eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
قاسم، ابراهیم و خیر کثیر به تاریخ زندگانی پیامبر(ص) دقت کرده‌اید؟ نام دو نفر از فرزندان ایشان قاسم و ابراهیم بود که خدای متعال آنها را (ابتدا قاسم و سپس ابراهیم را) به فاصله چند سال، از او گرفت و سپس به او خیر کثیر و کوثر را عطا کرد: إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَر (کوثر/۱). خدایا انقلاب ما هم، هم قاسمش را قربانی تو کرد و هم ابراهیمش را؛ آیا بعد از این قربانی‌های گران‌سنگ، هنوز وقتش نرسیده تا بر ما نیز با خیر کثیر منت بگذاری؟... بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (هود/۸۶). . @zandahlm1357
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلامی: شهید رئیسی منزلت ‌بین‌المللی ایران را رشد داد فرمانده کل سپاه: 🔹‌شهید رئیسی یک شخصیت الهی داشت و معیار یک رئیس جمهور کامل بود در شبانه‌روز دغدغه مردم را داشت و جلسات او تا نیمه‌های شب همه ادامه داشت. 🔹شهید رئیسی در این دوران کوتاه ۳ ساله ریا‌ست جمهوری عرصه‌های وسیعی را برای ایران ساخت، ‌شهید رئیسی کارخانه های تعطیل شده را احیا کرد، به روستاها سر کشید، ایران را از تحریم خارج کرد، او منزلت ‌بین‌المللی ایران را رشد داد. 🔹شهید عبداللهیان در و‌عده صاد‌ق واقعا درخشید و در مقابل ابرقدرت‌ها ایستاد؛ فهم سیاسی بالایی داشت و منطق ایران را در دنیا ترویج می‌کرد؛ این شهید واقعا متواضع بود. 🔹شهید آل هاشم با مردم زندگی می‌‌کرد و زبان دل آنها بود؛ استاندار شهید خستگی‌ناپذیر بود و نمونه یک عنصر اجرایی قدرتمند بود. 🔹شهید موسوی را بیش از ۱۵ سال می‌شناسم، ‌این شهید یک پاسدار فداکار بود و از جان گذشته و مهربان و مردم‌دار و خستگی‌ناپذیر بود؛ او برای جان فدا بودن رئیس جمهور پیشگام بود و بارها مجروح شد و با پای شکسته در میدان بود. 🔹شهید موسوی به پاسداری خود ایمان داشت، او در میدان عمل ‌جدی بود، گاهی اعضا و جوارحش پاره می‌شد اما برای مردم از همه چیز می‌گذشت. . @zandahlm1357
نصب بنر در سرتاسر شهر کلمبو، پایتخت سریلانکا با عنوان «خداحافظ برای همیشه شیر خاورمیانه» . @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از صدام کمتر بودن افتخار نیست… 🔹‌سخنان صدام پس از وفات حضرت امام خمینی ره در مورد ایش 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 ای بعضی از سلبریتی ها و مزدوران آمریکا وااای بحالتان ... صدام با همه جنایاتش بعد از رحلت امام خمینی گفته بود علیه اون مرد دیگر حرفی زده نشود برخی از شما ها از صدام هم پست تر است از خودتان شرم کنید . @zandahlm1357
📷 تصویری از سران گروه های مقاومت در تهران در حاشیه مراسم تشییع شهید و همراهان 🔺 تا دولت کریمه عجل الله تعالی فرجه، نهضت ادامه دارد ... ✍ "قاسم اکبری" . @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اقدام تحسین برانگیز نماینده سابق پارلمان ایتالیا و نصب پرچم فلسطین در بالکن ساختمان مجلس نمایندگان ایتالیا 🔝استفانو آپوزو از بالکن فریاد زد: نسل‌کشی را در غزه متوقف کنید، از سلاح های ایتالیایی در نسل‌کشی صورت گرفته توسط اسرائیل استفاده می‌شود . @zandahlm1357
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬛️فیلم دیده نشده از رئیس‌ جمهور شهید در دوران مقدس : ما باید خودمان را مصداق متقین و عبادی الصالحون کنیم و در راه خدا خدمت کنیم... . @zandahlm1357
🍂 🔻 ۱۴۲ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند در ظرف یک ساعت همدیگر را شناختیم. به یکی از آنها، که بیشتر از همه حرف می زد، گفتم: «خوب، شما که اسیر شده اید. صلیب سرخ شما را دیده و ثبت نام کرده، پس اینجا چه می کنید؟» - ما بچه های حزب اللهی و انقلابی، اردوگاه موصلیم. برای جلوگیری از تبلیغات عراقی ها و منافقین، به کار فرهنگی مشغول شدیم. ارشد و رئیس اسرای ایرانی، محرم آهنگران، خیلی زحمت می‌کشید. دو روحانی، به نام جمشیدی و صالح آبادی، امور معنوی را به عهده داشتند. هر روز در اردوگاه برنامه فرهنگی داشتیم و توفيق خوبی هم به دست آورده بودیم. عراقی ها خیلی تلاش می کردند هسته اصلی فعالیت‌های فرهنگی اردوگاه را شناسایی کنند، ولی نمی توانستند. بعد از چند ماه، لو رفتیم و عراقی ها فهمیدند برنامه های فرهنگی اردوگاه زیر سر ماست. آنها ما را از اردوگاه بیرون کشیدند و کتک مفصلی زدند. ولی ما با قاطعیت انکار می کردیم و می گفتیم: روحمان هم از این کارهای فرهنگی خبر ندارد.» عراقی ها هر چه بیشتر ما را می زدند، مقاومت‌مان بیشتر می شد و محکم تر می‌گفتیم اشتباه می کنید، هسته اصلی عده دیگری هستند. آنها احتمالا با جاسوس هایی که در میان ما داشتند، فهمیده بودند که ما اعضای اصلی کارهای فرهنگی هستیم و کوتاه نمی آمدند. امروز ما را به اینجا آوردند. تا ببینیم چه برنامه ای برای ما دارند. به آنها گفتم: «مطمئن باشید هیچ غلطی نمی‌کنند.» او گفت: عراقی ها می خواهند اول با اذیت و آزار ما، تلافی کنند؛ چون کار ما در اردوگاه سرمایه آنها را بر باد داد. آنها بعد از اینکه حسابی ما را در این محجر و امثال آن خسته کردند، حتما ما را بین چند اردوگاه تقسیم می کنند تا دیگر با هم نباشیم.» آن شب به حرف های او فکر کردم و خدا را شکر کردم که رزمندگان ما این قدر توانا و پرقدرت اند که در شرایط سخت اسارت برنامه ریزی های مختلف داشته اند. صبح روز بعد، قرآن و زیارت عاشورا می خواندیم. هنوز سلام دوم زیارت را نداده بودیم، که افراد دو سلول، هم صدا و بلند، شروع کردند به زیارت خواندن. معلوم بود زیارت خوانی یکی از برنامه های هر روز آنها در اردوگاه بوده است. هر فراز زیارت را که می خواندیم، فضا روحانی تر می شد. آن روز زیارت عاشورای جمع سی و هفت نفره ما منحصر به فرد بود. وقتی به قسمت سلام دادن به امام حسین (ع) رسیدیم، صدای گریه بچه ها بلند شد. من هم تحت تأثیر قرار گرفتم. اکبر، که عادت به گریه نداشت، مثل ابر بهار اشک می ریخت. وقتی ساعت ده صبح، نگهبان، برای هواخوری و توالت رفتن، در سلول ما را باز کرد، متوجه شدم خیال ندارد در آن دو سلول را باز کند. با مهربانی گفتم: «آنها را بیرون نمی آوری؟» - نه ممنوع است. - آخر گناه دارند. - به من مربوط نیست. دستور از بالاست. در کار ما دخالت نکن! داری مرا عصبانی می کنی. ناامیدانه، تعدادی بطری پلاستیکی را پر از آب کردم و از پشت پنجره به آنها دادم. نگهبان فریاد زد: «علی، از این کارها نکن.» گفتم: «آخر تو که نمی گذاری بیرون بیایند، لااقل، بگذار کمی آب بخورند. آنها مسلمان اند.» گفت: «پس زود باش تا کسی نیامده.» با کمک اکبر، عباس، محمد، و رستم به دو سلول آب رساندیم. تقریبا همه سیراب شدند. نگهبان از این‌که می‌دید توالت و هواخوری نرفته ایم و داریم به بچه ها آب می‌دهیم، هاج و واج مانده بود و می‌گفت: «عجيب... عجيب.» وقتی متوجه شدم نگهبان از رفتار ما متأثر شده است، به طرف او رفتم و گفتم: «ببین علی، تو مسلمان، تو شیعه، تو نامت علی، آیا خدا را خوش می آید این بندگان خدا در این دو سلول تنگ این طور در اذیت و آزار باشند.» - نه والا! - اجازه بده چند دقیقه ای بیرون بیایند. - ممنوع است. من اجازه این کار را ندارم. تو هم این قدر واسطه نشو. - این حرف ها چیست؟ تو اگر بخواهی، می توانی. ۔ اگر کسی بفهمد، بدبخت می‌شوم. آن وقت تو می آیی بگویی کار من بوده؟ - اینجا هیچ کس نیست. زود می روند توالت و بر می گردند. به هر شکلی بود، نگهبان را راضی کردم پنج دقیقه ای آنها را بیرون بیاورد. نگهبان گفت: «پس باید شما پنج نفر به سلول‌هایتان بروید تا آنها را بیرون بیاورم.» تا این حرف را زد، سریع به سلول‌هایمان رفتیم. نگهبان در اصلی زندان را بست و در سلول آنها را باز کرد و گفت: «پنج دقیقه وقت دارید کارتان را تمام کنید.» همراه باشید ════°✦ 💠 ✦°════ @zandahlm1357👈
Part16_طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن.mp3
18.91M
قسمت 6⃣1⃣ جلسه شانزدهم : رستاخیر اجتماعی نبوت 🌿صفحات ۴۳۸ تا ۴۶۹ @zandahlm1357