eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
49هزار عکس
35.7هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
رابطه داشتن با پسر و عدم فراموشی.mp3
1.71M
#پاسخ رو از #خانم_همیز بشنوید ⁉️ #پرسش: من ۱۰ ماهه تقریبا بایه پسری به قصد #ازدواج در ارتباطم … اوایل ارتباطمون دو سویه بود بعد به دلایلی رابطمون مختل شد و الان رابطمون یه طرفه و اونم از طرف منه. من دائما به ایشون پیام میدم و حتی خواب ایشون رو میبینم و این آقا اصلا به من توجهی ندارند و هرگز پاسخ پیام هاي منو نمیدن. متاسفانه من از کودکی شخصیت وابسته ای داشتم و به همین دلیل #وابسته ی این آقا شدم و احساس میکنم در اثر فقدان ایشون غم عجیبی رو دارم تحمل ميكنم. بارها توبه کردم باز پیام دادم. بارها با خودم کارکردم و تمرینات ذهنی خاصی برای بیرون راندن ایشون تو ذهنم انجام دادم. باز بی تاثیر بود. استاد به خدا دیگه عاجز شدم. نمیدونم چطور این فرد رو از زندگیم کنار بزارم لازم به توجهه استاد من هروقت به ایشون پیام نمیدم دلتنگی عمیقی وجودمو فرامیگیره تورو خدا کمکم کنید متشکرم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می خواهم با آقایی ازدواج کنم که یکسال است از همسرش جدا شده و یک فرزند دارد.mp3
10.54M
🔊صوت: مجردم، میخوام با یه آقایی ازدواج کنم که یه سال از خودم بزرگتره و یه بچه هم داره، کار درستیه؟ ⬅️همه دخترها گوش کنن، حتما👆 [استاد دهنوی]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_106543078.mp3
8.63M
🔊صوت: این درسته که آقایون تو محل کار یا دانشگاه از دختری #خواستگاری کنن؟ عکس العمل دختر چی باید باشه؟ [استاد دهنوی]
داستان شب https://eitaa.com/zandahlm1357
》 💛قسمت نهم نامادریم اولین تجربه ی بچه داریش بود و زیاد پنجه طلا نبود در این مورد و برای شیر دادن به فرشته باید دو تا زن کمکش می‌کردن؛ خوب شد اون مدت حسابی درگیر بچه‌داری بود و منو تقریبا یادش رفته بود متاسفانه حافظه م برای نگارش دقیق این دوران یاری نمی‌کنه یک دعوای بابام و نامادریم یادمه که اونم سر من نبود نمی‌دونم جریانش چی بود دقیقا؟ بعد از این دعوا من رفتم خونه پدر بزرگم به زور بردنم وگرنه بخاطر وابستگیم به فرشته دوست نداشتم برم یکی دو هفته اونجا موندم اون موقع تلفن نبود تو روستا و خونه پدربزرگمم روستا بود واسه همین خبرا دیر به دیر دستمون می‌رسید کسی اگه میخواست تلفن کنه باید می‌رفت مخابرات؛ یه شب بعد از شام نشسته بودیم که صدای درِ بیرون اومد، پدربزرگم چون مغازه دار بود فکر کردیم مشتریه رفته پشت در مغازه دیده بسته س اومده خونه، ماهم منتظر موندیم تا هرکی هست بیاد تو یهو دیدم عمه بزرگم که همسایه مون بود تو شهر، با شوهرش و یه مرد دیگه که اونم می‌شناختم از اهالی محله مون بود، وارد شدن با چهره هایی یخ زده و قرمز و پریشان که نفسشون به زود بالا می‌اومد دیدم تو بغل عمم یه بچه قنداغیه اصلا تا موقعی که نشستن نه اونا حرفی زدن نه هیچ کدوم از ما چیزی پرسید همه از صحنه های پی در پی متعجب بودیم بعد عمم یه هو شروع کرد به گریه کردن با صدای بلند و گفت بیا مادر این بچشم بی خانمان و بی مادر شد یاالله اینقد برام سخت بود اون لحظه که نمیدونم چطور قبض روح نشدم مادر بزرگمم همیشه زن درون دار و لب به ذکری بود. اما معلوم بود خیلی تکون خورد ، گفت دختر جان آرام باش بگو چی شده برامون توضیح بده گفت هیچی دعواشون شده و مادرش گذاشته رفته؛ از حرفای عمه فقط همین چند جمله یادم مونده اونقد حالم بد بود که برام مهم نبود ببینیم دلیلش چیه نمی‌توستم بایستم رو پاهام غصه ی زیاد و یهویی بیاد سراغم، زانوهام کلا می‌شکنه نمی‌تونم بایستم ، از همون بچگی اینطور بودم بعد مادر بزرگم آروم آروم شروع کرد به گریه کردن همه حتی پدر بزرگم گریه کردیم کسی اون جا حواسش به من نبود اصلا مادر بزرگم قنداغ بچه رو باز کرد و بیشتر گریه اش گرفت به عمه گفت این کهنه های خیس چیه گذاشتین رو سینه بچه تو این زمستون سرد نمیگین مریض میشه ؟ فرشته جانم هنوز 30 روزه نشده بود من دلتنگی های خودم رو کلا از یاد بردم بیشتر از فرشته غصه بابا رو می‌خوردم که الان چه حالی داشته باشه؟؟!! شرایط طوری بارم آورده بود که بیشتر از خودم، برای خانوادم خصوصا بابام، غصه می‌خوردم، کلا بد خواب بودم من. شبا دیر خوابم می برد هنش فکر می کردم و نقشه می‌ریختم تو ذهن خودم خیلی وقتا به جهنم فکر می‌کردم اصلا نمیدونم بااینکه مدرسه نرفته بودم هنوز و فقط تو محاورات عامیانه اسم بهشت و جهنم رو شنیده بودم، اما چطور شد که به جهنم و حقانیتش ایمان داشتم؛ همون تصوری که الان از جهنم دارم همونم تو بچگی داشتم تغییری نکرده خیلی برای پدرم گریه می‌کردم فکر می‌کردم پدرم جهنمیه با اینکه خیلی دوستش داشتم و آدم خوبی بود ولی صحنه های چنتا کتک کاریش با نامادریم و مامانم یادم نمی‌رفت واسه همین فکر می‌کردم بابام جهنم میره 😔شبا زیر پتو اینقدر گریه می‌کردم و میگفتم ای کاش بشه بابا رو با چیزی مثل مداد پاکن پاک کرد نمیدونم اون شب که فرشته رو برگردوندن خونه ی پدربزرگ، چطور گذشت و عمه اینا چی گفتن و چطوری برگشتن 💛 ادامه دارد.... https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بی‌پا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... ! تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ، به شهر ، روستا و خانه‌های ما باز نگردد .... #یاد_شهدا_با_ذڪر_صلوات https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ زیبای بسیج از منظر مقام معظم رهبری💐 جهت پخش در برنامه ها ✅بمناسبت #هفته_بسیج https://eitaa.com/zandahlm1357
#هرروزیک_آیه ✨وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ‌ ✨وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَى بِهِ ✨بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا ﴿۵۸﴾ ✨و بر آن زنده كه نمى ميرد توكل كن ✨و به ستايش او تسبيح گوى و همين ✨بس كه او به گناهان بندگانش آگاه است (۵۸) 📚سوره مبارکه الفرقان ✍آیه ۵۸ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹فراز فوق العاده زیبا از استاد محمد اللیثی 💌به قرآن وفادار بمانیم ... https://eitaa.com/zandahlm1357