eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: فصل دوم: در دفع نحوست‌های سفر به وسیله تصدق و دعا در حدیث صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است: تصدق کن و در هر روز که خواهی سفر برو. در حدیث صحیح دیگر منقول است: از آن حضرت پرسیدند که آیا کراهت دارد سفر کردن در روزی از روزها مثل چهارشنبه و غیر آن؟ فرمود: افتتاح سفر خود به تصدّق بکن و هر وقت که خواهی بدر رو. در حدیث صحیح دیگر منقول است: ابن ابی عمیر گفت که من در علم نجوم نظر می‌کردم و طالع را می‌شناختم و در خاطرم می‌ماند در بعضی از ساعات بعضی از کارها را اختیار کردن. در این باب به خدمت امام موسی علیه السلام شکایت کردم. فرمود: هرگاه در دل تو چیزی بیفتد تصدق کن بر اوّل مسکینی که می‌بینی و برو که حق تعالی ضرر آن را از تو دفع می‌کند. در حدیث دیگر از حضرت صادق علیه السلام منقول است: هرکه در اوّل روز تصدق بکند حق تعالی نحوست آن روز را از او دفع می‌کند. در حدیث دیگر منقول است: چون امام زین العابدین علیه السلام به بعضی از مزرعه‌های خود می‌خواستند بروند، می‌خریدند سلامتی خود را از خدا به آنچه میسر می‌شد از تصدق، و این تصدق را در وقتی می‌دادند که پا در رکاب می‌گذاشتند، و چون خدا آن حضرت را به سلامت برمی گردانید شکر و حمد الهی می‌کردند و تصدق می‌کردند به آنچه میسر می‌شد. در حدیث حسن منقول است: عبدالملک به خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کرد که من مبتلا به علم نجوم شده‌ام و گاهی می‌خواهم پیِ کاری بروم و به طالع نظر می‌کنم می‌بینم که در طالع شری هست، می‌نشینم و ترک رفتن می‌کنم و اگر طالع نیک می‌بینم می‌روم. حضرت فرمود: آن حاجت برآورده می‌شود آیا حکم به نجوم می‌کنی؟ گفت: بلی. فرمود: کتاب‌های نجومت را بسوزان. سیّد بن طاووس "رحمه اللَّه" روایت کرده است که چون خواهی متوجه سفر شوی در وقتی چند که سفر کردن در آن اوقات کراهت دارد، پیش از متوجه شدن سفر، سوره حمد و "قل اعوذ برب الناس" و "قل اعوذ برب الفلق" و آیة الکرسی و سوره "انا انزلناه" و آخر آل عمران، «اِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ» [آل عمران / آیه ۶۱]. تا آخر سوره بخوان، پس بگو: «اَللَّهُمَّ بِکَ یَصُولُ الصّائِلُ وَبِکَ یَطُولُ الطّائِلُ، وَلا حَوْلَ لِکُلِّ ذِی حَوْلٍ اِلّا بِکَ، وَلا قُوَّةَ یَمْتازُها ذُوالْقُوَّةِ اِلّا مِنْکَ، اَسْأَلُکَ بِصَفْوَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَخِیرَتِکَ مِنْ بَرِیَّتِکَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَعِتْرَتِهِ وَسُلالَتِهِ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ السَّلامُ، صَلِّ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ وَاکْفِنی شَرَّ هذَا الْیَوْمِ وَضُرَّهُ و ارْزُقْنی خَیْرَهُ وَیُمْنَهُ، واقْضِ لی فی مُتَصَرِّفاتی بِحُسْنِ العافِیَةِ وَبُلُوغِ الْمَحَبَّةِ و الظَّفَرِ بِالْاُمْنِیَةِ وَکِفایَةِ الطّاغِیَةِ الْغَوِیَّةِ وَکُلِّ ذی قُدْرَةٍ لی عَلی اَذِیَّةٍ حَتّی اَکُونَ فی جُنَّةٍ وَعِصْمَةٍ مِنْ کُلِّ بَلاءٍ وَنَقَمَةٍ، وَاَبْدِلْنِی فیهِ مِنَ الْمَخاوِفِ اَمْناً وَمِنَ العَوائِقِ فیهِ یُسْراً، حَتّی لا یَصُدَّنی صادٌّ عَنِ الْمُرادِ وَلا یَحِلَّ بی طارِقٌ مِنْ اَذَی الْعِبادِ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیرٌ وَالْاُمُورُ اِلَیْکَ تَصیرُ، یا مَنْ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَی ءٌ وَهُو السَّمیعُ الْبَصیرُ». در حدیث صحیح از امام موسی علیه السلام منقول است: هفت چیز است که اگر در برابر مسافر ظاهر شود برای او شوم است: کلاغی که فریاد کند از جانب راست او، و سگی که دُم را علم کرده باشد، و گرگی که بر دُم خود نشسته باشد و بر روی او فریاد کند، پس سه مرتبه بلند شود و بنشیند، و آهویی که از جانب راست او بیاید و به جانب چپ او برود، و جغدی که فریاد کند، و زن پیر سفید مویی که رو به روی او بیاید، و ماده الاغی که گوشش بریده باشد. پس کسی که از دیدن آن‌ها ترسی به خاطرش بیاید، بگوید: «اِعْتَصَمْتُ بِکَ یا رَبِّ مِنْ شَرِّما اَجِدُ فِِی نَفْسِی فَاعْصِمْنِی مِن ذلِکَ»، چون این را بگوید ضرری به او نرسد. در روایتی منقول است: چون پیش از سفر تصدق کنی، در وقت تصدق این دعا را بخوان: «اَللَّهُمَّ اِنِّی اِشْتَرَیْتُ بِهذِهِ الصَّدَقَةِ سَلامَتِی وَسَلامَةَ سَفَرِی وَما مَعِی فَسَلِّمْنِی وَسَلِّمْ ما مَعِی وَبَلِّغْنِی وَبَلِّغْ مامَعِی بِبَلاغِکَ الحَسَنِ الجَمیلِ، و بعداز تصدّق بگوید: لااِله اِلَّااللَّهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ، لااِلهَ الَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ، سُبحانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَرَبِّ الْاَرَضِینَ السَّبْعِ وَما فیهنَّ وَما بَیْنَهُنَّ وَرَبِّ الْعَرشِ العَظیمِ وَسَلامٌ عَلَی الْمُرسَلینَ وَالْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ العالَمِینَ و صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِه الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ، اَللَّهُمَّ کُنْ لی جاراً مِن کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَمِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ، بِسْمِ اللَّهِ دَخَلتُ وَبِسْمِ اللَّهِ خَرَجْتُ، اَللَّهُمَّ اِنِّی اُقَدِّمُ بَیْنَ یَدَیْ نِسْیانی
وَعَجَلَتی بِسْمِ اللَّهِ وَماشاءَ اللَّهُ فی سَفَری هذا ذَکَرْتُهُ اَمْ نَسیتُهُ، اَللَّهُمَّ اَنْتَ المُسْتَعانُ عَلَی الْاُمُورِ کُلِّها وَاَنْتَ الصّاحِبُ فی السَّفَرِ وَالْخَلیفَةُ فِی الْاَهلِ، اَللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَیْنا سَفَرَنا وَاطْو لَنَا الْاَرضَ وَسَیِّرْنا فیها بِطاعَتِکَ وَطاعَةِ رَسُولِکَ، اَللَّهُمَّ اَصْلِحْ لَنا ظَهْرَنا وَبارِکْ لَنا فیما رَزَقْتَنا وَقِنا عَذابَ النّارِ، اَللَّهُمَّ اِنّا اَعُوذُبِکَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ وَکَآبَةِ المُنْقَلَبِ و سُوءِالمَنْظَرِ فی اَلْاَهْلِ وَالْمالِ وَالْوَلَدِ، اَللَّهُمَّ اَنْتَ عَضَْدی وَناصِرِی، اَللَّهُمَّ اقْطَعْ عَنّی بُعْدَهُ وَمَشَقَّتَهُ وَاصْحَبْنی فیهِ وَاخْلُفْنِی فِی اَهلِی بِخَیْرٍ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ العَلِیِّ العَظیمِ». #https://eitaa.com/zandahlm1357
✍نوشتار تربیتی "خانواده و زوجین " ✴️ دور دوم / شماره ۲ 📝 موضوع بحث: طلاق خاموش 💠 قسمت دوم 💢 در قسمت قبل یک سری از عوامل طلاق خاموش بیان شد. 🔰 حال به بررسی این میپردازیم که چگونه باید زندگی کرد که به سمت طلاق خاموش نرویم. 🌀 مهارت ❓حالا چه کسی میتواند از این‌جاده استفاده کند؟ 🚖 کسی‌ که مهارت رانندگی (زندگی کردن) را بلد باشد می‌تواند از جاده پر پیچ و خم عبور کند. 🔸 حالا شما ببینید ما اول این جاده (زندگی) بهترین آدم رو بیاریم و بهترین ماشین رو هم بهش بدیم ولی این فرد رانندگی بلد نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ 🔺 به اولین پیچ نرسیده یا به کوه میزند یا ته دره میرود یا تصادف میکند و نمیتواند جلو برود. ✅ الان مشکلات ما در زندگی همین است که مشترک رو به ما یاد ندادند. 📋 نقدی که به تربیت ما وارد است این است که از بچگی زوجیت رو به ما یاد ندادند که کنار یکی دیگر باشیم. 🌺 مثال : 🌷 میرویم مهمانی خانه اقوام، ما بچه کوچک داریم آنها هم یه بچه هم سن بچه ما دارند. بعد این بچه‌ها با هم دعوا می‌کنند. دعواها زیاد میشود و ما دیگر ارتباطمان را با آنها کم می‌کنیم. 📣 امروز خیلی از پدر و مادر‌ها نهایت تجربشون این هست که میگویند: "ببین مادر جون باباتم مثل همینه من یه عمر صبر کردم توهم صبر کن" 🔺 این راهنمایی پدر و مادریه که خودشان بلد نیستند زندگی کنند. 🤔 زوج‌های قدیمی هم مهارت نمیدانستند پس چطور طلاق کم بوده است؟ 🥀 طلاق حقیقی کم بوده است ولی طلاق عاطفی زیاد بوده است. 🔮با ما همراه باشید ...
18.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👥گفتگوی دکتر انوشه و شهرام اسلامی قسمت اول(1)
سلام شبتون بخیر.من ۳۷ ساله و همسرم ۴۱ ساله هست حدود ۱۳ سال پیش همسرم اعتیاد داشت اول به تریاک وبعد هم به شیشه .بعد هم ترک کرد .همسرم خیلی رفیق باز هست الان کمی کمتر شده .۲ پسر دارم ۸ ساله و ۱۵ ساله.الان یه مدت هست متوجه شدم تریاک استفاده میکنه .سیگار هم خیلی وقت هست میکشه .حالا نمی‌دونم چه جوری بهش بگم.چون می‌دونم اعتیاد خودش رو قبول نمیکنه .من برای اینکه زندگیمو حفظ کنم خیلی تحمل کردم حالا هم دوست ندارم با اعتیادش زندگیم از بین بره.همسرم لجباز و کینه ای هم هست .حالا به نظر شما چی کار کنم ؟ بهش بگم که می‌دونم اعتیاد داره یا نه؟چه کار کنم تا ترک کنه ؟با بچه ها هم بد اخلاقی میکنه .متوسل به آقا امام زمان شدم وچله زیارت آل یس رو گرفتم . لطفا برام دعا کنید. 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
قسمت بیست و هفت:  از فرط دردمعده،محکم خودم را جمع کردم که عثمان در جایش ایستاد و به سرعت به سمتم برگشت.و من در چشم بر هم زدنی از سرمای زمین کنده شدم.محکم بازویم را در مشتش گرفته بود و به دنبال خود میکشاند. یارای مقابله نداشتم،فقط تهوع بود و درد...معده ام بهم خورد. چند بار..و هر بار به تلافی خالی بودنش، قسمتی از زندگیم را بالا آوردم؛ تنهایی..بدبختی..بی کسی... و عثمان هربار صبورانه، فقط سر تکان میداد از جایگاه تاسف. دوباره به کافه رفتیم و عثمان با ظرفی از کیک و فنجانی چای مقابلم نشست:( همه اشونو میخوری...فقط معده ات مونده که بالا نیاوردیش!) رو برگردانم به سمت شیشه ی باران خورده ایی که کنارش نشسته بودم. من از چای متنفر بودم و او، این را نمیدانست.ظرف کیک را به سمتم هل داد:(بخور..همه اشو برات تعریف میکنم..قضیه اصلا اونطور که تو فکر میکنی نیست!گفتم صوفی رفته،اما نه از آلمان. فقط رفته محل اقامتش تا استراحت کنه. من گفتم که بره. واسه امروز زیادی زیاد بود..اگه میخوای به تمام سوالات جواب بدم،اینا رو بخور..) و من باز تسلیم شدم:( من هیچ وقت چایی نخوردم و نمیخوردم). لبخند زد. رفت و با فنجانی قهوه برگشت:( اول اینو بخور.. معدت گرم میشه.. ) با مهربانی نگاهم میکرد و من تکه تکه و جرعه جرعه کیک و قهوه به خورده معده ام میدادم و این تهوعم را بدتر و بدتر میکرد:(شروع کن.. بگو..) با دستی زیر چانه اش ابرویی بالا انداخت:(اول تا تهشو میخوری بعد..) انگار درک نمیکرد بدی حالم را! (حوصله ی این لوسبازیارو ندارم..) ایستادم، قاطع و محکم. دست به سینه به صندلیش تکیه داد:(باشه، هرطور مایلی.. پس صبر کن تا خونه برسونمت. دیر وقته..). چقدر شرقی بود این مرده پاکستانی...  گرمای داخل کافه، تهوعم را به بازی گرفته بود و این دیوانه ام میکرد. پس بی توجه به حرفهای عثمان به سرمای خیابان پناه بردم. هوا تاریک بود و خیابانها به لطف چراغها، روشن. من عاشق پیاده روی در باران بودم، تنها! و چتری که بالای سرم، صدای پچ پچ قطرات را بلندتر به گوشم برساند. عثمان آمد با چتری در دست:(حتی صبر نکردی پالتومو بردارم..) بی حرف و آرام کنار هم قدم میزدم و چتر بالای سرم چقدر خوش صدا بود، همخوانی اش با گریه آسمان. حالا خیالم راحتتر بود، حداقل میدانستم دانیال زنده است و صوفی جایی در همین شهر به خواب رفته. اما دلواپسی و سوال کم نبود. با چیزهایی که صوفی گفت، باید قید برادرم را میزدم چون او دیگر شباهتی به خدای مهربان من نداشت و این ممکن نبود. اما امیدوارم بودم همه اینها دروغی هایی احمقانه باشد. (سارا! وقتی فهمیدم چی تو کله اته، نمیدونستم باید چیکار کنم.. داشتم دیوونه میشدم. چند ماه پیش یه عکس از دانیال بهم داده بودی. یادته؟ واسه اینکه وقتی دارم دنبال هانیه میگرد، عکس برادرتم نشون بدم تا شاید کسی بشناسدش. همینطورم شد. به طور اتفاقی یکی از دوستان صوفی، عکس دانیال روشناخت. با کلی اصرار تونستم راضیش کنم تا شماره ی تلفن صوفی رو بهم بده. وقتی با صوفی تماس گرفتم حتی حاضر نبود باهام حرف بزنه. دو هفته طول کشید تا تونستم راضیش کنم بیاد اینجا. اولش منم مطمئن نبودم که راست گفته باشه، اما وقتی عکسا و فیلمهای خودشو دانیال رو نشونم داد، باور کردم. هیچ نقشه ای در کار نیست... فردا صوفی میاد تا بقیه ی نگفته هاشو بگه..)  مکث کرد:)همه مسلمونها هم بد نیستند، سارا.. یه روز اینو میفهمی.. فقط امیدوارم اون روز واسه زندگی، دیر نشده باشه..)چند قدم بیشتر به خانه نمانده بود.. مِن مِن کرد:(بابت سیلی، متاسفم..) رو به رویم ایستاد. چشمانش چه رنگی بود؟ هر چه بود در آن تاریکی، تیره تر نشان میداد. صدایش آرام و سرسخت شد:( دیگه هیچ وقت نگو ازت متنفرم..) انگار حرفهای صوفی در مورد عثمان، درست بود!! ادامه دارد............. بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 نیمـه مــاه مبـارک بـس شـرافـت دارد امشـب✨ چون خدا💚 بربندگان خود عنایت دارد امشـب✨ جشن میلاد🎊 حسن (ع) درعرش اعلا گشته برپا🌸 زین سبب🌸 بـر لیلـةالاسرا شباهت دارد امشـب🌸🎊🌸