هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: وضعيت جامعه بعد از وليعهدي امام خبرهاى شاد مانند پروانه هاى بهار در شهرها به پرواز درآمدند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن شب، فاطمه به خاطر برادرش گريست. تنها او بود كه ژرفاى رنج برادرش را در مى يافت. آن ولايتعهدى كه علويان را شاد كرده بود، تنها دام عنكبوت بود. برادرانش احمد، محمد، حسين و برخى پسر عموهايش، انديشه كوچ به مرو در سر داشتند. روزگار تازه اى آغاز شده بود. آوارگان به سرزمين خود و نزد خانوادهاشان برگشته بودند. افراد مبارزى كه پنهان شده يا تحت تعقيب بودند
، اينك آشكار مى شدند.
وقتى حكم وليعهدى را در مسجد پيامبر (ص) مى خواندند، فاطمه مى شنيد. مكتوبى را هم كه برادرش نوشته بود شنيد. او در اين مكتوب مى ديد كه چگونه برادرش مى خواهد محال را ممكن سازد و آن مردم گم كرده ره را به جاده درست آورد. اين سخن امام چه معنا داشت كه: « خدا را بر خودم شاهد قرار دادم. اگر مسئوليت (رهبرى) مسلمانان را بپذيرم و خلافت را بر عهده گيرم، بر طبق پيروى از خدا و پيامبرش رفتار كنم. » يا: « تلاش خود را به كار مى گيرم تا كارگزاران شايسته را به كار برگزينم. »
فاطمه نمى توانست برادرش را بيش از آن تنها بگذارد. به زودى بار سفر مى بست. از برادر زاده هايش پولى مى گرفت تا مقدمات سفر به مرو را فراهم كند. مردم به خاطر وليعهدى رضا (ع) به يكديگر تبريك مى گفتند؛ چرا كه مى دانستند از آن پس، علويان در امنيت به سر خواهند برد و آنها ديگر هراسى نخواهند داشت.
فاطمه براى نماز برخاست. هرگاه دغدغهها به او روى مى آوردند، به محراب پناه مى برد. تنها پروردگار بود كه از غم هاى آن دل نازك خبر داشت؛ دلى كه پيش از آن تاب نمى آورد. چيزى او را به سوى مرو يا سرزمين ديگرى كه نمى دانست كجاست، مى كشان
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
مانند یوسف پیامبر علیه السلام
ریان بن صلت میگوید: به امام رضا علیه السلام گفتم: «بعضیها میگویند که علی بن موسی از زهد سخن میگفت اما ولی عهدی مأمون را پذیرفت! »
امام فرمودند: «خدا میداند که من این را نمی خواستم اما وقتی بین قبول ولی عهدی و کشته شدن باید یکی را انتخاب میکردم، قبول ولی عهدی را انتخاب کردم. وای بر آنان! آیا نمی دانند که یوسف علیه السلام رسول خدا بود اما وقتی ضرورت حکم کرد، سرپرستی خزاین عزیز مصر را پذیرفت...
مرا با اکراه و اجبار وادار کردند، مرا تا مرز نابودی بردند! از همه ی اینها گذشته، من در دایره ی ولایت عهدی وارد نشدم مگر مانند کسی که از آن خارج شده باشد. (یعنی ولایت عهدی هیچ سودی به حال من ندارد و من هیچ بهره ای از آن نمی برم و شرط هم کردهام که در هیچ کاری دخالت نکنم).
من نزد خدا شکایت میبرم و از او یاری میخواهم! » [۱]
----------
[۱]: . همان، ج ۲، ص ۱۳۹
یک قمقمه دریا....
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد میشه لطف کنید در مورد سرداب که تو سامراست، مفصلا توضیح بفرمایید. ➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
46.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چه شناختی از امام زمان(عج) را از ما خواسته اند؟
#استاد_کلباسی
#گامی_به_سوی_ظهور
🔶🔹🔶
20.mp3
3.99M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز 20
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
sharh-doa-roozhaye-mah-e-ramezan-mojtehedi_sharh-doa-rooz-aval-ramezan_21.mp3
2.12M
🔰 شرح و تفسیر #ادعیه_روزانه ماه رمضان
💠 دعای روز 21
🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه
👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در #ماه_رمضان
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: پیشگفتار چاپ سوم بسم الله الرحمن الرحیم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بزرگ ترین واقعه ای که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خداحافظی، بازگشت به جبهه
خداحافظی از مادر و پدر و خواهر و پدر سخت است، ولی باید رفت؟ آن گونه که امام حسین (ع) برای احیای دین جدش دل از همه چیز کند و باران تیرها را خرید. پس تو هم باید بروی. قبل از اینکه دل به مال دنیا بدهی برو. پیش از آنکه وسوسه خانه و ماشین و تحصیل و زن و فرزند و رفاه و پست و مقام و... تو را بفریبد برو. خیلیها تصمیم گرفته اند که به جبهه بروند ولی هیچ گاه موفق نشدند این تصمیم را عملی سازند و همیشه در همین مرحله باقی ماندند و شیطان آنها را گول زد. اگر بگوئی کار مهم است، اگر بگویی اوضاع مالیام بد است. اگر بگویی بعد از من خانوادهام چه کنند. اگر بگویی
فصل برداشت محصول است. اینها همه جواب دارد. وضعیت بحرانی است. بارها امام فرموده اند بروید به جبهه. تکلیف او گفتن است و تکلیف تو هم رفتن.
