#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
6️⃣ سند بسیار مهمی که نشان می دهد این سفارت خانه در حقیقت لانه جاسوسی بوده و اخبار و اطلاعات خودش را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7️⃣ سند فوق العاده مهمی که نشان می دهد بعد از انقلاب، اعضای سفارت خانه آمریکا ، افرادی که ویزا می خواستند را مجبور می کردند برای آنها جاسوسی کنند و در حقیقت به همین شرط به آنها ویزا داده می شد!!!!! 1
#جلد_اول ص 40
تاریخ پهلوی 17.MP3
8.5M
💠 دوره #تاریخ_پهلوی 17
🔰 موضوع : وقایع مهم دولت جمشید آموزگار
🎤 با تدریس #استاد_عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر حدیث و تاریخ
👈 دوره در سطح تربیت مربی برای پاسخ به شبهات #پهلوی می باشد
دیدگاه عجیب مردم در زمان قاجار درباره دوچرخه
وقتی در زمان قاجار دوچرخه وارد ایران شد، مردم آنرا بچه شيطان لقب داده و میگفتند این وسیله توسط اجنه هدایت میشود
پیرترها با دیدن دوچرخه بسمالله میگفتند و آن را از علائم ظهور امام زمان میدانستند
در سایر کشورهای اسلامی نیز حتی تا همین اواخر به آن ارابه شیطان می گفتند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
یک مرد هلندی با راندن سنگینترین دوچرخه جهان رکورد گینس را بدست آورد
این دوچرخه که در حدود 749 کیلوگرم وزن دارد، سنگینترین دوچرخه جهان با قابلیت راندن است
https://eitaa.com/zandahlm1357
یک زندان در استرالیا این امکان را برای زندانیان فراهم کرده که در مقابل هر سه روز رکاب زدن با دوچرخه ثابت برای تولید برق ( روزی 8 ساعت ) یک روز از زندان آنها بخشیده شود
https://eitaa.com/zandahlm1357
▪️یک شرکت انگلیسی تولید کننده هدایای اختصاصی و گران قیمت از طلای 24 عیار و قطعات برلیان ساخته است
👈قیمت دوچرخه 400 هزار دلار برای شرکت آب خورده است
https://eitaa.com/zandahlm1357
در هلند با ۱۷ میلیون جمعیت ۲۲ میلیون دوچرخه وجود دارد.
از هر ۱۰ دانشآموز فقط ۳ نفر با ماشین به مدرسه میروند که دولت میخواهد برنامهای تشویقی فراهم آورد تا همه با دوچرخه به مدرسه بروند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
▪️کاریکاتور "تله واکسن"
بعد از سیب و گلابی برجام ، چشم مسخ شده غربگداها به واکسن #کرونا روشن شد.
🎨 پیمان علیشاهی
آپشن گوساله 🐮
#کاریکاتور
#گزیده_شلمون
⛳️ سید محمدجواد طاهری
شلمون 🌚
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت یازدهم
به صورتش نگاه نمیکردم اما حجب و حیای عمیقی را در صدایش احساس میکردم که به آرامی جواب داد: «خیلی ممنونم، شما لطف دارید! مزاحم نمیشم.» که عبدالله پشت مادر را گرفت و گفت: «چرا تعارف میکنی؟ امروز جفت داداشای من میان، تو هم مثل داداشمی! بیا دور هم باشیم.» در پاسخ تعارف صمیمی عبدالله، به آرامی خندید و گفت: «تو رو خدا اینطوری نگو! خیلی لطف داری! ولی من ...» و عبدالله نگذاشت حرفش را ادامه دهد و با شیطنت گفت: «اتفاقاً همینجوری میگم که دیگه نتونی هیچی بگی! اگه کسی تعارف ما بندریها رو رَد کنه، بهمون بَر میخوره!»
در مقابل اصرار زیرکانه عبدالله تسلیم شد، دست به سینه گذاشت و با لبخندی نجیبانه پاسخ داد: «چَشم! خدمت میرسم!» و مادر تأکید کرد: «پس برای نهار منتظرتیم پسرم!» که سر به زیر انداخت و با گفتن «چشم! مزاحم میشم!» خیال مادر را راحت کرد و سپس پدر را مخاطب قرار داد: «حاج آقا کاری هست کمکتون کنم؟» پدر سری جنباند و گفت: «نه، کاری نیست.» و او با گفتن «با اجازه!» به سمت ساختمان رفت. سعی میکردم خودم را مشغول برچسب زدن به بستهها کنم تا نگاهم به نگاهش نیفتد، هرچند به خوبی احساس میکردم که او هم توجهی به من ندارد.
حوالی ساعت یازده ابراهیم و لعیا و ساجده آمدند و به چند دقیقه نکشید که محمد و عطیه هم از راه رسیدند. بوی کله پاچهای که در دیزی در حال پختن بود، فضای خانه را گرفته و سیخهای دل و جگر و قلوه منتظر کباب شدن بودند. دیس شیرینی و تُنگ شربت را با سلیقه روی میز چیده و داشتم بشقابها را پخش میکردم که کسی به در اتاق زد. عبدالله از کنار محمد بلند شد و با گفتن «آقا مجیده!» به سمت در رفت. چادر قهوهای رنگ مادر را از روی چوب لباسی برداشتم و به دستش دادم و خودم به اتاق رفتم. از قبل دو چادر برای خانه مادر بزرگ آماده کرده بودم که هنوز روی تختم، انتظار انتخاب سختگیرانهام را میکشیدند. یکی زیباتر با زمینه زرشکی و گلهای ریز مشکی و دیگری به رنگ نوک مدادی با رگههای ظریف سفید که به نظرم سنگینتر میآمد.
برای آخرین بار هر دو را با نگاهم بررسی کردم. میدانستم اگر چادر زرشکی را سر کنم، طنازی بیشتری دارد و یک لحظه در نظر گرفتن رضایت خدا کافی بود تا چادر سنگینتر را انتخاب کنم. چادری که زیبایی کمتری به صورتم میداد و برای ظاهر شدن در برابر دیدگان یک مرد جوان مناسبتر بود. صلابت این انتخاب و آرامش عجیبی که به دنبال آن در قلبم جاری شد، آنچنان عمیق و نورانی بود که احساس کردم در برابر نگاه پُر مِهر پروردگارم قرار گرفتهام و با همین حس بهشتی قدم به اتاق نشیمن گذاشتم و با لحنی لبریز حیا سلام کردم. به احترام من تمام قد بلند شد و پاسخ سلامم را با متانتی مردانه داد. با آمدن آقای عادلی، مسئولیت پذیرایی به عبدالله سپرده شده بود و من روی مبلی، کنار عطیه نشستم.
مادر با خوشرویی رو به میهمان تازه کرد و گفت: «حتماً سال پیش عید قربون پیش مادر و پدر خودتون بودید! خُب امسال هم ما رو قابل بدونید! شما هم مثل پسرم میمونی!» بیآنکه بخواهم نگاهم به صورتش افتاد و دیدم غرق احساس غریبی سر به زیر انداخت و با لبخندی که بر چهرهاش نقش بسته بود، پاسخ مادر را داد: «شما خیلی لطف دارید!» سپس سرش را بالا آورد و با شیرین زبانی ادامه داد: «قبل از اینکه بیام اینجا، خیلی از مهموننوازی مردم بندرعباس شنیده بودم، ولی حقیقتاً مهموننوازی شما مثال زدنیه!»
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
⭕️ روزشمار انقلاب /شانزدهم بهمن طنز سیاسی مهندس بازرگان به عنوان نخست وزیر موقت دولت انقلاب انتخاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ روزشمار انقلاب /هفدهم بهمن
طنز سیاسی
حجم استوری های مردم از راهپیمایی های حمایت از بازرگان بسیار زیاد بود. هرچقدر صفحه هوم اینستاگرام بالا و پایین می شد فقط عکس های مردم از تظاهرات قابل مشاهده بود. صفحه توئیتر منتسب به امام در توئیتی با هشتگ #پالون_شاه اعلام کرد بهتر است بختیار و ارتش با مردم همکاری کنند.
بازرگان با انتشار استیکر گلی در گروه نهضت آزادی، آن را ترک کرد و با لینک جوینی که هاشمی رفسنجانی برایش فرستاده بود، وارد گروه مدرسه علوی شد. او گروه دولت موقت را هم ایجاد کرد تا بتواند دولتش را طبق نظر امام فراجناحی تشکیل دهد.
بختیار در گروه اینستاگرامی «هواداران رژیم» (!) نوشت:«دولت موقت تا وقتی شوخی و حرف است من تحمل میکنم. وی در پیام بعدی نوشت: من نخست وزیر قانونی تا برگزاری انتخابات آزاد بعدی هستم.»
وی در دایرکت به بازرگان پیام داد که تعدادی جای خالی برای گذاشتن گزینه های او در دولت دارد که با ارسال ایموجی لایک روبه رو شد. همچنین در گروه فرماندهان ارتش دستور داد چند جنگنده و هلیکوپتر، فضای تهران را به سر و صدا آلوده کنند.
دکتر سعید رئیس مجلس که تازه انگار از دستشویی بیرون آمده بود، پس از خیر مقدم گفتن به امام برای بازگشت به میهن، لوایح محاکمه وزرای سابق و انحلال ساواک را در مجلس تصویب کرد و این موضوع را در پستی ایسنتاگرامی منتشر نمود.
یکی از دانشجویان دانشگاه افسری نیز که قبلا شاخ اینستاگرام بود در پستی نوشت که از سوگند وفاداری خوردن به شاه معاف شده اند و از این بابت با ایموجی 😊 اظهار خوشحالی کرد.
⚠️ ادامه دارد...
#ارسالی از " محمد حسین صادقی "
https://eitaa.com/zandahlm1357