار اَقطار و ابعاد ثلاثه آنها، از عرض و طول و عمق، چون مؤلّف از اضداد، و دائم در کون و فساد، و ذبول و فنا، مبتلا به ظلمات ثلاثه زمان و مکان و مادّه اند، لهذا نیست دنیا الاّ الشرور و الآفات و الابتلاء و النقصانات، کما قال مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام فی حقّها: ---------- [۱]: ۵ - سوره مبارکه هود، آیه ۱۰۶. [۲]: ۱ - اقتباس از سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۶. [۳]: ۲ - سوره مبارکه شوری، آیه ۵. [۱]: ۳ - سوره مبارکه توبه، آیه ۴۹ ؛ سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۵۴. فصفوتها ممزوجة بکدورة و راحتها مقرونة بعناء [۲] لذا ورد فی الحدیث: « من أراد الدنیا أصابه فقر لا غناء له، و سقم لا صحة فیه و ذلّ لا عزّة فیه » [۳] . و فی حدیث آخر: « الدنیا غذائها سمام، و أسبابها رمام » [۴]، یقال: سممت الطعام أی: جعلت فیه السمّ. بالجمله، چون دنیا باطن جهنم است، لهذا ورود بر نار در قول حق تعالی: « وَ إِن مِّنکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا [۵] » ورود بر دنیا است، چه « واردها » که اسم فاعل است به معنی حال است نه استقبال، این است که از شمول این آیه مبارکه از معصوم سؤال نمودند که آیا شما هم واردانید؟ فرمودند: « جزنا و هی خامدة » [۶] . « و سبحانک [ما عبدناک] حق عبادتک»: و در فقره دعا آن قول ملائکه بعد از طلب مغفرت و رحمت برای عموم اهالی ارض به خصوص مکلّفین، به منزله معذرت خواهی برای عاصیان از بنی آدم است. یعنی: خدایا آنها به واسطه استیلای شهوت و غضب و غلبه غفلت که لازمه اصلاح عالم و عماد عمارت دنیا است و ابتلاء آنها به نفس اماره بالسوء که تو لمصلحةٍ در آنها قرار داده[ای] کما هو حقّه از عهده وظایف طاعات و عبودیت تو بر نیایند از باب عدم مقتضی و وجود مانع، ما تسبیح و تنزیه و تقدیس پس می‌نمائیم حقّ عبادت و اطاعت اوامر و نواهی تو را، که ذاتاً منزّه و مبرائیم از آلایش شهوت و غضب که ملزوم عصیان است، کما قال فی حقّهم: « لاَّ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ [۱] ». ---------- [۲]: ۴ - دیوان علی علیه السلام، ص ۳۶. [۳]: ۵ - شرح الاسماء الحسنی، ج ۱، ص ۳۱. [۴]: ۶ - مجمع البحرین، ج ۲، ص ۴۳۳ ؛ و بسنجید: نهج البلاغة، ص ۱۶۵. [۵]: ۷ - سوره مبارکه مریم، آیه ۷۱. [۶]: ۱ - بسنجید: بحارالأنوار، ج ۸، ص ۲۵۰ (با اختلافی در الفاظ). [۱]: ۲ - سوره مبارکه تحریم، آیه ۶. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
داستان هاروت و ماروت و تأویل آن چنان که شعبه[ای] از ملائکه که از جمله آنهااند هاروت و ماروت چون عصیان بنی آدم را در ارض مشاهده نمودند، و از ابتلاء آنها غافل، لهذا استهزاءً علیهم قالوا: « أَ تَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ [۲] » خدا آنها را ابتلاءً و اختباراً به عالَم ارض و دار طبیعت و منبع اضداد فرستاد، و چون شهوت و غضب که جلب ملایم بدنی و دفع منافر بدنی از لوازم دار اضداد است که بتوانند چندی خود را در دنیا حفظ نمایند خدا در آنها قرار داد. چون به مقتضای: « اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ [۳] »، به دنیا آمدند اوّلاً عاشق بر زن جمیله[ای] شدند، و به خواهش و هوای او شراب نوشیده ؛ ناصحی که آنها را از عصیان نهی نمود به امر آن مکّاره مقهور و مغلوب و مقتول نموده، مع ذلک به وصال معشوقه نرسیده به عقوبات الهی و در چاه بابل محبوس شدند. حکماء الهی در تأویل این گفته اند که: چون ملائکه مطلقاً معصوم اند و ابداً خطا بر آنها جایز نیست، لهذا این مطلب اشاره به هاروت و ماروت قلب و روح است، که آن دو از باب آن که « خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام » [۱]، پیش از تعلّق به عالم طبیعت و ابتلای به تن داخل در ملائکه مجرّده بودند، کما قیل: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود [۲] به امر « اهْبِطُوا » نزول به بدن نموده شهوت و غضب که لازمه بدن است در آنها قرار گرفت. اوّلاً عاشق بر دنیا که زوجه سوء است شدند، در محبت او شراب غفلت خورده، و ناصحی که عاقله است مغلوب و مقتول نموده، و چون دنیا که سجن ابرار و مَزبله اخیار است محلّ حرمان است، عاقبت به وصال او نرسیده، و به نحو تعاقب افراد «أَخْلَدَ إِلَی الاْءَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ [۳] » در چاه طبیعت محبوس شدند، کما قیل: تا به کی در چاه طبعی سرنگون یوسفی یوسف بیا از چه برون تا عزیز مصر ربانی شوی وارهی از جسم و روحانی شوی [۴] ---------- [۲]: ۳ - سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰. [۳]: ۴ - همان، آیه ۳۶. [۱]: ۱ - معانی الأخبار، ص ۱۰۸ ؛ مناقب ابن شهر شوب، ج ۲، ص ۳۵۷ ؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۶۶. [۲]: ۲ - حافظ شیرازی، مطلع غزل: «فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم». [۳]: ۳ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶. [۴]: ۴ - شیخ بهایی، نان و حلوا، « فی تأویل قول النبی علیه السلام: حبّ الوطن... ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه نوزده گانه عالم طبیعت باری، چون عالم طبیعت رقیقه و ظاهر جهنم است حق تعالی در او نوزده قسم از ملائکه مدبّرات جسمانی المعبّر عنها بالغلاظ الشداد باعتبار تعلّقهم بالمواد، قرار داده، و قال: « عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ [۱] »، چه موجب تدبیر و تکمیل عالم طبیعی سبعةٌ من الکواکب و اثنی عشر من البروج، و المجموع تسعة عشر ؛ چنان که قوای بدنی که مستخدمین جنبه ناسوتیت انسان است تسعه عشر است، اعنی قوای خمسه ظاهر و خمسه باطنه، و شهوت و غضب با قوای سبعه نباتیه از جاذبه و ماسکه و هاضمه نامیه و دافعه و مصوّره و مربّیه که مجموع این عدد است. باری، چون این ملائکه مذکورین از شُعب ملائکه جسمانی و به اعتبار تعلّقشان به اجرام صافیه علویه و اجسام سفلیه ارضیه مبادی مقارنه اند، لهذا داعی علیه السلام در این فقره مقیّد می‌نمایند به روحانی، کما قال: ملائکه مقرّب فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلاَئِکَتِکَ، وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَکَ. الزلفی: القربی، کما فی الحدیث: « ما لک من عیشک إلا لذّة تزدلف بک إلی حمامک » [۲]، أی تقرّبک، أی موتک. چه ملائکه شعوب و قبایل مختلفه و طبقات متفاوته اند، از روحانیه و جسمانیه، علویه و سفلیه، سماویه و ارضیه، و اعلای از آنها طبقه[ای] اند که طعام آنها تسبیح و شرابشان تنزیه و تقدیس است، از کرّوبیان جواهر عقلیه بطبقات أنواعها و أنوارها ؛ و منهم: روح القدس النازل بأنوار الوحی فی قلوب أولی القوّة بإذن اللّه تعالی، و هم أهل القرب عند ذی العرش مکین، فامتلأ من نور اللّه، و لم ینظروا إلاّ إلی وجه اللّه، و هو قرة أعینهم. ---------- [۱]: ۵ - سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۰. [۲]: ۱ - تحف العقول، ص ۲۹۹ ؛ الأمالی، مفید، ص ۱۷ ؛ بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۱۷۹. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه رساننده اخبار غیب قوله علیه السلام: وَ حُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَی رُسُلِکَ، وَ الْمُوءْتَمَنِینَ عَلَی وَحْیِکَ. یعنی: درود و رحمت بر آن ملائکه که حاملین اخبار غیبیه اند ممّا لم یکن، ثمّ کان الغیب، ما کان غائباً عن الخلق من أحکام القضائیة و القدریة، قال تعالی: « عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ [۱] »، رسول اگر بلا واسطه باشد شامل رسالت ملک است، و اگر به واسطه باشد از جنس بشر است. و در رسالت ملائکه چنانکه مفاد فقره دعا است که حاملین امورات غیبیه اند به سوی قاطبه خلق، خصوص انبیاء و رُسُل به مقتضای قوله تعالی: « جَاعِلِ الْمَلاَآئِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ [۲] ». آن یا رسالات تکونیه است یا تشریعیه. اما تکوینیه: چنان که اشاره شد که تمام امورات مکتوبه مقدّره در لوح محفوظ از باب آن که « لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ [۳] »، أی لکلّ وقت مکتوب، معلوم و حادث معین هر واقعه و حادثه از خیر و شرّ، بر طبق آنچه تقدیر و تقسیم شده در علم ازلی، بر حسب مجازات و مکافات عباد به توسّط حرکات ملائکه سماویه به هر فردی در اوقات مقرّره می‌رسد، بدون تقدّم و تأخّر، چنان که به پیغمبر خبر می‌دهد: « وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ [۴] »، یعنی یا به تو ارائه می‌دهیم بعضی از آن چیزهائی که به آنها وعده داده ایم به آن که در زمان حیات تو به آنها می‌رسانیم، یا آن که بعد از موت و فوت تو از دنیا: ممّا قدرنا لهم، به آنها می‌رسد، چه: « الأمور [۱] مرهونة بأوقاتها » [۲] . أمّا رسالات تشریعیه: آنها، چون ملائکه[ای] که موکّلین بر ایجاد و الهام اند نسبت به آنها علیهم السلام، کما قال علی علیه السلام: « و منهم أمناء علی وحیه، و ألسنة علی رسله، و مختلفون بقضائه و أمره » [۳] . ---------- [۱]: ۲ - سوره مبارکه جن، آیات ۲۷ و ۲۸. [۲]: ۱ - سوره مبارکه فاطر، آیه ۱. [۳]: ۲ - سوره مبارکه رعد، آیه ۳۸. [۴]: ۳ - سوره مبارکه یونس، آیه ۴۶. [۱]: ۴ - اصل: الأمورات. [۲]: ۵ - عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۹۳ ؛ بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۶۶. [۳]: ۶ - نهج البلاغه، ص ۴۱ (خطبه ۱) ؛ بحارالأنوار، ج ۵۴، ص ۱۷۶. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
تأویل بال ملائکه اما اثبات جناح از برای آنها مثنی و ثلاث و رباع، کما فی القرآن [۴] ابداً مخالفت با عقل و نقل ندارد که از برای اشباح برزخیه و صور مثالیه ملائکه که مخصوص است مر مشاهده آنها را عیون انبیاء، که آن که صورت جناح و طیران و مُسیّر [۵] باشد ؛ چه برای هر حقیقتی رقیقه[ای] و به جهت هر معنی صورتی است، چنان که حقیقت « سنین قحط » در صورت « بقرات عِجاف » ظاهر می‌شود، و سنین رخا در صورت « بقرات سمان » [۶] این است که از برای حقایق عقول بشریه جزئیه که جنود و اعوان جبرائیل اند، جناح و طیران است که قوای مدرکه طیاره اند و قوای محرّکه سیّاره، لهذا گفته اند حکماء که: انسان بالقوه صاحب دو بال است، یکی قوّه علاّمه و دیگری عمّاله، و اگر این دو را به علم و عمل و تهذیب اخلاق تکمیل نموده و از قوّه به فعلیت آورد تواند خود را از حضیض ناسوت به اوج ملکوت رساند، و اگر به کلّ علایق دنیا و اوزار طبیعت آلوده نمود که به مفاد: « اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الاْءَرْضِ [۱] » مخلّد است، کما قال تعالی: « وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْناهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إلَی الاْءَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ [۲] ». چنان که در طرف ترقّی و عروج فرموده: « إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ [۳] »، چه، حق تعالی بر روح و نفس موقّته اطلاق کلام و کلمه فرموده، کما قال: « بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ [۴] »، زیرا که الکلمة: هو المعرب عمّا فی الضمیر، و نفوس قدسیه هم چون معرب عمّا فی غیب الغیوب اند، یعنی مظهر اسماء و صفات حق اند، آیه و کلمه اند. بالجمله، اشاره به عروج و صعود نفس است بعد الفراق ما قیل: بگشا پر و بال و پس برون پر زین گنبد چرخ سال خورده ---------- [۴]: ۷ - بنگرید: سوره مبارکه فاطر، آیه ۱. [۵]: ۸ - هکذا در نسخه. [۶]: ۱ - اشاره است به سوره مبارکه یوسف، آیات ۴۳ و ۴۶. [۱]: ۲ - سوره مبارکه توبه، آیه ۳۸. [۲]: ۳ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۶. [۳]: ۴ - سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰. [۴]: ۵ - سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۵. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه خاصّ الهی در بطون آسمانها قوله علیه السلام: وَ قَبَائِلِ الْمَلاَئِکَةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ، وَ أَعْطِیتَهُمْ [۵] عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِکَ، وَ أَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ [۶] أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِکَ. قبایل: جمع قبیله است، و هی جماعات مختلفة و أصناف متفاوتة. و الطول: خلاف العرض. و الأطباق: جمع طبق، و الطبق غطاء کلّ شی ء. قال تعالی: « سَماواتٍ طِبَاقًا [۷] »، أی بعضها فوق بعض. یعنی قرار داده قبائلی از ملائکه را مخصوصاً لنفسک، به آن که نیست شغل آنها دائما جز تقدیس ذات مقدّس تو، و عطا نموده به آنها طعام تسبیح و شراب تقدیس را، چه، آنها چون ابدان و اجسام مرکّبه عنصریه مؤلّف از اضداد نیستند که به واسطه استیلاء حرارت غریزیه و شمسیه دائم در ذبول و تحلیل باشند، و محتاج به اخذ بدل ما یتحلّل از اغذیه و اشربه، و آنها را به اعتبار تعلق تدبیری سکونت داده در اطباق و حجابات سماوات، نه آن که برای آنها در سماوات محلّ محدودی باشد، از قبیل متمکّن در مکان، و مظروف در ظرف، و حالّ در محل، چه آنها از باب آن که ملک اندر تنِ فلک جان است، چون نفس ناطقه قدسیه اند نسبت به بدن، لیس لها موضع مخصوص من البدن، بل داخل فیها، لا کدخول الشی ء فی الشی ء، و خارج عنها لا کخروج الشی ء عن الشی ء. بل لیس فیها بوالج و لا عنها بخارج [۱]، مع کل الأعضاء لا بالممازجة، و غیر کلّها لا بالمزایلة. ---------- [۵]: ۶ - صحیفه: اغنیتهم (این ضبط صحیح است). [۶]: ۷ - اصل: بطول. [۷]: ۱ - سوره مبارکه نوح، آیه ۱۵ و سوره مبارکه ملک، آیه ۳. [۱]: ۲ - بسنجید: غررالحکم، ص ۸۱. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
اقسام ملائکه روحانی و جسمانی علی الجمله، چنان که از فقره دعا استفاده می‌شود، ملائکه بر مبعوث و قبایل متفاوته اند، از صوری و معنوی، جسمانی و روحانی، و هر یک از اقسام داخلی اند و خارجی. اما روحانی خارجی: چون عقول مجرّده و نفوس کلّیه. و روحانی داخلی: چون عقول نظریه و عقول عملیه، بل هر ملکه از ملکات انسان به منزله ملک داخلی است ؛ زیرا که هر صفتی که به حدّ ملکه راسخه رسید یصدر عنها آثارها بالسهولة ان کانت نوریة یسدّده إلی الصواب، و إن کانت ظلمانیةً یقوده إلی النار، لذا ورد فی الخبر: « أنّ لابن آدم لمّتان لمّة من الملک ایعاد بالخیر و تصدیق بالحق [... [و لمّة من الشیطان [۱] إیعاد بالشر و تکذیب بالحقّ » [۲] . و اللمّة: هی الهمة، و القصد تقع فی القلب فما کان من خطرات الخیر فهو من الملک، و ما کان من خطرات الشرّ فهو من الشیطان [۳] . و اما جسمانی خارجی از ملائکه: چون ملائکه ذو اجنحه که بر انبیاء نازل می‌شدند، و جسمانی داخلی: چون قُوی و مدارک بدنیه، به لحاظ جهات نورانیه و وجه اللّهی آنها متدلّیات إلی اللّه لا من حیث جهاتهم الظلمانیة، متعلّقات بالطبیعة. ---------- [۱]: ۳ - مصدر: العدو / در برخی از منابع چون الکافی، ج ۲، ص ۳۳۰ « الشیطان » درج شده ولی عبارت حدیث دگرگون است. [۲]: ۴ - بحارالأنوار، ج ۶۷، ص ۳۹. [۳]: ۱ - مجمع البحرین، ج ۴، ص ۱۴۳. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه موکّل بر اوامر الهی قوله علیه السلام: وَ الَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الاْءَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِکَ. آن قسم از ملائکه که سابقاً ذکر شد ساکن اطباق و اجواف سماوات اند یدور بدورانها، کما قال تعالی فی حقّهم: « حَآفِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ [۴] »، چه، « حفّاً » [۵] به معنی طواف و دوران است، و « حولهم » به معنی حرکت است، کما ورد « لا حول و لا قوة إلاّ باللّه » [۶] أی لا حرکة و لا استطاعة إلاّ بمشیة اللّه. یا آن که « حول » از تحوّل و انتقال است از موضعی به موضعی، و هر دو معنی مناسب است. و عرش اشاره به فلک اعظم است. فقره دعا از قولِ معصوم اقتباس از آیه شریفه شده: « وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجآئِهَا [۷] »، یعنی از ملائکه که بر جوانب و اطراف عرش طواف می‌نمایند، منتظر امر الهی اند برای مخلوق به تمام وعد و وعید، لأنّ أوامره تعالی ینزل من السماء الی الأرض، کما قال تعالی: « خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَ مِنَ الاْءَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاْءَمْرُ بَیْنَهُنَّ [۱] »، أی یجری أمر اللّه و حکمه بینهنّ و یدبّر تدبیر فیهنّ، ثمّ ینزّل الی الأرض بتقدیر العزیز العلیم. چنان که فرموده: « وَ فِی السَّمَآءِ رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ [۲] »، یعنی همان طور که تمام ارزاق، و ما یحتاج شما از اطعمه و اشربه و فواکه و حبوب حتی ملبوس و مرکوب شما از سماء است، چه حصول تمام در ارض به تأثیر حرکات سمائیه ؛ نیز و « مَا تُوعَدُونَ »شما هم از خیر و شر از سماء نازل است. ---------- [۴]: ۲ - سوره مبارکه زمر، آیه ۷۵. [۵]: ۳ - هکذا در اصل. [۶]: ۴ - الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰. [۷]: ۵ - سوره مبارکه حاقه، آیه ۱۷. [۱]: ۶ - سوره مبارکه طلاق، آیه ۱۲. [۲]: ۱ - سوره مبارکه ذاریات، آیه ۲۲. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
تفسیر جفّ القلم زیرا که اجسام لطیفه و نفوس منطبعه آنها الواح قدریه حق اند که از لوح محفوظ و علم عنائی صور، ما کان و ما یکون، دوره کهغری [۳] که قدر حرکت فلک ثوابت است دفعةً در آنها ثبت و ضبط می‌شود، و آن صور از آنها متدرّجاً هر یک به اقتضای زمانْ مقدّر خود در الواح مواد عنصری که رقّ منشور است - لانتشاره - چون واقع شد آن وقت به مقتضای: « السَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ [۴] » آن دوره سابق طی شده، صور سابقه محو شود، و صور دوره لاحقه از علم خدای تعالی ثبت به مفاد: « یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ [ [۵] »می گردد]، این است معنای: « جفّ القلم بما هو کائن الی یوم القیامة » [۶] به واسطه آن که مقدورات الهیه المتوالیات فی سلسلة الزمان باعتبار کونها فی سلسلة لوح القضاء الأزلی و العلم العنائی، لایرد الیها التغییر و النسخ و البداء، کما فی الدعاء اقتباساً من القرآن [۱]: « یا من لا معقّب لحکمه، یا من لا رادّ لقضائه » [۲] . ---------- [۳]: ۲ - قبلاً تفسیر آن گذشت. [۴]: ۳ - سوره مبارکه زمر، آیه ۶۷. [۵]: ۴ - سوره مبارکه رعد، آیه ۳۹. [۶]: ۵ - مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۱۸۹ ؛ مسند أحمد، ج ۲، ص ۱۹۷: - الی یوم القیامة. [۱]: ۶ - بسنجید: سوره مبارکه رعد، آیه ۴۱. [۲]: ۷ - مصباح الکفعمی، ص ۲۵۴ ؛ البلد الامین، ص ۴۰۸ ؛ إقبال الأعمال، ص ۲۰۲ ؛ بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۳۹۲. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
تفسیر نسخ و بدا و أما النسخ و البداء فی مقدورات اللّه باعتبار وقوعها فی الألواح القدریة من القدر العلمی و القدر العینی، که اشاره است به نقوش نفوس منطبعه فلکیه که به ازای خیال انسان است، و هو لوح المحو و الإثبات، زیرا که بداء تجدید رأی و ظهور علم به حکم و مصالح شی ء مقدور است بعد از جهل و خفای او. و بدای به این معنی، که ظهور بعد الخفاء و علم بعد الجهل باشد، بر حقّ تعالی که عالم بما کان و ما یکون است ازلاً و ابداً محال ؛ کما قال علیه السلام: « ما بدا [۳] للّه فی شی ء الاّ کان فی علمه قبل أن یبدو له » [۴] و آن که در خبر است: « الأقرع و الأبرص والأعمی بدأ للّه عزّوجل أن یبتلیهم » [۵]، أی قضا بذلک و قضائه سابق أن اللّه یفعل ما یشاء و ما یشاء فی ما لایزال إلاّ ما شاء فی الأزل، و أنّ اللّه تعالی ما ولّی أحداً إلاّ ما نولاّه طبعاً و إرادةً به حسب استعداد و استدعای لسان حال اعیان ثابتة فی مقام العلم، لأ نّه أعدل العادلین و مجیب الدعوات، [و] ضع کل شی ء فی موضعه و أعطی [۶] کلّ ذی حقّ حقه، و هذا عین العدل و الرحمة، ما جعل اللّه النار حارّةً و الماء باردة، بل أوجدهما ؛ فالاستقامة فی الألف مطلوبة و الإعوجاج ---------- [۳]: ۱ - قبلاً تفسیر آن گذشت. [۴]: ۲ - الکافی، ج ۱، ص ۱۴۸. [۵]: ۳ - بحارالأنوار، ج ۴، ص ۱۲۴. [۶]: ۴ - اصل: اعطاء. فی الدالّ مرغوبة، لذا ورد فی الخبر: « إن اللّه خلق الخلق کلّهم فی الظلمة » [۱]، ثمّ قال لهم لتخییر کلّ منکم لنفسه صورة خلقه علیها [۲]، کما قال تعالی: « خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ [۳] ». پس نسبت بداء به بعضی از مقدورات الهیه از حیث وقوع آنها در الواح قدریه و نفوس منطبعه و اجرام سماویه که از جمله دفاتر علم خدااند عین حتم و وجوب است نسبت به قضاء لایزالی که ابداً قابل نسخ و تبدیل نیست، کما قال تعالی: « لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً [۴] »، این است که از پیغمبر صلی الله علیه و آله سؤال نمودند: « أنحن [۵] فی أمر مستأنف جدید، أم فی أمر [قد] فرغ؟ قال: فی أمر فرغ [منه]. قال: ففیم العمل؟ قال: صلوات اللّه علیه: اعملوا کلّ میسر لما خلق له » [۶] . کما قیل: کشت نو کاریم بر کشت نخست آن دوم فانی و آن اول درست تخم اوّل کامل و بگزیده است تخم ثانی فاسد و پوسیده است افکن این تدبیر خود را پیش دوست گرچه تدبیرت هم از تقدیر اوست [۷] ---------- [۱]: ۵ - بسنجید: شرح الأسماء الحسنی، ج ۱، ص ۵۴. [۲]: ۶ - کذا / عبارت قدری مشوش است. [۳]: ۷ - سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۱. [۴]: ۸ - سوره مبارکه احزاب، آیه ۶۲. [۵]: ۹ - مصدر: أنعمل. [۶]: ۱۰ - مسند احمد، ج ۴، ص ۶۷. [۷]: ۱ - مثنوی معنوی، مولوی، د ۲، ص ۳۳۰ - ۳۳۱، « برگزیدن پادشاهی غلامی را ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
ملائکه مؤکل بر باران و ابر قوله علیه السلام: وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ. الخزینة و المخزن: هو ما یخزن فیه الشی ء. و خزّان المطر: أی الحافظین له، قال تعالی: « وَ إِن مِّن شَیْ ءٍ إِلاَّ عِندَنا خَزَآئِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ ». [۸] و «مطر» اطلاق می‌شود بر کلّ ما ینزل من السماء، کما قال تعالی: « وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ ». [۱] و زجر: به معنی منع است، و زواجر جمع او. و مراد به جریان المطر ملائکه موکّلین بر سحاب اند که « ودق » را که رطوبات صاعده باشد در منافذ خود ضبط می‌نمایند، تا امر به انزال و ارسال برسد. و زواجر سحاب، مقصود ملائکه موکّلین بر ریاح اند که منع می‌نمایند سحاب را از جهتی، و یسوقه الی جهة أمر اللّه تعالی [بها]، و یبسطها فی السماء کیف یشاء. پس ملائکه ای که بر ریاح و بر بخار منعقد موکّل ند او را معلّق و معوّق در هوا به خلاف میل طبیعی آب که به واسطه ثقل مایل به مرکز است نگاه می‌دارند، چون امر خدا به نزول قطرات صادر شد ملائکه موکّله بر ریاح قطعات سحاب را سوق داده، به هم ملصق و منضمّ نموده، متراکم می‌نمایند، و در غلبه فشار، اجزاء سحاب را به یکدیگر رطوبات منافذ او را به عصر خارج می‌نمایند، و چون ملایکه و صنایع مقهور و مسخّر حقّ و ایادی عمّاله اویند، لهذا فعل آنها را نسبت به ذات مقدّس دهد، به مصداق: « وَ أَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَآءً ثَجَّاجًا [۲] »، یعنی: ما نازل نمودیم از فشرده شده‌ها که سحاب باشد ماء سیال را « لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَبَاتًا [۳] ---------- [۸]: ۲ - سوره مبارکه حجر، آیه ۲۱. [۱]: ۳ - سوره مبارکه هود، آیه ۸۲. [۲]: ۴ - سوره مبارکه نبأ، آیه ۱۴. [۳]: ۱ - همان، آیه ۱۵. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
چگونگی تکوّن ابر و باران اما سبب طبیعی در تکوّن سحاب چنان که سابقاً اشاره شد این است که هرگاه اثر نماید شمس به سخونت خود، در بخار و اراضی رطبه، حاصل می‌شود بخار که مرکّب است از اجزاء رشیه مائیه و از حرارت شمسیه و به واسطه خفّت حرارت که طبعاً مایل به علوّ است، چون صعود نموده به طبقه زمهریریه از هوا رسید، از باب آن که به آن طبقه از هوا اثر انعکاس اشعه شمسیه نمی رسد، در کمال برودت است، به جهت استیلای برودت اجزاء ماء منجمد و منعقد شده، اسمش « سحاب » است ؛ و قطرات خارج از او « مطر ». عدم تنافی قواعد طبیعی با وجود ملائکه موکّل و آن که در خبر است که نزول امطار به فعل ملائکه است منافاتی با قواعد طبیعیین ندارد، به واسطه آن که ملکی که موکّل است بر فلک اعظم و بر فلک شمس که باز آنها مسخّر در تحت نفوذ امر انوار قدسیه اند از ملائکه مقرّبین فوق مرتبه خود آنها موجب بر حرکات کواکبند جنوباً و شمالاً، و لو لم یدیر الشمس فی بروج الإثنی عشریة لم یحصل البخار. و همچنین ملائکه موکّله بر بحار و کره زمهریریه که تمام آنها از حیث جنبه وجه اللّهی شان ملائکه اند و از لحاظ وجه النفسی قوی و طبایع، کما قال النبی صلی الله علیه و آله: « جاءنی ملک البحار و ملک الأمطار و ملک الجبال » [۱] . و چون طبیعیون نظرشان مفطور و مقصور است بر ملاحظه کثرات طبایع و اجسام، و مقام توحید صفاتی و افعالی ندارند که تمام را به منزله آلات و ادوات و ایادی عمّاله و جنود مسخره خدا به مقتضای: « وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ [۲] » دانسته، و در مقام نفی ماسوی و توحید فعلی، « لا مؤثّر فی الوجود إلاّ اللّه » [۳] و کلمه علیه « لا حول و لا قوّة الاّ باللّه » [۴] را قلباً نه لساناً متذکّر شوند، لهذا یعبرون عنها ب« النفوس الفلکیة » و « الطبایع الکلیة » به خلاف نظر انبیاء و اولیاء که به مقتضای: « لا أری إلاّ وجهک و لا أسمع إلا ضوءک » [۱] . ---------- [۱]: ۲ - بسنجید: بحارالأنوار، ج ۱۸، ص ۲۴۳. [۲]: ۳ - سوره مبارکه مدثر، آیه ۳۱. [۳]: ۴ - بنگرید: نهج الحق، ص ۱۰۱. [۴]: ۱ - الکافی، ج ۱، ص ۲۳۰. [۱]: ۲ - بسنجید: شرح الأسماء الحسنی، ج ۱، ص ۷۰. جهات نفسانی و ظلمانی اشیا را از نظر شهود محو نموده، و به جهات وجه اللّهی اشیاء به مفاد: « فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ [۲] » تمام را متدلیّات الی اللّه، مظاهر قدرت حقّ [۳] و ایادی عمّاله و مسخّر در تحت یدین جلال و جمال ملاحظه نموده، به مصداق: « بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَآءُ [۴] »، لهذا تمام را ملائکه مشاهده می‌نمایند، نه طبایع ؛ چه از باب معیت قیومیت حق تعالی به اشیاء به مفاد: « هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ [۵] »، و این حدیث « مع کلّ شی ء لا بمقارنة و غیر کل شی ء لا بمزایلة » [۶] که اشدّ است از معیّت نفس ناطقه به بدن، حمد اشیاء را اضافه به ذات مقدس دهد، کما قال: « وَ إِن مِّن شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ [۷] »، أی یسبّحه بتسبیحه و یحمده بحمده. و چنین است باقی صفات، و آثار به این نظیر است: « وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَی [۸] »، کما قیل: گر بپرانیم تیر، آن کی ز ما است ما کمان و تیر اندازش خداست [۹] ---------- [۲]: ۳ - سوره مبارکه بقره، آیه ۱۱۵. [۳]: ۴ - اصل: + را. [۴]: ۵ - سوره مبارکه مائده، آیه ۶۴. [۵]: ۶ - سوره مبارکه حدید، آیه ۴. [۶]: ۷ - بحارالأنوار، ج ۴، ص ۲۴۷. [۷]: ۸ - سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴. [۸]: ۹ - سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷. [۹]: ۱۰ - مثنوی معنوی، مولوی، د ۱، ص ۴۵ « اعتراض مریدان بر خلوت وزیر ». .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357