خانه تاریخی ملاباشی _ اصفهان
خانه ملاباشی یا خانه معتمدی یکی از دیدنی های اصفهان است که در خیابان ملک در محله پا قلعه قرار دارد. قدمت خانه ملاباشی به دوران قاجار بر میگردد؛ در زمان سلطنت ظل السلطان این خانه و کوچهاش توسط ملاباشی، منجم ناصرالدین شاه خریداری شد و ملاباشی که فردی فاضل و عالمی فقیه بود از خانه خود به عنوان مکانی فرهنگی - مذهبی استفاده میکرد.
در طراحی این خانه زیبا از معماری دوره قاجار الهام گرفته شده است؛ بنای خانه دو طبقه است و یک حیاط، دو اتاق کار و سه ورودی مستقل از هم دارد و در غرب حیاط فضای مستقلی برای کار ملاباشی و پذیرش مراجعین اختصاص دارد. در خانه ملاباشی یک اروسی با نه درب میبینید که در قسمت بالایی آن، کنگره چوبی منقوش زیبایی خودنمایی میکند. شیشههای رنگی این درب هنگام تابش نور آفتاب فضایی خیالانگیز در داخل خانه ایجاد مینماید که لحظهای نشستن در آن و استراحت در آن فضا روحتان را تازه میکند.
هنر فلزکوبی روی چوب از بارزترین هنر تزئینی به کار رفته شده در این بنا است که در بدو ورود نگاهها را به خود جلب میکند.
آدرس: خیابان بهشت غربی، خیابان ملک، بن بست ملاباشی
https://eitaa.com/zandahlm1357
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فارس، تخت جمشید، شکوه فراموش شده...
صدها سال پس از حمله اسکندر و اعراب و در زمانی که یاد و خاطره پادشاهان هخامنشی فراموش شده بود، مردمی که از نزدیکی خرابههای پارسه عبور میکردند، تصاویر حکاکی شدهٔ تخت شاهی را میدیدند که روی دست مردم بلند شدهاست و از آنجا که نمیتوانستند خط میخی کتیبههای حک شده روی سنگها را بخوانند، میپنداشتند که این همان اورنگ جمشید است که فردوسی در شاهنامه خود از آن یاد کردهاست. به همین خاطر نام این مکان را تخت جمشید نهادند.
بعدها که باستانشناسان توانستند خط میخی کتیبه را ترجمه کنند، متوجه شدند که نام اصلی آن پارسه بودهاست.
احتمالاً سنگنگارههای شاهان ساسانی، که یادآور و تداعیکنندهٔ جنگها و پیروزیهای رستم، پهلوان بزرگ شاهنامه بود، باعث شد تا ایرانیان این سنگتراشیها را که چیرگی پهلوانان بر دشمنان را نشان میداد، نقش رستم بنامند. اردمان و اشمیت بر این باورند که اهمیت نقش رستم به آن حد بودهاست که تصاویر سازههای برجشکل بر روی نخستین سری سکههای ضرب شده در تاریخ ایران (۳۰۰ تا ۱۵۰ پیش از میلاد مسیح) اشاره مستقیم به آن مکان داشتهاند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
14 - نجات از غرق
و نيز از جناب شيخ حسين تبريزى نقل فرمودند كه ايشان فرموده در نجف اشرف روز جمعه به قصد تفريح به كوفه رفتم و در كنار شط قدم مى زدم به جايى رسيدم كه بچه ها صيد ماهى مى كردند، يك نفر از ساكنين نجف آنجا بود با آنكه براى صيد ماهى دام مى انداخت گفت اين مرتبه به بخت من بيند از. چون بند را به آب انداخت پس از لحظه اى بند حركت كرد، آن را بالا كشيد ديد سنگين است ، گفت چه بخت خوبى دارى تا حال ماهى به اين سنگينى نديده بودم ، چون بند را بالا آورد، ديد پسرى است كه غرق شده است و دست به بند گرفته بالا آمده است ، آن مرد تا پسر را ديد فرياد زد كه پسر من است ، اينجا كجا بوده ، پس او را گرفت و پس از معالجه و بهبود، پسر گفت در قسمت بالا با عده اى از بچه ها شنا مى كردم ، موج آب مرا به زير برد به طورى كه نتوانستم بالا بيايم و عاجز شدم تا اينجا كه بندى به دستم رسيد آن را گرفتم و بالا آمدم .
سبحان اللّه ! براى نجات آن پسر چگونه به دل پدر الهام مى شود كه بيرون بيايد و كنار شط برود و بگويد به قصد من صيدى كن .
براى اين داستان و داستان قبل ، نظاير بسيارى است كه ذكر آنها منافى وضع اين رساله است و چند داستان نظير اين دو در اواخر كتاب انوار نعمانيه در باب اجل ذكر نموده و همچنين در كتاب خزينة الجواهر مرحوم نهاوندى ، داستانهايى نقل كرده به آنها مراجعه شود.
.......:
.......:
📚داستانهای شگفت، آیت الله شهید دستغیب
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/zandahlm1357
15 - عنايت علوى
عالم متقى مرحوم حاج ميرزا محمد صدر بوشهرى نقل فرمود هنگامى كه پدرم مرحوم حاج شيخ محمد على از نجف اشرف به هندوستان مسافرتى نمود، من و برادرم شيخ احمد در سن شش هفت سالگى بوديم ، اتفاقا سفر پدرم طولانى شد به طورى كه آن مبلغى كه براى مخارج به مادر ما سپرده بود تمام شد و ما بيچاره شديم .
طرف عصر از گرسنگى گريه مى كرديم و به مادر خود مى چسبيديم ، پس مادرم به من و برادرم گفت وضو بگيريد و لباس ما را طاهر نمود و ما را از خانه بيرون آورد تا وارد صحن مقدس شديم ، مادرم گفت من در ايوان مى نشينم شما هم به حرم برويد و به حضرت امير عليه السلام بگوييدپدر ما نيست و ما امشب گرسنه ايم و از حضرت خرجى بگيريد و بياوريد تا براى شما شام تدارك كنم .
شرافت علما
ما وارد حرم شديم جوج سر به ضريح گذاشته عرض كرديم : پدر ما نيست و ما گرسنه هستيم دست خود را داخل ضريح نموده گفتيم خرجى بدهيد تا مادرمان شام تدارك كند، مقدارى گذشت اذان مغرب را گفتند و صداى قدقامت الصلوة شنيدم ، من به برادرم گفتم حضرت امير عليه السلام مى خواهند نماز بخوانند (به خيال بچگى گفتم حضرت نماز جماعت مى خوانند) پس گوشه اى از حرم نشستيم و منتظر تمام شدن نماز شديم ، كمتر از ساعتى كه گذشت شخصى مقابل ما ايستاد و كيسه پولى به من داد و فرمود به مادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بيايد هرچه لازم داشتيد به فلان محل (بنده فراموش كردم نام محلى را كه حواله فرمودند) مراجعه كن . و بالجمله فرمود مسافرت پدرم چند ماه طول كشيد و در اين مدت به بهترين وجهى مانند اعيان و اشراف زادگان نجف معيشت ما اداره مى شد تا پدرم ازمسافرت برگشت .
.......:
.......:
📚داستانهای شگفت، آیت الله شهید دستغیب
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/zandahlm1357
#قسمت_صد_و_شصت_و_سوم_رمان_نسل سوخته: آشیل
توی راه برگشت ... شب توی قطار ... علیمرادی یه نامه بهم داد ...
- توصیه نامه است برای * ... مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد ... توی مجتمع ما بمونی ... برات توصیه نامه نوشت ... گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش می کنم میگم کدوم قسمت بگذارنت ...
نامه توی دستم خشک شد ...
- آقای علمیرادی ...
- نترس بند پ نیست ... اینجا افراد فقط گزینش شده میرن... این به حساب گزینشه ... حاجی مرتضوی از اون بچه های خالص جنگه که هنوزم اون طوری مونده ... خیلی هم از این طرف و اون طرف، اذیتش می کنن ... الکی کاری نمی کنه ...
انتخاب بازم با خودته ... فقط حواست باشه ... با گزینش مرتضوی و تایید اون بری ... هم اونهایی که از مرتضوی خوش شون نمیاد سر به جونت می کنن و سنگ می اندازن ... هم باید خیلی مراقب باشی ... پاشنه آشیل مرتضوی نشی ...
هنوز توصیه نامه توی دستم بود ... بین زمین و آسمون ... و غوغایی توی قلبم به پا شد ...
- پس چرا واسم توصیه نوشت؟ ... اینطوری بیشتر روش حساس نمیشن، سر به سرش بزارن؟ ...
تکیه داد به پشتی ...
- گفتم که از بچه های قدیم جنگه ... اون موقع، بچه ها صاف و صادق و پاک بودن و نترس ... کار که باید انجام می شد؛ مرده و زنده شون انجام می داد ... هر کی توانایی داشت، کسی نمی گفت کی هستی؟ قد و قواره ات چقدره؟ ... میومد وسط، محکم پای کار ... براساس تواناییش، کم نمی گذاشت ... به هر قیمتی شده، نمی گذاشتن کار روی زمین بمونه ... و الا ملت تازه انقلاب کرده و حکومت نوپا ...
مرتضوی هنوز همون آدمه ... تنهایی یا با همراه ... محکم می ایسته میگه این کار درسته باید انجام بشه ...
انتخاب تو هم تو همون راستاست ... ولی دست خودت بازه... از تو هم خوشش اومد ... گفت: این بچه اخلاق بچه های اون موقع رو داره ... اهل ناله و الکی کاری نیست ... می فهمه حق الناس و بیت المال چیه ... مثل بچه های اون موقع که مشکل رو می دیدن، می رفتن پای کار ... نمی شینه یه گوشه بقیه شرایط رو مهیا کنن، این از دور کف بزنه...
تمام مدت سرم پایین بود و به اون نامه فکر می کردم ... انتخاب سختی بود ... ورود به محیطی که روی حساب گزینش کننده ات ... هنوز نیومده، یه عده شمشیر به دست... آماده له کردن و خورد کردنت باشن ...
از طرفی، اگر اشتباهی می کردم ... به قیمت زمین خوردن مرتضوی تموم می شد ... ریسک بزرگی بود ... بیشتر از من... برای مرتضوی ...
غرق فکر بودم ...
- نظر شما چیه؟ ... برم یا نه؟ ...
و در نهایت تمام اون حرف ها ... و فکرها ... تصمیم قاطع من... به رفتن بود ...
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
رمان های عاشقانه مذهبی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✨✨✨🌹
✨✨🌹
✨🌹
#قران
✨اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
✨مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ
✨الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ
✨كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ
✨شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ
✨لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ
✨يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ
✨نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ
✨وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ
✨وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۳۵﴾
✨خدا نور آسمانها و زمين است
✨مثل نور او چون چراغدانى است كه
✨در آن چراغى و آن چراغ در شيشه اى است
✨آن شيشه گويى اخترى درخشان است
✨كه از درخت خجسته زيتونى كه نه
✨شرقى است و نه غربى افروخته مى شود
✨نزديك است كه روغنش هر چند بدان
✨آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد
✨روشنى بر روى روشنى است
✨خدا هر كه را بخواهد با نور خويش
✨هدايت مى كند و اين مثلها را خدا
✨براى مردم مى زند
✨و خدا به هر چيزى داناست (۳۵)
📚سوره مبارکه النور
✍آیه ۳۵
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨🌹
✨✨🌹
✨✨✨🌹
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا
🌺🌿ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﺎﻃﻊ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻴﻜﻲ ﻛﻨﻴﺪ ; ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻱ ﺭﺳﻨﺪ [ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻭﺭﻧﺪ ] ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍُﻑ ﻣﮕﻮﻱ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺑﺎﻧﮓ ﻣﺰﻥ ﻭ ] ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﻜﻦ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﻨﻲ ﻧﺮم ﻭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ [ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭﺍﻧﻪ ] ﺑﮕﻮ .(٢٣)
قاری #عبدالباسط
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357