19.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 دریاچه نئور
پشت کوههای تالش، دریاچهی نسبتا بزرگی هست که با رسیدن فصل گرما، شبیه یک رویای زیبا میشود. این دشت با لالههای وحشی و دریاچه نئور با پنج متر عمق، دقیقا وسط کوههایی که هرچه نگاه کنیم از رنگ سبزشان کم نمیشود، بهترین نقطه برای یک سفر چندروزه در روزهای گرم تابستان است.
نئور، دریاچهای بین گیلان و اردبیل است. از همین یک جمله باید حدس بزنیم که با منطقهای سرسبز و خوشآبوهوا روبرو هستیم که سبزیاش را از دامنههای کوههای تالش گرفته و هوای خوشش را از شمال غرب ایران.
بسیاری از مسافران اول خودشان را به اردبیل میرسانند و از این شهر ۴۸ کیلومتر راه را طی میکنند تا به نئور برسند. برای این مسیر باید از اردبیل به سمت خلخال حرکت کرد و بعد به دنبال روستای بودالالو گشت. وقتی حدود ۱۳ کیلومتر از این روستا به بالای کوه برویم تازه به روستای عباسآباد میرسیم. از این روستا تا دریاچه راه زیادی نیست. از شهر تهران تا دریاچه حدود هفت ساعت راه است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الموت، به معنای آشیانه عقابها، در شمال استان قزوین، مملو از درههای پر رمز و راز، دژهای تاریخی و داستانهای عجیب و جالب است ! نیم حقیقت و نیم افسانه !
هوای مطبوع و روخانههای خروشان و البته باغات انبوه گیلاس و شالیزارهای زیبای برنج، منطقه الموت را آراستهاند.
با ساعاتی اندکی رانندگی از شهر قزوین به این منطقه طبیعی و تاریخی خواهید رسید.
از محلهای مناسب برای اقامت، میتوانید از اقامتگاههای بومگردی پرتعداد انتخاب کنید.
دریاچه اُوان، قلعه حشاشیون، دره اَندِج، ییلاق پیچبن با خنکی هوایش در تابستان و چندین جاذبه دیگر از کاندیداهای ثبت جهانی یونسکو است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷خدایا همین شب اول دست ما را بگیر..👌😊
.......:
شرح حال عارف سالک، عالم ربانی، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی قدس سره
الشیخ العالم العامل الالهی حسنعلی بن علی اکبر بن رجبعلی المقدادی الاصفهانی رحمة الله و رضوانه علیه، در خانواده زهد و تقوی و پارسائی چشم به جهان گشود، پدر وی مرحوم ملا علی اکبر، مردی زاهد و پرهیزگار و معاشر اهل علم و تقوی و ملازم مردان حق و حقیقت بود و در عین حال از راه کسب، روزی خود و خانواده را تحصیل میکرد و آنچه عاید او میشد، نیمی را صرف خویش و خانواده میکرد و نیم دیگر را به سادات و ذراری حضرت زهرا علیها السلام اختصاص میداد.
در سال ۱۲۹۹ هجری قمری، دختری به وی عنایت شد که مادرش تا چهار ماه پس از وضع حمل حتی قطره ای شیر در سینه نداشت و آنچه دوا و دعا کردند، موثر نیفتاد. تا یکی از دوستان، او را به سوی مردی صاحب نفس به نام حاج محمد صادق درویش تخت پولادی هدایت کرد. ملاعلی اکبر به دلالت دوست خود، به حضور حاجی رسید و عرض حاجت نمود. حاجی به وی دستور داد تا هر چه دعا و دوا برای زوجه اش گرفته است. از وی دور سازد و خود، نفس مبارک در حب نباتی بدمید و فرمود تا آن را به زوجه خود بخوراند. با انجام دستور حاجی، پس از ساعتی شیر از پستان زن جریان یافت و به خارج راه گشود و همین امر سبب ارادت فراوان ملا علی اکبر به مرحوم حاجی محمد صادق گردید و مدت بیست و دو سال خدمت درویش را به عهده گرفت و در این مدت، تحت تربیت و ارشاد وی به مقاماتی معنوی نائل آمد. ملا علی اکبر در شهر، به کسب خود اشتغال میورزید و در عین حال حوایج آن مرد بزرگ را نیز فراهم میساخت و شبهای دوشنبه و جمعه به خدمت او میرفت و در تخت پولاد بیتوته میکرد.
از طرف دیگر مرحوم ملا علی اکبر که فرزند ذکوری نداشت، عهد کرده بود که به اعتاب مقدسه مشرف و متوسل شود تا خداوند پسری به او کرامت فرماید، این سفر که
در حدود سال یازدهم از خدمت او به مرحوم حاجی محمد صادق اتفاق افتاد با حامله شدن عیالش پایان پذیرفت و حاجی قبل از تولد فرزند به او بشارت پسری داده و سفارش کرده بود که آن پسر را « حسنعلی» نام گذارد. و بالاخره در سحرگاه یک شب که ملا علی اکبر در تخت پولاد، به خدمت استاد خود سرگرم بوده است، خبر شادی بخش تولد نوزاد را از مرشد و مخدوم خود میشنود ومجددا در مورد نامگذاری کودک به حسنعلی» توصیه میگردد.
خلاصه آنکه مرحوم حاج شیخ حسنعلی شب دوشنبه و یا جمعه نیمه ماه ذی القعدة الحرام سال ۱۲۷۹ هجری قمری با بشارت قبلی مرحوم حاجی محمد صادق در اصفهان در محله معروف به جهانباره که گویند میهمانسرای سلطان سنجر بوده است، دیده به جهان میگشاید.
#نشان از بی نشانها......
شیخ حسنعلی اصفهانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#لالایی_خدا ۲۴۳ #سوره_نساء آیه۲ #محسن_عباسی_ولدی #قصه 📚منبع قصه: بحار الأنوار،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت چهاردهم: عثمان می گفت و می گفت و من نمی شنیدم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا