eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: ❤️خیلی ها می خواهند اول به آسایش و خوشبختی برسند بعد به زندگی لبخند بزنند ولی نمی دانند که تا به زندگی لبخند نزنند به آسایش و خوشبختی نمی رسند☺️ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: .......: قدیما تلویزیون تا ساعت 12شب برنامه داشت و در آخر سرود ملی پخش میشد بعدش این آرم میومد و درِ صداوسیما را میبستند و همه میرفتن میخوابیدن #نوستالژی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: .......: هیچی تو دنیا سر جای خودش نیست...😄 تازه کولرگازی و آبی با برق کار میکنن، اره برقی با بنزین کار میکنه، سه تار، ۴ تا تار داره و صائب تبریزی هم اصفهانیه! ‌https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کیا اسم این خانم تو سریال یادشونه؟ .......: .......: ‌https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
داستان واقعی از شهید ایمانی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : گرمای عشق رفتم توی صف نماز ایستادم ... همه بچه ها با تعجب بهم نگاه می کردن ... بی توجه به همه شون ... اولین نماز من شروع شد ... . . از لحظه ای که دستم رو به آسمان بلند کردم ... روی گوشم گذاشتم ... و الله اکبر گفتم ... دوباره اشک مثل سیلابی از چشمم فرو ریخت ... اولین رکوع من ... و اولین سجده های من ... . نماز به سلام رسید ...الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر... با هر الله اکبر ... قلبم آرام می شد ... با هر الله اکبر ... وجودم سکوت عمیقی می کرد ... . . آرامش عجیبی بر قلبم حاکم شده بود ... چنان قدرتی رو احساس می کردم ... که هرگز، تجربه اش نکرده بودم ... بی اختیار رفتم سجده ... بی توجه به همه ... در سکوت و آرامش قلبم ... اشک می ریختم ... از درون احساس عزت و قدرت می کردم ... . . با صدای اقامه امام جماعت به خودم اومدم ... سر از سجده که برداشتم ... دست آشنایی به سمتم بلند شد ... قبول باشه ... تازه متوجه هادی شدم ... تمام مدت کنار من بود ... اونم چشم هاش مثل من سرخ شده بود... لبخند شیرینی تمام صورتم رو پر کرد ... دستم رو به سمتش بلند کردم و دستش رو گرفتم ... دستش رو بلند کرد ... بوسید و به پیشانیش زد... . . امام جماعت ... الله اکبر گفت ... و نماز عشاء شروع شد ... اون شب تا صبح خوابم نبرد ... حس گرمای عجیبی قلب و وجودم رو پر کرده بود ... آرامشی که هرگز تجربه نکرده بودم ... حس می کردم بین من و خدا ... یه پرده نازک انداختن ... فقط کافیه دستم رو بلند کنم و اون رو کنار بزنم ... حس آرامش، وجودم رو پر کرد ... تمام زخم های درونم آرام گرفته بود ... و رفتار و زندگیم رو تحت شعاع خودش قرار داد ... تازه مفهوم خیلی از حرف ها رو می فهمیدم ... حرف هایی که به همه شون پوزخند زده بودم ... خدا رو میشه با عقل ثابت کرد ... اما با عقل نمیشه درک کرد و شناخت ... در وادی معرفت، عقل ها سرگردانند ... تازه مفهوم عشق و محبت به خدا رو درک می کردم ... دیگه مسلمان ها و اشک هاشون برای خدا، پیامبر و اهل بیت برام عجیب نبود ... این حس محبت در وجود من هم شکل گرفته بود و داشت شدت پیدا می کرد ... من با عقل دنبال اسلام اومده بودم ... با عقل، برتری و نیاز مردم رو به تفکرات اسلام و قرآن، سنجیده بودم ... اما این عقل ... با وجود تمام شناخت دقیقی که بهم داده بود ... یک سال و نیم، بین من و حقیقت ایستاد ... و من فهمیدم ... فهمیدم که با عقل باید مسیر صحیح رو به مردم نشون داد... اما تبعیت و قرار گرفتن در این مسیر، کار عقل نیست ... چه بسیار افرادی که با عقل شون به شناخت حقیقت رسیدند ... ولی نفس و درون شون مانع از پذیرش حقیقت شد ... . . به رسم استاد و شاگردی ... دو زانو نشستم جلوی هادی و ازش خواستم استادم بشه ... هادی بدجور خجالت کشید ... - چی کار می کنی کوین؟ ... اینطوری نکن ... . - بهم یاد بده هادی ... مسلمان بودن و بنده بودن رو بهم یاد بده ... توهم مثل من تازه مسلمان بودی اما حتی اساتید تو رو تحسین می کنن ... استاد من باش ... . ⬅️ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💐 🍃 💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 🌿 🌹 ⁉️متن شبهه: چه کسی گفته که « خم» عید است؟ ✅پاسخ شبهه:👇👇👇 🔮هر چند اگر حدیثی هم نباشد ، آن روزی که خدا به انسان نعمتی میدهد و یا روزی که انسان در آن گناه نکند نیز عید است ، چه رسد به روزی که خدا در آن نعمت دین را اکمال و اتمام نموده است ، اما احادیث بسیاری از ائمه اطهار (علیهم ‌السلام) نیز دال بر «عید» بودن روز غدیر خم وجود دارد. 🔮البته روایاتی که ویژگیهای این روز بیان شده باشد بسیار است ، اما برخی در پژوهش فقط به دنبال کلمه‌ یا لفظ مستقیم آن چیزی هستند که در آن تحقیق میکنند یا برایشان مورد سؤال واقع شده است . مثلاً میگویند : «ویژگیهای یک روز عید را نمیخواهیم و نمیتوانیم نتیجه بگیریم که پس امروز عید است ، بلکه لفظ و واژه عید را برای این روز میخواهیم.» دسته ‌ای از احادیث و روایات وجود دارد که مستقیم و صریح واژه ‌ی «عید» در آنها برای غدیر خم بیان شده است. از جمله خطبه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نماز جمعه ‌ای است که با سالروز غدیر خم مصادف شده بود . ایشان به فضائل برکات بسیار این روز تصریح کردند ، اما در همان ابتدا واژه‌ ی «عید» را هم بکار بردند. 1⃣ایشان نه تنها روز غدیر را عید خواندند ، بلکه آن را عیدی عظیم و کبیر توصیف نموده و دستورالعمل هایی نیز برای کثرت عبادت و شادمانی حقیقی در این روز صادر نمودند . ایشان فرمودند: 🌼«وَ‌اعلَمُوا اَنَّ الله َ و تعالی جَمَعَ لَکُم مَعشَرَ المُومِنینَ فی هذا الیَومِ عیدَینِ عَظیمَینِ کَبیرَینَ ، لا یَقُومُ اَحَدَهُما اِلاّ بِصاحِبِهِ ؛ لِیُکمِلَ عِندَکُم جَمیلَ صُنعِهِ ؛ وَ یَقِفَکُم عَلَی طَریقِ رُشدِهِ ؛ وَیَقفُوَ بِکُم آثارَ المُستَضیعِینَ بِنُورِ هِدایَتِهِ وَ یُسَهِّلَ لَکُم مِنهاجَ قَصدِهِ و یُوَّفِرَ عَلَیکُم هَنیئَ رِفدِهِ ...» ✏️ترجمه : و بدانید همانا خداوند تعالی امروز برای شما مومنین دو عید با عظمت بزرگ را جمع نموده (غدیر و روز جمعه) که هیچکدام بدون دیگری اقامه نمیشود ( یعنی ارزش معنوی ندارد) . این چنین ( مقرر) کرد تا زیبایی عمل ( هدایت) خود را نیزد شما به اکمال و اتمام برساند و شما به راه درست آگاه سازد و بدنبال آثار کسانی که وجودشان به نور هدایت او روشن است روانه سازد و طی نمودن راه دینش را برای شما آسان نماید و نعمت گوارایش را برای شما فراوان سازد ... 2⃣و سپس افزودند : در این روز نعمت را بر افراد خانواده و خویشاوندانتان گسترش دهید و نیکی و بخشش پیشه کنید حبه برادران دینی خویش به قدر توان نیکی و بخشش کنید ؛ خدای را در برابر نعمت هایی که به شما ارزانی داشته ، شکرگزار باشید ؛ کنار یکدیگر جمع شوید تا خداوند اجتماع شما را فراگیر و گیراتر سازد ؛ نعمتهای الهی را به یکدیگر تبریک و تهنیت گویید همانطور که خداوند [در این روز] با اعطای اجر و ثوابی بیش از دیگر اعیاد به شما تهنیت میگوید . بعد فرمود : کمکهای مالی به دیگران در امروز (غدیر) به اموالتان برکت میبخشد و بر عمرتان می افزاید : مهربانی به دیگران سبب رحمت و عنایات حق خواهد شد ؛ یک دیگر را در آغوش بگیرید و تبریک بگویید و ... ؛ (بحارالانوار ، ج 95 ، ص 118 ـ 112) 3⃣عمار بن حریز گوید : روز هجدهم ذیحجه خدمت امام صادق (ع) رسیدم و ملاحظه كردم كه ایشان روزه‌ دار هستند . آن حضرت فرمود : این روزی بزرگ است كه خداوند حرمت آن را بر مؤمنان بزرگ شمرده ، دین را برای آنان در آن روز كامل و نعمت را بر آنان تمام كرده و عهد و میثاقی را كه از آنان برگرفته تجدید كرده است . گفته شد : روزه این روز چه ثوابی دارد ؟ فرمود : آن ، روز عید و شادمانی و سرور است و [روز] روزه‌ گرفتن برای شكرگزاری خدای تعالی است و روزه آن با [روزه] شصت ماه از ماه های حرام برابری میكند ... (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد صفحه 680) 4⃣به امام صادق (ع) گفته شد : آیا مؤمنان غیر از عید فطر و عید قربان و روز جمعه عید دیگری هم دارند ؟ فرمود : آری ، آنان عیدی دارند كه بزرگتر از این است ، و آن روزی است كه امیرالمؤمنین (ع) [به امامت و ولایت] منصوب شد و رسول خدا (ص) ولایت او را بر گردن مردان و زنان در غدیر خم استوار كرد . گفته شد : آن چه روزی است ؟ فرمود : روزها متفاوت ‌اند . سپس فرمود : آن ، روز هجدهم ذیحجه است ... و عمل در آن روز با عمل در هشتاد ماه برابری میكند و سزاوارتر است كه در آن روز خدای عزوجل بسیار یاد شود و بر پیامبر (ص) درود بسیار فرستاده شود و مرد بر خانواده خود گشایش دهد. (ثواب ‌الاعمال صفحه 99). پاسخ به شبهات ، شایعات https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.......: سلسله فایلهای ❇️شرح دستاوردهای چهل ساله انقلاب اسلامی 📽 قسمت 1⃣ 💠 کارشناس : استاد احسان عبادی، معاونت آموزش بنیادمهدویت مازندران و پژوهشگر تاریخ Ⓜ️ این قسمت: بیان پیشرفت
داستان واقعی از شهید ایمانی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : اسم کربلایی من . خیلی خجالت کشید ... سرش رو انداخت پایین ... من چیزی بلد نیستم ... فقط سعی کردم به چیزهایی که یاد گرفتم عمل کنم ... . . بلند شد و از توی وسایلش یه دفترچه در آورد ... نشست کنارم ... - من این روش رو بعد از خوندن چهل حدیث امام خمینی پیدا کردم ... . دفترش سه بخش بود ... اول، کمبودها، نواقص و اشتباهاتی که باید اصلاح می شد ... دوم، خصلت ها و نکات مثبتی که باید ایجاد می شد ... سوم، بررسی علل و موانعی که مانع اون برای رسیدن به اونها می شد ... به طور خلاصه ... بخش اول، نقد خودش بود ... دومی، برنامه اصلاحی ... و سومی، نقد عملکردش ... . . - من هر نکته اخلاقی ای رو که توی احادیث بهش برخوردم ... یا توی رفتار دیگران دیدم رو یادداشت کردم ... و چهله گرفتم... اوایل سخته و مانع زیادی ایجاد میشه ... اما به مرور این چهله گرفتن ها عادی شد ... فقط نباید از شکست بترسی... خندیدم ... من مرد روزهای سختم ... از انجام کارهای سخت نمی ترسم ... چند لحظه با لبخند بهم نگاه کرد ... خنده ام گرفت ... چی شده؟ ... چرا اینطوری بهم نگاه می کنی؟ ... دوباره خندید ... حیف این لبخند نبود، همیشه غضب کرده بودی؟ ... همیشه بخند ... و زد روی شونه ام و بلند شد ... . یهو یه چیزی به ذهنم رسید ... هادی، تو از کی اسمت رو عوض کردی؟ ... منم یه اسم اسلامی می خوام ... . حالتش عجیب شد ... تا حالا اونطوری ندیده بودمش ... بدون اینکه جواب سوال اولم رو بده ... یهو خندید و گفت ... یه اسم عالی برات سراغ دارم ... امیدوارم خوشت بیاد ... . . حسابی کنجکاویم تحریک شد ... هم اینکه چرا جواب سوالم رو نداد و حالت چهره اش اونطوری شد ... هم سر اسم ... . - پیشنهادت چیه؟ ... - جون ... [حرف ج را با فتحه بخوانید] - جون؟ ... من تا حالا چنین اسمی رو بین بچه ها نشنیده بودم ... . - اسم غلام سیاه پوست امام حسینه ... این غلام، بدن بدبویی داشته و به خاطر همین همیشه خجالت می کشیده ... و همه مسخره اش می کردن ... توی صحرای کربلا ... وقتی امام حسین، اون رو آزاد می کنه و بهش میگه می تونی بری ... به خاطر عشقش به امام، حاضر به ترک اونجا نمیشه ... و میگه ... به خدا سوگند، از شما جدا نمیشم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزه و پیوند بخوره ... امام هم در حقش دعا می کنن ... الان هم یکی از 72 تن شهید کربلاست... تو وجه اشتراک زیادی با جون داری ... . سرم رو انداختم پایین ... هم سیاهم ... هم مفهوم فامیلم میشه راسو ... . - ناراحت شدی؟ ... . سرم رو آوردم بالا ... چشم هاش نگران شده بود ... نه ... اتفاقا برای اولین بار خوشحالم ... از اینکه یه عمر همه راسو و بدبو صدام کردن .. . ⬅️ادامه دارد... 💐https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐
.......: 🌹گذر ڪردم به گورستان ڪم و بیش 🌹بدیدم حال دولتمند و درویش 🌹نه درویشی در آنجا بی ڪفن ماند 🌹نه دولتمند بُرد از یک ڪفن بیش #باباطاهر https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: یک صبر بکن و هزاران افسوس نخور...!! در زمان های دور پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت. سال های سال بود که ازدواج کرده بود، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود. پادشاه و زنش از این که بچه نداشتند، خیلی غمگین و ناراحت بودند. این پادشاه، عادل و با انصاف بود و مردم کشورش، دوستش داشتند به همین دلیل همه دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند که به او یک بچه بدهد. خدای مهربان دعای مردم را مستجاب کرد و یک روز خبر در همه جا پیچید و دهان به دهان گشت که خدا به پادشاه یک پسر داده است. همه از شنیدن این خبر خوشحال شدند و خدا را شکر کردند، بیشتر از همه ی مردم، پادشاه و زنش خوشحال بودند. در سال هایی که پادشاه بچه نداشت، سرش را به یک راسوی خوشگل گرم می کرد.  راسویی که پادشاه داشت، یک حیوان تربیت شده بود هزار جور پشتک و وارو می زد و کمی از غم بی فرزندی پادشاه و زنش کم می کرد.  همه فکر می کردند که بعد از به دنیا آمدن پسر پادشاه، او دست از سر راسو بر می دارد و راسو را می فرستد توی جنگل تا بقیه ی عمرش را میان حیوانات جنگلی بگذراند اما این طور نشد.  پادشاه باز هم راسو را که یادگار دوران تنهایی اش بود دوست داشت و گاه گاهی خودش را با دیدن بازی های راسو سرگرم می کرد.  فرزند پادشاه، دایه و خدمتکار داشت و همه مواظب بودن که او به خوبی رشد کند و بزرگ شود. اما از آنجا که حساب و کتاب آدم ها همیشه درست از آب در نمی آید، یک روز ظهر که دایه های فرزند پادشاه از خستگی خوابشان برده بود، مار بزرگ و خطرناکی از میان باغ قصر پادشاه خزید و خزید تا به پنجره ی اتاق پسر پادشاه رسید. مار، آرام آرام وارد اتاق شد و یک راست رفت به طرف گهواره ی پسر یکی یک دانه ی پادشاه.! راسو که همان دور و برها در حال بازی بود، خزیدن مار را دید و پیش از آن که مار به بچه آسیبی بزند، به روی مار پرید. جنگ همیشگی مار و راسو شروع شد، راسو کمر مار را گرفت و آن قدر به این طرف و آن طرف کوبید تا توانست مار را از پا در آورد.! از صدای جنگ و جدال مار با راسو، خدمتکار مخصوص پسر پادشاه از خواب پرید. چه دید؟ مار مرده را که روی گهواره ی کودک افتاده بود ندید، اما تا چشمش به راسو افتاد که با دهان خونین از توی گهواره ی بچه بیرون می آید، جیغی کشید و فریاد زد و گفت: «ای وای! راسوی حسود بچه ی پادشاه را خورد!» با داد و فریاد زن خدمتکار، همه به اتاق بچه دویدند و آن ها هم راسو را در حالی که دهانش خون آلود بود، دیدند. پادشاه هم با خشم و غضب از راه رسید، داد و فریادها و گریه و زاری ها را که دید و شنید، شمشیر کشید و راسوی بیچاره را به دو نیم کرد.  بعد هم در حالی که مثل همسرش به سرش می زد و گریه می کرد، به سر گهواره ی فرزندش رفت، همه ی اطرافیان پادشاه هم گریه کنان به طرف گهواره رفتند. اما چه دیدند؟ چیزی که باور نمی کردند، بچه زنده بود و می خندید، ماری تکه پاره شده هم روی او افتاد بود.! همه انگشت به دهان و حیرت زده ماندند و فهمیدند که راسو نه تنها حسودی نکرده، بلکه جانش را به خطر انداخته است تا بچه ی بی گناه را از نیش مار نجات بدهد. پادشاه از این که بدون جست و جو و پرسش، جان دوست دوران تنهایی اش را گرفته بود، غمگین و پشیمان شد ولی چه فایده که پشیمانی سودی نداشت و راسوی باوفا را زنده نمی کرد. از آن روز به بعد، پادشاه برای از دست دادن راسو افسوس می خورد و به اطرافیانش می گفت: «یک صبر کن و هزار افسوس مخور.» این حرف او ضرب المثل شد و دهان به دهان و سینه به سینه گشت و گشت تا اینکه امروز به قصه تبدیل شد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
●❥ ﷽ ❥● 🌺هم نشینی آیات و 🌺 🔷هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ -------------------------------- 🔶خداست آن که صورت شما را در رحم مادران می‌نگارد هر گونه اراده کند. خدایی جز آن ذات یکتا نیست که (به هر چیز) توانا و داناست. -------------------------- 📙آیه ۶سوره‌ ال عمران ♻️ترجمه انگلیسی آیه بالا👆 🔰It is He who forms you in the wombs however He wills. There is no deity except Him, the Exalted in Might, the Wise.🔰 ‌--------------------------------------- 📬 پیام ها 💌 📤1- منشأ تكوين و تشريع يكى است. آن كسى‌كه براى هدايت شما كتاب فرستاد، همان است كه شما را آفريده است. «هُدىً لِلنَّاسِ ... يُصَوِّرُكُمْ» 📤2- صورت‌گرى انسان در رحم مادر، تنها بدست اوست. «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ» 📤3- اكنون كه صورت‌بندى‌ها به دست خداست، يكديگر را به خاطر شكل و قيافه سرزنش نكنيم. «هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ» 📤4- تفكّر در آفرينش خود، عامل ايمان به خداوند است. «يُصَوِّرُكُمْ ... لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» 📤5- گرچه خداوند به هر كارى قادر است؛ «كَيْفَ يَشاءُ» ولى كارى بر خلاف حكمت نمى كند. «هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» 📤6- صورت‌هاى گوناگون افراد بشر، نشانه‌ى قدرت و حكمت اوست. «يُصَوِّرُكُمْ ... الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
داستان واقعی از شهید ایمانی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : والسابقون . با تمام وجود برای شناخت اسلام تلاش می کردم ... می خواستم اسلام رو با همه ابعادش بشناسم ... یه دفتر برداشتم ... و مثل هادی شروع کردم به حلاجی خودم ... . . هر کلاس و جلسه ای که گیرم می اومد می رفتم ... تمام مطالب اخلاقی و عقیدتی و ... همه رو از هم جدا می کردم و مرتب می کردم ... شب ها هم از هادی می خواستم برام حرف بزنه ... و هر چیزی که از اخلاق و معارف بلده بهم یاد بده ... هادی به شدت از رفتار و منش اهل بیت الگو برداری کرده بود ... و استاد عملی سیره شده بود ... هر چند خودش متواضعانه لقب استاد رو قبول نمی کرد ... . . کم کم رقابت شیرینی هم بین ما شروع شد ... والسابقون شده بودیم ... به قول هادی، آدم زرنگ کسیه که در کسب رضای خدا از بقیه سبقت می گیره ... منم برای ورود به این رقابت ... پا گذاشتم جای پاش ... سر جمع کردن و پهن کردن سفره ... شستن ظرف ها ... کمک به بقیه ... تمییز کردن اتاق ... و ... . . خوبی همه اش این بود که با یه بسم الله و قربت الی الله ... مسابقه خوب بودن می شد ... چشم باز کردم ... دیدم یه آدم جدید شدم ... کمال همنشین در من اثر کرد ... . . دوستی من و هادی خیلی قوی شده بود ... تا جایی که روز عید غدیر با هم دست برادری دادیم ... و این پیمانی بود که هرگز گسسته نمی شد ... تازه بعد از عقد اخوت بود که همه چیز رو در مورد هادی فهمیدم ... . . باورم نمی شد ... حدسم در مورد بچه پولدار بودنش درست بود ... اما تا زمانی که عکس های خانوادگی شون رو بهم نشون نداده بود ... باور نمی کردم ... اون پسر یکی از بزرگ ترین سیاست مدارهای جهان بود ... اولش که گفت ... فکر کردم شوخی می کنه ... اما حقیقت داشت ... . ⬅️ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💐 🍃 💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢شیعیان این همه بر روی تاکید دارند، پس چرا در به نام علی(ع) هیچ اشاره ای نشده است؟ اگر حضرت علی (ع) جانشین پیامبر (ص) است، چرا نامی از ایشان در قرآن نیامده است؟ این سوال زیاد پرسیده می شود اما باید گفت این سوال از اساس صحیح نبوده و نمی توان گفت که نام ایشان در قرآن نیامده است بلکه طبق راویت حفص از عاصم که قرآن مکتوب مطابق آن نگاشته شده، اندیشمندان و اهل تسنن یک آیه را روایت کردند که نام حضرت (ع) در آن عنوان شده است و سوای آن، روایات، روایات متعددی از بزرگانی مانند شیخ صدوق، ابن شهر آشوب و عده کثیر دیگری موجود است که در مقام نظر به این موضوع می کنند.  کدام است که نام حضرت علی (ع) در آن ذکر شده است؟👇👇 آیه 50 سوره مبارکه مریم:" وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و به آنان از رحمت خود [چیزها] بخشیدیم و بر ایشان نامی نیک و آوازه ای بلند بر جای گذاشتیم." اما ماجرا در این به این ترتیب است که حضرت ابراهیم (ع) از خداوند لسان صدقی را می خواهد که در آیه 84 سوره شعرا به آن اشاره شده است" وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ" و استجابت آن در آیه 50 سوره مریم ذکر می شود. استجابت این دعا نه تنها برای ابراهیم(ع) بلکه برای اسحاق(ع) و یعقوب(ع) و البته به نظر می رسد پیامبران صورت گرفت. اما روایت در این زمینه بسیار است و در منابع شیعه، چهارده روایت، در منابع اهل تسنن یک روایت و در زیدیه یک یا دو روایت پیرموان این موضوع به چشم می خورد. 🔵جهت مطالعه بیشتر این لینک را باز کنید: https://goo.gl/5n8AM4 پاسخ به شبهات ، شایعات https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا