eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
35.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام رهبر انقلاب درپی شهادت حجت‌الاسلام صباحی امام جمعه کازرون 🔸متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم با تأثر خبر شهادت امام جمعه‌ی محترم کازرون جناب حجةالاسلام حاج شیخ محمد صباحی رحمةالله‌علیه را دریافت کردم. 🔸ایشان عالم محبوب و مقبول شهر، و برخوردار از حسن اخلاق و رفتار، و دارای روحیه‌ی مردمی معرفی شده‌اند و فقدان امثال ایشان تأسف‌انگیز است. 🔸طبق اطلاع، جنایت بوسیله‌ی یک مجرم امنیتی صورت گرفته است. به خانواده‌ی گرامی و ارادتمندان و دوستان ایشان تسلیت عرض میکنم و علو درجات برای وی مسألت مینمایم. سیّدعلی خامنه‌ای ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
14030711_46188_64k.mp3
16.69M
📒 صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار نخبگان و استعدادهای برتر علمی. ۱۴۰۳/۰۷/۱۱ ‌••※[🔹∷∷※∷∷🔹]※•• ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
30.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره‌ی ملی بزرگداشت شهدای استان کرمانشاه. ۱۴۰۳/۷/۱۵ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
41.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب اسلامی دیدار خانواده‌های شهدای امنیت. ۱۴۰۳/۸/۶ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سزار اهی کشید به دنبالش دوید و گفت:سمانه صبر کن....ای بابا...سمانه که اشک در چشمهایش جمع شده بود. قدم هایش را تند تر کرد و سزاوار هم که به دنبالش می دوید...سمانه با شتاب از پله ها پایین میرفت و سزاوار هم دنبالش...سزاوار:بذار برات توضیح بدم... به خدا اونطور که تو فکر میکنی نیست...سمانه لحظه ای ایستاد و رو به سزاوار گفت:تموم شد... دیگه نمی خواد برام توضیح بدی... برو خوش باش... و رفت.سزاوار خواست به دنبالش برود که منصرف شد و به نرده ی پله ها تکیه داد.سزاوار خواست به دنبالش برود که منصرف شد و به نرده ی پله ها تکیه داد.فرزین دستش را مقابل صورت او تکان داد و گفت:الو... کجایی؟؟؟ سزاوار بدون هیچ حرفی از کنار فرزین گذشت و سوار اتو مبیلش شد.امین با صدای بلند فرزین را صدا زد و گفت:بیا اینجا ببینم...فرزین اهسته به سمت اشپزخانه رفت و گفت:چی شده امین جون؟ امین با حرص گفت:امین جون و کوفت... این چه وضعشه؟ فرزین :خوب من چیکار کردم مگه؟؟؟ امین پیش دستی کپک زده ی کشک بادمجان را در دست فرزین گذاشت و گفت:می مردی بذاریش تو یخچال؟؟؟این جاش تو سینک ظرفشوییه؟؟؟ میخواستی بریزیش دور عین ادم میریختی بیرون.... االن هم لطف کن اون همه جونوری که زیر سینک جمع شده رو جمع و جور کن...فرزین نگاهی به سه مگسی که روی ظرف میچرخیدند و یک عالمه مورچه که ان اطراف درست زیر سینک ظرفشویی جمع شده بود و به این سو و ان سو میرفتند انداخت و اهی کشید...امین پنجره را باز کرد بوی کپک و ترشیدگی در اشپزخانه می پیچید....غر زنان ادامه داد:دو روز تو این خونه نباشم... همه جا رو گند برمیداره....سزاوار خواب الود از اتاق خواب بیرون امد ودر میان خمیازه پرسید:چه خبرتونه؟؟؟ فرزین:هیچی امشب اقا کشیک نیست... خراب شده رو سر ما....امین با اخم به او خیره شده بود که رو به سزاوار گفت: این ادم نیست... تو نباید حواستو به این جمع کنی... بیا اینجا رو ببین شده پر جک و جونور....سزاوار چشمهایش را مالید و گفت:اه.... خدا خفتون کنه داشتم خواب میدیدم...زرشک پلو با مرغ دارم میخورم...امین پوزخندی زد و گفت:این صحنه رو ببینی تا عمر داری زرشک پلو با مرغ میشه واست زهرمار...سزاوار کنجکاوانه به سمت اشپزخانه رفت...سزاوار: اه چه بوی گندی.... این بوی چیه؟؟؟ امین:چه جوری شما تو این خونه زندگی میکنید...این شق القمر یه روز دو روز نیست... مال یک هفته پیشه که کشک بادمجون داشتیم...واقعا تو این مدت این بو رو حس نکردین؟؟؟ دِ اخه حساتونم مثل ادمیزاد نیست....اما سزاوار چیزی نمیشنید فقط نگاهش به ان ظرف سیاه بود و ان سه خرمگس که دورش میچرخیدند.... بوی گندی که در مشامش پیچیده بود.... فرزین با دستمال داشت مورچه ها را جمع میکرد.... دو مگس و چند سوسک ریز هم انجا بود... صدای امین در سرش دور تر میشد... سر تا پا میلرزید... بوی تعفن....عرق سرد.... دستهای یخ زده اش...تهوع داشت...بغضی سخت در گلویش پیچیده شده بود... سرش گیج میرفت...امین صدایش زد... اما نشنید.... فرزین ایستاده بود و او را نگاه میکرد... اما حواسش نبود.... هنوز داشت به ان ظرف سیاه و کپک زده نگاه میکرد.... دیدش هر لحظه تار تر میشد...امین بازویش را گرفت و تکانش داد... سزاوار یک قدم عقب رفت....بازویش را از دست امین بیرون کشید... امین و فرزین متعجب نگاهش میکردند.... و یک قدم دیگر...نفسش به شماره افتاده بود... سرش گیج میرفت.... گلویش میسوخت.... دهانش تلخ بود... لبهایش خشک شده بود.... داشت خفه میشد... یکی از ان مگسها دست از ان ظرف سیاه و کپک الود کشید... حاال داشت به سمت او می امد.... چقدر بزرگ بود.... صدای وز وزش چقدر بلند بود..... داشت کر میشد... حتی قدرت نداشت ان را پس بزند...هر لحظه به او نزدیک تر میشد.... نگاهش به نقطه ای نا معلوم بود.اما ان خرمگس بزرگ در میدان دیدش بود.... مگس مزاحم دست از سرش بر نمیداشت... جلوتر می امد.... وز وزش در گوشش می پیچید....سرش مثل سنگ سنگین بود.... دستهایش منجمد و سرد بود... عرقی برپیشانی و تیره ی کمرش نشسته بود...ان مگس مزاحم هر لحظه به او نزدیکتر میشد... از پشت پرده ی اشک بیشتر از قبل تار میدید و هجوم چیزی در گلویش....حاال...همه ی قدرتش را در پاهایش جمع کرد و به سمت دستشویی دوید....امین هراسان به در می کوبید... فرزین پشت سرش ایستاده بود...فقط عق میزد.... از ظهر چیزی نخورده بود که باال بیاورد..... اشکها بی مهابا از چشمهایش سرا زیر بود.... دهنش شور میشد... می لرزید..... حالش خراب بود...کف دستشویی نشسته بود... به قطرات درشت اشکش نگاه میکرد... کاش میشد تمام وقایع را از
ذهنش پاک کند...ترانه در اتومبیل نشست و گفت: میشه جلوی یه **** نگه دارین... سزاوار سری تکان داد.ترانه سی دی جدید ساسی مانکن را داخل ضبط گذاشت... صدایش را تنظیم کرد....ولوم را روی بیست گذاشت...سزاوار داشت می مرد... کاش ال اقل همان تتلوی دیروزی را میگذاشت... از ساسی مانکن متنفر بود... نگاهی به ترانه انداخت که دستش زیر چانه اش بود و اهسته سر تکان میداد... از اینه به عقب نگاه کرد... پریناز کل اهنگ را حفظ بود و با خواننده همراهی میکرد...شمیم هم همانطور که با فکش کج کج ادامس میجوید... همراهی میکرد... حتی سحر هم که ساکت ترین و محجوب ترینشان بود.... سر تکان میداد... االن بود که بمیرد.. به خصوص که بعد از ساسی نوبت علیشمس بود که چرت و پرت بگوید.... داشت روانی میشد.... دستش راجلو برد و با حرص ضبط را خاموش کرد... هر چهار نفر نه به سزاوار به ضبط خاموش خیره شدند و بعد از لحظه ای سزاوار با قیافه ای حق به جانب گفت:سرم رفت...ترانه بی توجه به حرف او دستش را جلو برد تا ضبط را روشن کند... سزاوار ماشین را نگه داشت... باید تکلیفش را با انها یکسره میکرد... در این دو ماه به اندازه ی کافی اعصابش را متشنج کرده بودند.چهار دختر بچه که هر کدام به تنهایی میتوانستند اعصاب یک لشگر ادم را ویران کنند.دخترها متعجب به او نگاه میکردند... چهره ی هر کدامشان حالت تدافعی و تهاجمی را باهم داشت... کافی بود حرفی بزند تا این چهار نفر با ان نگاه های خیره و لحن جیغ جیغویشان به او حمله کنند...سزاوار نفس عمیقی کشید و گفت:چیه؟ ترانه با همان لحنی که فکرش را میکرد تند و عصبی پرسید:چرا نگه داشتید؟ سزاوار نفس عمیقی کشید.... حاال وقت حساب کتاب نبود، یکی از ابروهایش را باال برد حق به جانب و موزیانه لبخندی به لب اورد و گفت:خوب مگه نخواستید جلوی یه **** نگه دارم.... با دستش به اشاره کرد و گفت:اونم ...انگار باد ترانه خالی شد و وا رفت... چهره اش از هر لحظه دیدنی تر بود.... حتی از وقتی که میخواست اسم ان خرگوش سفید را به زبان بیاورد... اخم نکرده بود فقط بهت زده بود و بوی سوختگی بینی اش کل فضای ماشین را پر کرده بود.سزاوار با لبخند فاتحانه ای گفت:منصرف شدید؟حرکت کنم...ترانه با حرص در را باز کرد........ انقدر محکم که در با صدا به جدول کنار خیابان برخورد کرد.اگر ماشین اقای نعمتی ان مرد محترم و دوست داشتنی بود ناراحت میشد... اما این پسر روانی ارزش نداشت برایش دل بسوزانی...سزاوار ناراحت شد... حداقل انتظار یک ببخشید را داشت، از ماشین پیاده شد تا ببیند چه بر سر در بیچاره امده است...ترانه با دو بسته پفک و چیپس بازگشت... سزاوار کنار در ایستاده بود.... ترانه نگاهی به پایین در انداخت.... بدتر از ان چیزی بود که فکرش را میکرد... در بد جوری خراشیده شده بود... یک خراش ده سانتی به اضافه ی یک فرو رفتگی... سرش را باال گرفت... اب دهانش را فرو داد...نمیخواست اینطور بشود....سزاوار هم مستقیم به او خیره بود.... ترانه کمی من من کرد و در اخر با صدای مرتعشی گفت:ببخشید...سزاوار اهی کشید : خواهش میکنم... ایرادی نداره....ترانه با حرص شارژ ایرانسل و چیپس و پفک را در اغوش به قول خودش ان سه کله پوک انداخت چیزی نگفت.تمام ذهنش پر بود از سوال...-حاال چه غلطی بکنم؟؟؟ بیچاره.... دلم واسش سوخت.... مرده شور تو اون هیکل و دست نحست و ببرن.... خوبه بابا همیشه میگه دستت سنگینه.... خوب مگه تقصیر منه... اون واسه چی اینقدر لب به لب با لبه ی جدول پارک کرد.... سر تخته ببرنت.... ای خدا... حالا چیکار کنم ✍ نام داستان راننده سرویس ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
کارگاه خویشتن داری 30.mp3
12M
۳۰ ✍ امتحان بزرگ انسانِ نامحدود و بینهایت‌طلب، مواجهه با زندگی محدود دنیایی‌ست. درک حکمت این تناقض، ما را از ناامیدی و یأسِ ناشی از کمبودها و محدودیت‌های این دنیا نجات می‌دهد. ⚜ مراقبت از جهان‌بینی ما، خویشتن‌داری مهم ما در زندگی‌است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-1 - جام الست - حسام الدين سراج.mp3
1.06M
تصنیف : آهنگ : ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 باز رهان خلق را از سر و از سرکشی ای که درون دلی چند ز دل درکشی ای دل دل جان جان آمد هنگام آن زنده کنی مرده را جانب محشر کشی پیرهن یوسفی هدیه فرستی به ما تا بدرد آفتاب پیرهن زرکشی نیزه کشی بردری تو کمر کوه را چونک ز دریای غیب آیی و لشکر کشی خاک در فقر را سرمه کش دل کنی چارق درویش را بر سر سنجر کشی سینه تاریک را گلشن جنت کنی تشنه دلان را سوار جانب کوثر کشی در شکم ماهیی حجره یونس کنی یوسف صدیق را از بن چه برکشی نفس شکم خواره را روزه مریم دهی تا سوی بهرام عشق مرکب لاغر کشی از غزل و شعر و بیت توبه دهی طبع را تا دل و جان را به غیب بی‌دم و دفتر کشی سنبله آتشین رسته کنی بر فلک زهره مه روی را گوشه چادر کشی مفخر تبریزیان شمس حق ای وای من گر تو مرا سوی خویش یک دم کمتر کشی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ نقش هر کدام از ما برای مقدمه سازی برای ظهور امام زمان چیست؟ برای هرکسی در ایجاد آینده موعود جهان، نقش مشخصی تعریف شده است؛
13.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌شاهکار تلاوت در دوران جوانی ✳استاد 💢 سوره ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357