تهران، گورستان متفقین
🔹️اینجا گورستان متفقین یا گورستان جنگی قلهک در جنوب باغ سفارت انگلیس یکی از زیباترین و تاریخی ترین آرامگاههای ساخته شده در شهر تهران است.
🔹️این آرامستان دیدنی و سرسبز، محل دفن تعداد زیادی از سربازان و نیروهای متفقین است که در طی جنگهای جهانی اول و دوم کشته شدهاند سربازانی که در خلال جنگ جهانی اول( ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸) و همچنین در خلال جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳) کشته شدند و از آنجا که امکان انتقال آنها به کشور و وطنشان نبود، گورستانی را به عنوان آرامگاه آنان در نظر گرفتند.
🔹️در این قبرستان تقریباً ۶۰۰ قبر از کشورهای مختلف با دین و آیینهای متفاوت ست که اغلب متعلق به لهستانیها، بریتانیاییها و آمریکاییهایی ست که در خلال جنگ یا در زمان زندگی در ایران کشته شدهاند.
🔹️همچنین یک بنای یادبود و بزرگ گنبدی شکل و فیروزه ای رنگی که با الهام از معماری ایرانی اسلامی در گورستان بنا شده است که در حقیقت نوعی ساختمان نمادین است و به نظر میرسد آن را با بهرهگیری از فرهنگ و معماری ایرانی ساخته اند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹کلیسای کانتور _ قزوین
کلیسای کانتور معروف به «برج ناقوس» در جنگ جهانی دوم در زمان اشغال ایران به دست روسها در قزوین ساخته شد. کانتور به زبان روسی به معنای مقر یا مرکز است.
این کلیسا تنها کلیسای سرخ ایران و عنوان کوچک ترین کلیسای ایران را به خود اختصاص داده است.
کلیسای کانتور دارای یک پلان چهار ضلعی بوده و دارای دو گنبد یکی بزرگ در مرکز نمازخانه و دیگری کوچکتر در بالای محراب است. مصالح بکار رفته آجر و ملاط است که آجرها با هنرمندی بسیار چیده شده و در نتیجه بنایی بسیار زیبا بدست آمده است.
کلیسای کانتور دارای یک در ورودی است که بر روی دیوارهای دو سمت آن صلیبهای روسی نقش بسته است. در بالای ورودی، ناقوس خانهای سه طبقه قرار داده شده است که به یک گنبد کوچک منتهی میشود.
در حیاط این کلیسا دو سنگ قبر قرار دارد. یکی از این سنگ قبرها متعلق به یک خلبان روس و دیگری مربوط به یک مهندس روس است که در ایران جان خود را از دست دادهاند.
پس از خروج روسها از ایران این کلیسا تخلیه شد. در ایران مسیحیهای اُرتودکس ساکن نیستند و به همین دلیل این بنا هماکنون به عنوان یک بنای تاریخی حفظ و نگهداری میشود
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قدرت #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی
25.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 داستان عجیب نوجوان اهل سنت که بخاطر بیماری سرطان توسط دکترها جواب میشود اما بعد از توسل به #امام_زمان (عج) شفا پیدا میکند
و مدتی بعد از شفا یافتن توسط وهابیها به #شهادت میرسد...
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#لالایی_خدا ۲۳٢ #سوره_آل_عمران آیات ١٩٠ - ١٨٩ #محسن_عباسی_ولدی #قصّه (توحید مفضل) منبع قصّه این
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هشتاد و پنجم حتی پس از آن ش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هشتاد و ششم
سخنان بعد از نماز مغرب امام جماعت، معطوف به ظهور فتنه داعش در عراق بود که همین ده روز پیش، اعضای این لشگر شیطانی هزار و هفتصد نفر از دانشجویان یک دانشکده نظامی را به جرم همکاری با دولت عراق، به طور دسته جمعی اعدام کرده بودند. شیخ محمد به طور قاطع از حکم جهاد آیت الله سیستانی برای مبارزه با داعش حمایت میکرد و خبر داد که علمای اهل سنت عراق از جمله رئیس مجمع علمای اهل تسنن عراق هم قاطعانه از این حکم جهاد پشتیبانی کرده و از مردم خواستهاند که برای دفاع از هویت ملی خود، قیام کنند و چه تجلی با شکوهی بود که ماشین جنگی داعش به طمع تفرقه بین مسلمانان عراق و متلاشی کردن این کشور به حرکت در آمده و حالا شیعه و سُنی، دست در دست هم، برای در هم شکستن این فتنه پیچیده تکفیری به پا خاسته بودند. درست مثل من و مجید که نوریه به اتهام تکفیر، کمر به جدایی ما بسته بود و معجزه عشق کاری کرد که من و مجید بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک شده و کمتر از گذشته به تفاوتهای مذهبیمان فکر کنیم.
از مسجد که بیرون آمدم، مجید را دیدم که به انتظارم مقابل در ایستاده و مثل همیشه به رویم میخندد. کنارش که رسیدم، اشارهای به موبایل در دستش کرد و خبر داد: «عبدالله زنگ زده بود. گفت اومده درِ خونه، منتظره برگردیم!» با هم حرکت کردیم و من همزمان سؤالم را پرسیدم: «کاری داشت؟» شانه بالا انداخت و جواب داد: «نمیدونم، حرفی که نزد.» ولی دلش جای دیگری بود که در دنیای خودش غرق شد تا من صدایش زدم: «مجید!» با همان حس و حالی که نگاهش را با خودش بُرده بود، به سمتم صورت چرخاند تا سؤال کنم: «به چی فکر میکنی؟» و دل بیریای او، صادقانه پاسخ داد: «به تو!» و در برابر نگاه متعجبم، با لبخندی لبریز متانت شروع کرد: «الهه جان! داشتم فکر میکردم این یک ماهی که اومدیم تو این خونه، شرایط زندگی تو خیلی عوض شده! خُب شاید قبلاً تو اینهمه مراسم دعا و جشن و عزاداری شرکت نمیکردی، ولی خُب حالا به هر مناسبتی تو این خونه یه مجلسی هست و تو هم خواه ناخواه در جریان خیلی چیزها قرار میگیری!» نمیدانستم چه میخواهد بگوید و خبر نداشتم حالا او هوایی شده تا بساط تبلیغ تشیع به پا کند که نگاهم کرد و حرف دلش را زد: «حالا نظرت چیه؟» نگاهم را از چشمان مشتاق و منتظرش برداشتم که نمیخواستم بفهمد دیگر آنچنان مخالفتی با عشقبازیهای شیعیانهاش ندارم و او مثل اینکه به لرزیدن پای اعتقادم شک کرده باشد، سؤال کرد: «مثلاً تا حالا نشده احساس کنی که دلت میخواد با امام حسین (علیهالسلام) درد دل کنی؟» و نمیدانم چرا نگاه دلم را به سوی امام حسین (علیهالسلام) کشید و شاید چون همیشه محرم دردهای دلش در کربلا بود، احساس میکرد اگر حسی دل مرا بُرده باشد، عشق امام حسین (علیهالسلام) است و من هنوز هم نمیتوانستم با کسی که هرگز او را ندیده و قرنها پیش از این دنیا رفته و حتی مزارش کیلومترها با من فاصله دارد، ارتباطی قلبی برقرار کنم که با صدایی سرد و بیروح، به سؤال سراپا عشق و احساسش دست رد زدم: «نه!»
با ما همراه باشید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357