eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سوخته: شب آخر سفر فوق العاده ما ... تازه از دو کوهه شروع شد ... صبح، بعد از روشن شدن هوا حرکت کردیم ... شلمچه ... چزابه ... طلائیه ....کوشک و ... هر قدمش ... و هر منطقه با جای قبل فرق داشت ... فقط توفیق فکه نصیب مون نشد ... هر چی آقا مهدی اصرار کرد ... اجازه ندادن بریم جلو ... جاده بسته بود و به خاطر شرایط خاص پیش آمده ... اجازه نداشتیم جلوتر بریم ... شب آخر ... پادگان حمید ... خوابم نمی برد ... بلند شدم و اومدم بیرون ... سکوت شب و صدای جیرجیرک ها ... دلم برای دو کوهه تنگ شده بود ... خاک دو کوهه از من دل برده بود ... توی حال و هوای خودم بودم ... غرق دلتنگی کردن برای خدا ... که آقا مهدی نشست کنارم ... - تو هم خوابت نمی بره ؟ ... بقیه تخت خوابیدن ... با دل شکسته و خسته به اطراف نگاه کردم ... این خاک، آدم رو نمک گیر می کنه ... مگه میشه ازش دل کند؟ ... هنوز نرفته، دلم برای دو کوهه تنگ شده ... با محبت عمیقی بهم نگاه کرد ... پدربزرگت هم عاشق دوکوهه بود ... در عوض، منم عاشق این حال و هوای توئم ... خندید ... و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... آقا مهدی؟ ... راسته که شما جنازه پدربزرگم رو برگردوندید؟... چشم هاش گر گرفت و سرش چرخید ... به زحمت نیم رخش رو می دیدم ... - دلم می خواست محل شهادت پدربزرگم رو ببینم ... سفر فوق العاده ای بود و دارم دست پر می گردم ... اما دله دیگه... چشم انتظار دیدن اون خاک بود ... حالا هم که فکر برگشت ... دیگه زبونم به ادامه دادن نچرخید ... .ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🌺🍃 ... رودخانه زندگی! ... رفت پیش استاد. بی تاب بود و ناآروم. گفت : زندگیم متلاطمه، آشفته ام و نیازمند آرامش. و اشک پهنای صورتش رو پوشوند. پیر دانا دستش رو گرفت، ازش خواست تا با هم کمی قدم بزنند. وقتی به رودخونه رسیدند، برگی رو توی آب انداخت و بهش گفت : ببین چجوری خودش رو به جریان آب سپرد، و چجوری داره مسیرش رو طی می کنه. بعد سنگی رو پرت کرد توی آب، سنگ بخاطر وزنش پائین رفت و بی حرکت سر جاش موند. استاد مکثی کرد و پرسید : تو دوست داری جای این سنگ بودی و ساکن، یا جای اون برگ بودی و در حرکت؟ جوان فکری کرد و پاسخ داد : من از سکون خوشم نمیاد، دوست دارم حرکت کنم و رو به جلو برم. و جواب شنید که : زندگی مثل یه رودخونه است. اگه بخوای ساکن نباشی، باید خودت رو در جریانش قرار بدی و رو به جلو بری. موانع و بالا و پائین رفتن ها هم بطور طبیعی در این مسیر وجود دارند. پس آروم باش. چرا که تلاطم، یعنی تو در مسیر و در حال حرکتی. عزیز دلم تا حالا فکر کردی که می شه خودمون رو به دست توانا و چشمان بینای خداوند بسپریم؟ و همه افت و خیزها و موانع رو در مسیر بپذیریم. و خدا می خواد که ما در حرکتی دائمی و رو به جلو باشیم. و می دونی اونوقته که بالا و پائین می شیم ولی آرومیم. اونوقته که گاهی جریان تند می شه و باز هم آرومیم.❤️🍃 https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
4_5974485940381419005.mp3
5.08M
‌ ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ثنا و حمد بی‌پایان خدا را که لطفش در وجود آورد ما را الها قادرا پروردگارا کریما منعما آمرزگارا خداوندا تو ایمان و شهادت عطا دادی به فضل خویش ما را از احسان خداوندی عجب نیست اگر خط درکشی جرم و خطا را 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 الهي آتش عشقم به جان زن شرر زان شعله ام بر استخوان زن چو شمعم برفروز از آتش عشق از آن آتش دلم پروانه سان زن 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح دعای ابوحمزه 3.MP3
2.33M
💠 سلسله مباحث 🎼 جلسه 3 🎤 با توضیحات از اساتید مهدویت ✳️ از مبلغین و سخنرانان خواهش می شود این مباحث را در بین مردم بگویند تا مردم بیشتر با این دعای مهم آشنا شوند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا