eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مداحی حسین پویانفر در بیروت، آشپرخانه امام رضا(ع) 🔹این آشپزخانه با هزینه مردم ایران و توسط جبهه جهانی شباب‌المقاومة در بیروت برای تامین غذای پناهجویان لبنانی راه اندازی شده است. ---------------------------- 🔴رثاء حسين بوينفر في بيروت، مطبخ الإمام الرضا (ع) 🔹هذا المطبخ تم إنشاؤه في بيروت بتمويل من الشعب الإيراني ومن قبل الجبهة العالمیة لشباب المقاومة، بهدف تأمين الطعام للنازحین اللبنانيين. 🔸 الجبهة العالمية لشباب المقاومة 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📣 صمصامی: دولت باید «طرح کالابرگ الکترونیکی» را اجرا کند حسین صمصامی عضو کمیسیون اقتصادی مجلس : 🔺کالابرگ الکترونیکی قانون مجلس است و باید اجرا شود، اگر دولت اجرای این قانون را متوقف کند، مجلس قطعاً ورود پیدا می‌کند. 🔺زمانی که ارز ۴۲۰۰ تومانی حذف شد که کار اشتباهی بود، باید ساختارهای تأمین معیشت مردم را هم فراهم می‌کردیم یعنی تور حمایتی برای آنان می‌گذاشتیم تا به گونه‌ای هزینه‌های آنان را جبران کنیم. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
💠 خبر درباره بیمه تکمیلی بازنشستگان تامین‌اجتماعی /مبلغ جدید بیمه تکمیلی بازنشستگان اعلام شد 🔹علی دهقان کیا، رئیس کانون بازنشستگان تامین اجتماعی تهران:هنوز هیچ شرکتی جزء شرکت بیمه تکمیلی آتیه سازان حافظ که پیش از این نیز مسئولیت پوشش بیمه تکمیلی آتیه را به عهده داشته است وارد مذاکره نشده است. 🔹هم اکنون تعرفه اعلام شده از سوی شرکت بیمه تکمیلی نسبت به تعرفه و نرخ‌های وزارت بهداشت ۳۰ تا ۴۰ درصد بیشتر است و همین امر منجر به تاخیر در عقد قرارداد بیمه تکمیلی بازنشستگان شده است. 🔹در قراردادی که پشت سر گذاشتیم از رقم ۳۰۵ هزار تومان حق بیمه تکمیلی بازنشستگان، ۵۰ درصد توسط سازمان تامین اجتماعی و ۵۰ درصد توسط بیمه شده پرداخت می‌شد اما در حال حاضر با توجه به محدویت‌های مالی سازمان تامین اجتماعی در اجرای متناسب سازی، موانعی برای تعهد ۵۰ درصدی تامین اجتماعی وجود دارد که کانون بازنشستگان تامین اجتماعی اصرار دارد که سازمان میزان ۵۰ درصد را تقبل کند. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
💠 مصوبه کنکوری چالش جدید دانش‌آموزان 🔹اجرای مصوبه کنکوری شورای عالی انقلاب فرهنگی و سه‌ساله شدن امتحانات نهایی در دوره متوسطه دوم، نظرات متفاوتی را در میان دانش‌آموزان و خانواده‌ها ایجاد کرده است. 🔹تغییرات که با هدف کاهش استرس ناشی از کنکور و کاهش وابستگی به یک آزمون چندساعته طراحی شده بود، اکنون با گذشت ۳ سال از اجرا، شرایط متفاوتی را برای دانش‌آموزان رقم زده است. 🔹دانش‌آموزان مدارس دولتی عادی معتقدند وابسته نبودن سرنوشت دانش‌آموزان به جلسه 4 ساعته کنکور اقدام مثبتی است اما ۳ ساله شدن امتحانات نهایی، استرس بسیاری را به دانش‌آموزان تحمیل کرده است و سطح سوالات دشوارتر از کتاب‌های درسی است همین موضوع منجر به افت معدل دانش‌آموزان شده است. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
💵 دلار آمریکا فروش 🔴 : 70,450 تومان 💶 یورو فروش : 73,400 تومان سکه امامی ✴️ : 52,620,000 تومان سکه بهار آزادی ✴️ : 49,530,000 تومان نیم سکه✴️ : 26,800,000 تومان ربع سکه✴️ : 16,750,000 تومان سکه گرمی✴️ : 7,800,000 تومان طلای 18 عیار هر گرم ✴️ : 4,518,910 تومان مثقال طلای آبشده✴️ : 19,580,000 تومان 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴وحشی تر از وحوش ۱ 🎯 در کتاب"خاطرات ناتمام" نوشته "شیخ مجیب الرحمن"، رهبر استقلال بنگلادش در مورد قحطی بزرگ سال ۱۹۴۳ در بنگال آمده است: 🇬🇧 صدها هزار نفر از مردم از روستاها به شهرها هجوم آورده بودند تا بلکه غذایی برای خوردن بیابند. اما هیچ غذا و پوشاکی برای آنها نبود. 