پدر و برادر خداحافظی میکنند. مردانه و با دست دادن و یک بوسه. ولی مادر و خواهر رهایت نمی کنند. مادر مهر خود را به رضای خدا میفروشد. محبت خواهر به برادر را نمی توان تفسیر کرد. مگر میشود محبت زینب را به حسین بن علی توضیح داد. مگر غیر از این بود شرط ازدواج او با عبدالله؛ همراهی او با حسین در سفرها!
[صفحه ۶]
خواهر دیوانه برادر است. ولی نمی تواند بگوید. حیا میکند. خود را در چادر میپیچد و با گوشه ی چشم قد و بالای برادر را مینگرد. خلوتی برای گریه میگردد. او برادر را دوست دارد. ولی باید رفت. تو باید بروی. تو باید دل بکنی و خواهر هم باید.
چند روزی از لباس بسیجی دور بوده ای و خود را در لباسهای عادی شهر محدود کرده ای. هر چند شلوار خاکی و بسیجی را از پای در نیاوردی ولی مجبور بودی پیراهن رسمی و اتو کرده بپوشی. البته آن هم لازم بود و تو نمی توانستی فرقی بین شهر و جبهه قایل نشوی. حالا باز هم لباس رزم پوشیده ای و در جمع با صفای بچههای گردان در پادگان منتظر حرکت به سوی منطقه هستی. هماهنگی لازم صورت میگیرد و زود مشخص میشود که به طرف غرب میروید، پس، از قطار خبری نیست و باید تمام راه با اتوبوس رفت. میگویند گردان هم قبلا به منطقه غرب رفته. کجای غرب؟ معلوم نیست. این جزو اسرار نظامی است. ولی میدانیم که جنوب
نیست. به ما هم
ربطی ندارد. رزمنده باید آماده باشد در هر نقطه انجام وظیفه کند. چه جنوب و چه غرب. مسئولان گردان هم میرسند و با هماهنگی اتوبوسها آماده حرکت میشوند.
صدای نوحه برادر آهنگران باز هم دلنواست.. روحیه میبخشد، حماسی است و قوت میدهد.
«... این قافله عزم کربلا دارد... »
اتوبوسها در دود اسپند و از زیر قرآن از پادگان خارج میشوند و پس از گذر از خیابانهای شهر به سوی غرب به پیش میروند و تو نیز در میان یکی از اتوبوسها نشسته ای. در بین راه باز هم ره توشهها خورده میشود. تنقلاتی که مادرها با عشق و امید برای فرزندانشان گذاشته اند تا بین راه به آنها بد نگذرد. مادر میداند که این شیرینیها و میوهها و آجیلها خوراک چند ساعت بیشتر بچهها نیست، ولی برای اظهار محبت، این اندک را فراهم میکند تو هم مشغول خوردنی. همراه با دوستت، اول میوه، بعد چند شیرینی. آجیل میخوردید و تعریف میکنید. از
[صفحه ۷]
یک هفته زندگی در شهر. از بیگانه بودن. از عجایب تهران.
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357
Part06_یادداشت های شهید آوینی.mp3
6.14M
📗کتاب صوتی
#یادداشت_های_شهید_آوینی
قسمت 6⃣ پایان
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
شوقی شوقی غم شوخ دلستانی داری گر پیر شدی چه غم جوانی داری شمشیر کشیده قصد جانها دارد خود را برسا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
دل توانگر
جز خدا هیچ نیست در دل ما
آفرین بر دل توانگر ما
علاقه به ماه
علاقمند به ماهی هستم که از روشنی کامل برخوردار است، هرکه به وصل او نرسیده آن را کتمان نموده است. هرگاه قصه ی خود بگویم، افسانه ی مرا نمی شنود، آری میترسد هرگاه به سخن من گوش دهد رقتی در دل او ایجاد شود.
اهوی قمراً به البها قد جمعا
کم خیب من بوصله قد کتما
لا یسمع قصتی اذا فهت بها
یخشی من ان یرق لی ان سمعا
*
به ماهی علاقمندم که مرا گرفتار خود نموده و دل گرفتارم آسایشی ندارد. چه بسیار نزد او به شکایت رفتم، به خاطر لذت قرب که بهره ی من میشد، شکایتم را فراموش کردم.
اهوی قمراً اسلمنی للبلوی
ما عنه لقلبی المعنی سلوی
کم جئت لاشتکی فمذا بصرنی
من لذة قربة نسیت الشکوی
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
کی مثل علی
به جان رسیده است کسی
کی همچو علی
رنج کشیده است کسی
تاریخ گواه است که
در روی زمین
مظلوم تر از علی
ندیده است کسی
#شهادت_امام_علی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