🇬🇧 همه کشتی‌ها را برای استفاده در جنگ توقیف کرده بودند. آنها برنج و گندم را برای تغذیه سربازان خود انبار کرده بودند . 🇬🇧 انگلیسی‌ها اولویت را به جنگ می‌دادند و از نظر آنها مردم بنگال در درجه دوم اهمیت قرار داشتند. 🇬🇧 انگلیسی‌ها به شدت مشغول جنگ بودند و در نتیجه مردم بنگال باید از گرسنگی می‌مردند و این اتفاق در سرزمینی رقم می‌خورد که بواسطه منابع غنی غذایی‌اش مشهور بود. در قرن هجده وقتی کمپانی هند شرقی بنگال را ضمیمه خود کرد، این منطقه آنقدر غنی بود که یک تاجر ثروتمند بنگالی می توانست لندن را یکجا بخرد. حالا آنقدر تحقیر شدیم که مجبوریم ببینیم مادران بچه به بغل در حالیکه کودکانشان همچنان پستانشان را در دهان دارند در خیابان‌ها جان دهند. 🌐https://www.quora.com/Was-Churchill-largely-responsible-for-the-Bengal-famine-of-1943
@zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
مه سپهر هدايت كشيد قايد۱ توفيق سوي طوس عنانم نهاد منت وافر خداي خلق به جانم نه آن هوا به دماغم كه دل كشد سوي باغم كه حاصل است فراغت زباغ و راغ جهانم كجا برم گل و ريحان چه ميكنم به گلستان چه ياد حور و قصورم چه ميل خلد و جنانم مقيم درگه ارباب عزّ و جاه و جلالم مجاور حرم كبرياي پير مغانم۲ الا به فصل زمستان خوش است حالت مستان به قصر و كاخ و شبستان بيار قوت روانم شراب ناب محبّت فكن زمهر به ساغر كز آن كليد همي فتح۳ باب عشق توانم گرت هواست دلا گشت باغ گل به زمستان به لطف طلعت ساقي ببين و طبع روانم بگوي شاهد ما را كه باغ روي بيارا زبوي سنبل مشكين به تن فزاي توانم فروز نار خليل از عذار خويش و به شوخي در آن ميان دمي از بهر امتحان بنشانم گرم به توبة اخلاص يافتي به صداقت نمي بزن ز سر مهر بر شرار جنانم پس آنگهي گل رخسار بشكفان۴ به رخ من نماي باغ بهاري به عين فصل خزانم كه من بر آن گل عارض يكي لطيفه۵ سرايم در آن بهار دلارا يكي ترانه بخوانم چو من بديهه۶ سخن سر كنم به مدحت جانان حكايت از لب شكر فشان يار چو رانم سزد كه دم نزند عندليب گلشن جنّت زشرم در بر طوطي خوش بيان زبانم از آن كه من به صفا و خلوص درگه و بي گه كمينه۷ مادح شاهنشه زمان و مكانم خدايگان۸ معظم خديو راد مكرم كه فيض حضرت او كرده غيرت يم و كانم سليل۹ دوره خاتم كه شد زفيض جنابش گشوده بهر مديحش همي زبان بيانم شه سرير ولايت مه سپهر هدايت كه روي نيست جز او در كس از كهان و مهانم امام ثامن ضامن ولي فرد مهيمن۱۰ كه بارگاه وي آمد مهاد۱۱ امن و امانم بر آستان جنابش زماني ار بنشينم دهم خجالت معدن چو آستين بفشانم ز روي مهر گراندر شمار ذر ه‌ام آرد به يك نظاره وي آفتاب نور فشانم و گر به ساحت جنّت قدم نهم نه به يادش زنند سنبل و نسرين خلد۱۲ تير و سنانم و گر نه فيض تولاي۱۳ او دمد دم هستي نديد كس به دكان وجود نام و نشانم شها۱۴ مها ملكا اي جهان به فرّ تو نازان تويي يگانه خداوندگار بافر و شانم۱۵ منم كمينه غلامت كه خوانده باب به نامت فداي نام تو گردم به چنگ دهر ممانم گمان بدم كه بخواني چو سوي درگه خويشم دهي فراغ و رهاني ز آفت حَدَثانم۱۶ يقين شدم كه سپهرم برد زكوي تو آوخ۱۷ كه ريخت خاك به چشمم نمود تلخ دهانم اگر چه مي‌بردم آبخور ز كوي تو شاها دگر چه سازد از اين غم قرين آه و فغانم ولي به مذهب عارف چه غم زدوري صوري هلاك مهر تو گردم مران ز قرب نهانم اگر كرشمه۱۸ لطف تو همدم است و نگهبان به عين بُعد عيان در نعيم قرب عيانم اميدگاه " فنا " را نبود غير دَرِ تو تو خود به خويش فنا كن مرا زخود برهانم چو ره به كنه ثنايت نمي برد سخن كس به دوستان چه دهد درد سر فسون و فسانم خطا سرودم و بيجا كه گشته نام شريفت طراز۱۹ شعر و از اين من ميان سود و زيانم گرم تو دست نگيري زهي فضيحت و خواري به پايمردي۲۰ مهرت رواست جنس دكانم اگر چو مور ضعيفم گشاي گوشة چشمي كلاه گوشه فراتر بر از سهيل۲۱ يمانم مدد نماي و روان كن همي سفينه همت هنر فزاي و به ساحل زبحر غم برسانم ببين اسير نوايب۲۲دل شكسته زارم عطا نماي خلاصي ز جور دور زمانم هزار لعنت حق بر روان زاده۲۳ هارون كه از غم تو زد آتش به جسم سوخته جانم سبك ز كوي تو رفتم شها به ناله وافغان به دل نهاده ز هجران سپهر، بار گرانم بخوان دوباره به خويشم كه من دوباره بخوانم كشيد قايد توفيق سوي طوس عنانم حجة السلام آخوند ملاعلي طادي تفرشي « فنا » ۱ - قائد: پيشوا - راهبر. ۲ - پير مغان: بزرگ ميكده - پير طريقت. ۳ - فتح باب: گشايش در آرزو و مراد. ۴ - بشكفان: فعل امر از مصدر متعدّي شكوفاندن. ۵ - لطيفه: گفتار نغز - مطلب و نكته باريك. ۶ - بديهه: نينديشيده - بدون درنگ شعر سرودن. ۷ - كمينه: كمترين - كمتر. تعبير شاعران و نويسندگان از خود از جهت تواضع است. ۸ - خدايگان: صاحب بزرگ - بزرگ فرمانروا. ۹ - سليل: فرزند - بچّه. ۱۰ - مهيمن: نگهبان - ايمن دارنده و يكي از صفات خدا (سوره حشر - آيه ۲۳). ۱۱ - مهاد: بستر - گهواره. ۱۲ - خند: بهشت. نيز مصدر است بمعني جاودانگي. ۱۳ - تولا: دوستي. ۱۴ - مها: بزرگا. ۱۵ - شان: شأن - مرتبت. ۱۶ - حدثان: حوادث - پيشامدها. ۱۷ - آوخ: دريغا - افسوس. ۱۸ - كرشمه: غمزه - اشاره به چشم و ابرو. ۱۹ - طراز: زيور _ زينت. ۲۰ - پايمردي: شفاعت - وساطت. ۲۱ - سهيل: ستاره اي از ثوابت كه در آخر تابستان طلوع مي‌كند و چون در يمن بطور كامل نمايان است آن را سهل يماني خوانند. ۲۲ - نوايب: دردها و شدائد (جمع نائبه). ۲۳ - زاده هارون: مقصود عبد الله مأمون هفتمين خليفه عباسيان است (متوفّي ۲۱۸ ه. ق). ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
امام_رضا_علیه_السلام_در_رزمگاه_ادیان.pdf
1.63M
📚 امام رضا در رزمگاه ادیان ✏️ نویسنده: سهراب علوی 🇮🇷 ناشر: نشر دیجیتال قائمیه 📄 تعداد صفحات: ۱۴۲ 📣 زبان: فارسی #️⃣     ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با شما به ته خط نمیرسم 🖋 توی زندگیم بلاتکلیف شدم،کم آوردم ولی ناامید نشدم چون همیشه حس حضورت، دلگرمی روزای سخت زندگیمه و می‌دونم با نگاه شما کارم راه میفته. آقاجان... دلشکسته آمدم، ای التیام دردها خوب می‌دانم که دردم را مداوا می کنی 📍صحن انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ آقا شما که میگید اسلام دین جنگ و خشونت نیست، پس چرا هشتاد تا جنگ در زمان پیامبر اسلام رخ داده است؟ ▪️ استاد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌹 کتاب های معرفی شده توسط مقام معظم رهبری👇👇👇👇👇 🌺🍀💐🌷🍀🌺
قسمت:۱۰ کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه های سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دست هایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار می کنی؟! بنشین باهات کار دارم.» سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصله خیلی زیاد از من. بعد هم یک ریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این طور باشد. آن طور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، می خواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همین جا توی قایش.» از شغلش گفت که سیمان کار است و توی تهران بهتر می تواند کار کند. همان طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی گفتم. صمد هم یک ریز حرف می زد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.» چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبه رو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بی فایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!» جواب ندادم. دست بردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!» بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت. وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانه کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. خدیجه اصرار می کرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم. بعد از شام، ظرف ها را جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم. صمد به خدیجه گفته بود: «فکر کنم قدم از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم.» خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی که بگذرد، به تو علاقه مند می شود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.» صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی آید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکلش درمی آید.» بعد پرسید: «مشکل دوم؟! ‍ ‍ گفتم: «خیلی حرف می زند.» خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.» از حرف خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سر حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم. چند روز بعد، مادر صمد خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید. عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسط اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم. با اکراه رفتم نشستم وسط اتاق و گره بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد. بدون اینکه تشکر کنم، همان طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم. مادر صمد فهمید؛ اما به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده، اما من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه اتاق نشستم. مادر صمد رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود. چند روز بعد، صمد آمد. رفتم و گوشه ای نشستم و آن را باز کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برایم خریده بود. از سلیقه اش خوشم آمد. نمی دانم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت. لباس ها را جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش را بستم و دویدم توی حیاط. صمد نبود، رفته بود. فردایش نیامد. پس فردا و روزهای بعد هم نیامد. کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی توانستم راز دلم را بگویم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد دارد یا نه. یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می زند: «یاالله... یاالله...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. ق
لبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می گیرد. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 🕊🌹 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره‌ای عجیب از سرلشکر شهید مهدی زین‌ الدین 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "گران کنیم تا ناترازی رفع شود" یعنی چه؟ 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیویی دیدنی از انفجار دو برج سیمانی در نیروگاهی در اسکاتلند 😮 برای تخریب این دو برج ۱۵۰ حفره در آنها طراحی شد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 تصاویر هوش مصنوعی بعد از حکم تاریخی دادگاه بین المللی کیفری لاهه از نتانیاهو 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357