eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚫با توجه به بنيان‌های فكری مكتب فمينيسم، نه تنها حقوق زن در اين مكتب احقاق نمی‌شود بلكه آسيب‌های جدی را نيز برای شخصيت او در پی دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
👿فمینیست‌های ایرانی به کاهدان زدند... 💀فمینیست‌های متعصب ایرانی و جریان‌های سیاسی غربگرای حامی آنها، طرحی که ویژه اعضای تیم ملی فوتبال با لباس‌های محلی اقوام ایرانی بود را به دلیل عدم حضور زن!! زیر سوال بردند. ♀️این در حالی است که اعضای تیم ملی فوتبال ایران، همگی مرد هستند. ♀️ببینید که سطح شعور و درک و منطق فمیسنت‌های ایرانی در چه سطحی است.
هدایت شده از حسین زاده....
داستان 📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت) ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے 👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: ✨ ✍لـیـلــے سـلـطـانــے با مادرم از خونہ خارج شدیم،دڪمہ آیفون رو فشردم! بدون اینڪہ بپرسن در باز شد! وارد حیاط شدیم،خالہ فاطمہ بـے حال سلامے ڪرد و رفت سمت امین ڪہ گوشہ حیاط نشستہ بود! ڪنارش زانو زد:امین جان پاشو الان آژانس میرسہ! امین چیزے نگفت،چشم هاش رو بستہ بود! مادرم با ناراحتے رفت بہ سمتشون و گفت:چے شدہ فاطمہ؟ خالہ فاطمہ با بغض زل زد بہ بہ مادرم و گفت:هیچے نمیخورہ نمیتونہ سر پا وایسہ!ببین با خودش چے ڪار ڪردہ؟ و بہ دست امین ڪہ خونے بود اشارہ ڪرد! مادرم با نگرانے نگاهے بہ من ڪرد و گفت:برو پیش عاطفہ! همونطور ڪہ زل زدہ بودم بہ امین رفتم بہ سمت خونہ ڪہ امین چشم هاش رو باز ڪرد و چشم تو چشم شدیم! سریع نگاهم رو ازش گرفتم،چشم هاش ناراحتم مے ڪرد،پر بود از غم و خشم! قبل از اینڪہ وارد خونہ بشم عاطفہ اومد داخل حیاط،هستے ساڪت تو بغلش بود! خالہ فاطمہ با عصبانیت بہ عاطفہ نگاہ ڪرد و گفت:ڪے گفت بیاے اینجا؟باز اومدے سر بہ سرش بذارے؟ عاطفہ چیزے نگفت،خیرہ شدہ بودم بہ هستے،خیلے تپل شدہ بود،سرهمے سفید رنگش بهش تنگ بود! با ولع دستش رو میخورد! مادرم با لبخند بہ هستے نگاہ ڪرد و گفت:اے جانم،عاطفہ گشنشہ! عاطفہ سر هستے رو بوسید و گفت:آب جوش نیومدہ! امین از روے زمین بلند شد،رفت بہ سمت عاطفہ،با لبخند زل زد بہ هستے،هستے دستش رو از دهنش درآورد و دست هاش رو بہ سمت امین گرفت،با خندہ از خودش صدا در مے آورد،لبخند امین عمیق تر شد،با دست سالمش هستے رو بغل ڪرد و پیشونیش رو بوسید با صداے بمش گفت:جانم بابایـے! هستے رو بہ سمت خالہ فاطمہ گرفت و گفت:میرم آمادہ شم! خالہ فاطمہ با خوش حالــے گفت:برو قربونت بشم. صداے زنگ در اومد و پشت سرش صداے بوق ماشین! عاطفہ همین طور کہ بہ سمت در مے رفت گفت: حتما آژانسہ! خالہ فاطمہ رو به من گفت:هانیہ جان مراقب هستے،هستے؟ هستے رو ازش گرفتم و گفتم :حتما! وارد خونه شدم، همینطور که راه مے رفتم هستے رو تکون میدادم،ساکت زل زده بود بہ صورتم! با لبخند نگاش کردم :چیہ خانم خانما! لبخند کم رنگے زد. دستش رو بوسیدم:دوست دارے باهات حرف بزنم؟سنگ صبور خوبـے هستے؟ با خنده جیغ کشید! گونہ ش رو بوسیدم. -خب بابا فهمیدم راز دارے،چرا داد مےکشے؟ سرم رو بلند کردم ،امین زل زده بود بهم!همونطور کہ ازپلہ ها پایین مے اومدگفت چقدر بزرگ شدے! نفسے کشیدم وزل زدم به صورت هستے. رسید،به چند قدمیم! -اونقدر بزرگ شدے کہ مامان شدن بهت میاد! با تعجب سرم رو بلند کردم،زل زدم بہ یقہ پیرهنش! حرفاے جالبـے نمے زنید! چیزے نگفت و رفت بیرون! نفسم رو با حرص دادم بیرون،چراها داشت بیشتر مے شد! هستے مشغول بازے با گوشہ شالم بود. صورتم رو چسبوندم بہ صورتش:نکنہ چون تکہ اے از وجود امینےدوستت دارم؟!
مادرم همونطور ڪہ گل ها رو انتخاب مے ڪرد گفت:از رفتار بابات دلگیر نشو،حق دارہ! گل ها رو گذاشت روے میز فروشندہ. فروشندہ مشغول دستہ ڪردن گل ها شد. پدرم از وقتے ڪہ مادرم ماجرا رو براش تعریف ڪردہ بود،باهام سرسنگین شدہ بود،لبخند ڪم رنگے زدم:من ڪہ چیزے نگفتم! فروشندہ گل ها رو بہ سمتم گرفت،از گل فروشے اومدیم بیرون،همونطور ڪہ بہ سمت تاڪسے میرفتیم مادرم پرسید:مطمئنے ڪار اون پسرہ نبودہ؟ در تاڪسے رو باز ڪردم. _بلہ مامان جانم چندبار ڪہ گفتم! سوار تاڪسے شدیم،از امین دور بودم،شرایط روحے خوبے نداشت و همین باعث مے شد روے رفتارهاش ڪنترل نداشتہ باشہ! دلم نمیخواست ماجراے سہ چهار سال پیش تڪرار بشہ این بار قوے تر بودم،عقلم رو بہ دلم نمے باختم! دہ دقیقہ بعد رسیدیم جلوے بیمارستان،از تاڪسے پیادہ شدیم،پلاستیڪ آبمیوہ و ڪمپوت دست مادرم بود و دستہ گل دست من! بہ سمت پذیرش رفتیم،دستہ گل رو دادم دست چپم و دست راستم رو گذاشتم روے میز،پرستار مشغول نوشتن چیزے بود با صداے آروم گفتم:سلام خستہ نباشید! سرش رو بلند ڪرد:سلام ممنون جانم! _اتاق آقاے امیرحسین سهیلے ڪجاست؟ با لبخند برگہ اے برداشت و گفت:ماشالا چقدر ملاقاتے دارن! بہ سمت راست اشارہ ڪرد و ادامہ داد:انتهاے راهرو اتاق صد و دہ! تشڪر ڪردم،راہ افتادیم بہ سمت جایے ڪہ اشارہ ڪردہ بود! چشمم خورد بہ اتاق مورد نظر،اتاق صد و دہ! انگشت اشارہ م رو گرفتم بہ سمت اتاق و گفتم:مامان اونجاس! جلوے در ایستادیم،خواستم در بزنم ڪہ در باز شد و حنانہ اومد بیرون! با دقت زل زد بهم،انگار شناخت،لبخند پررنگے زد و با شوق گفت:پارسال دوست،امسال آشنا! لبخندے زدم و دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم:سلام خانم،یادت موندہ؟ دستم رو گرم فشرد و جواب داد:تو فڪر ڪن یادم رفتہ باشہ! بہ مادرم اشارہ ڪردم و گفتم:مادرم! حنانہ سریع دستش رو گرفت سمت مادرم و گفت:سلام خوشوقتم! مادرم با لبخند دستش رو گرفت. _مامان ایشونم خواهر آقاے سهیلے هستن! حنانہ بہ داخل اشارہ ڪرد و گفت:بفرمایید مریض مورد نظر اینجاست! وارد اتاق شدیم،سهیلے روے تخت دراز ڪشیدہ بود،پاش رو گچ گرفتہ بودن،آستین پیرهن آبے بیمارستان رو تا روے آرنج بالا زدہ بود،ساعدش رو گذاشتہ بود روے چشم ها و پیشونیش،فقط ریش هاے مرتب قهوہ ایش و لب و بینیش مشخص بود! حنانہ رفت بہ سمتش و آروم گفت:داداشے؟ حرڪتے نڪرد،مادرم سریع گفت:بیدارش نڪن دخترم! حنانہ دهنش رو جمع ڪرد و گفت:خالہ آخہ نمیدونید ڪہ همش میخوابہ یڪم بیدارے براش بد نیست! مادرم نشست روے تخت خالے ڪنار تخت سهیلے،آروم گفت:خیالت راحت ما اومدیم دیدن ایشون،تا بیدار نشن نمیریم! بہ تَبعيت از مادرم،ڪنارش روے تخت نشستم،مادرم پلاستیڪ رو بہ سمت حنانہ گرفت و گفت:عزیزم اینا رو بذار تو یخچال خنڪ بشن! حنانہ همونطور ڪہ پلاستیڪ رو از مادرم مے گرفت گفت:چرا زحمت ڪشیدید؟ پلاستیڪ رو گذاشت توے یخچال ڪوچیڪ گوشہ اتاق! خواست چیزے بگہ ڪہ صداے باز شدن دراومد،برگشتیم بہ سمت در! پسر لاغر اندام و قد بلندے وارد شد،انگار سهیلے هیفدہ هیجدہ سالہ شدہ بود و ریش نداشت! با دیدن ما سرش رو انداخت پایین و آروم سلام ڪرد! جوابش رو دادیم،آروم اومد بہ سمت حنانہ و گفت:اومدم پیش داداش بمونم،ڪارے داشتے جلوے درم! سر بہ زیر خداحافظے ڪرد و از اتاق خارج شد! حنانہ سرش رو تڪون داد و گفت:باورتون میشہ این خجالتے قُل من باشہ؟ با تعجب نگاهش ڪردم و گفتم:واقعا دوقلویید؟ سرش رو بہ نشونہ مثبت تڪون داد:آرہ ولے خب وجہ تشابهے بین مون نیست! انگشت اشارہ و شصتش رو چسبوند بهم و ادامہ داد:بگو سر سوزن من و این بشر شبیہ باشیم! مادرم گفت:خب همجنس نیستید،دختر و پسر خیلے باهم فرق دارن! با ذوق گفتم:خیلے باهم ڪل ڪل میڪنید نہ؟ حنانہ نوچے ڪرد:اصلا و ابدا!الان چطور بود خونہ ام اینطورہ! ابروهام رو دادم بالا:وا مگہ میشہ؟ حنانہ تڪیہ ش رو داد بہ تخت سهیلی:غرور ڪاذب و این حرفا ڪہ شنیدے؟ برادر من خجالت ڪاذب دارہ! بے اختیار گفتم:اصلا باورم نمیشہ!آخہ آقاے سهیلے اینطورے نیستن! ادامــه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 🌷 ✨امام سجاد علیه السلام:✨ آنڪه درهیچ ڪارے به مردم امید نبندد وهمه ڪارهایش را به خدا واگذارد، خداوند هرخواسته ا ے که داشته باشداجابت کند. 📚کافى،ج۲،ص۱۴۸ https://eitaa.com/zandahlm1357
روزی واعظی به مردمش می گفت: «ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه می‌رود.» جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود. چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد. هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت... روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد. آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند. روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند. واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد. چون به رودخانه رسیدند، جوان "دعا" گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت.. اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...! جوان گفت: "ای بزرگوار! تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین می‌کنم، پس چرا اینک بر جای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!" واعظ، آهی کشید و گفت: «حق، همان است که تو می گویی، اما دلی که تو داری، من ندارم! https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔸🔸🔸 💠لقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في کَبَدٍ (همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم)💠 ⛔️یکی از بزرگترین وعده های دروغ در این دنیا👇 🔴وعده ی راحتی و آسایشه یبار دیگه میگم یکی از بزرگ ترین وعده های دروغ در این دنیا وعده ی راحتی و آسایشه هرکسی در هر جایی این وعده رو به شما داد بهش بگین که تو دروغ میگی خدا میگه ما انسان رو در رنج آفریدیم و این رنج در تمام مسیر این دنیا وجود خواهد داشت برای همه بعضیا فکر میکنن مدرسه تموم بشه رنج ها تموم میشه 🔸بعضیا با وارد شدن به دانشگاه 🔸بعضیا با تموم شدن سربازی 🔸بعضیا با ازدواج کردن 🔸بعضیا با شغل پیدا کردن 🔸بعضیا با بازنشسته شدن و ... فکر میکنن رنج هاشون قراره تموم بشه عزیز من این دنیا محل رنج و امتحانه انگار حواسمون نیستا❗️❗️ ما اومدیم توی این دنیا تا مجموعه ای از رنج و امتحان ها رو مدیریت کنیم تا بتونیم به آسایش واقعی در بهشت برسیم پس اون چیزی که خیلی از ماها توی این دنیا دنبالش هستیم👇 مربوط به بهشته. نه اینجا ❗️😇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو سوره در قرآن، با کلمه "ويل" شروع شده؛ "ويل" يکي از شديد ترين تهديد هاي قرآن است، و آن دو آيه اينها هستند: ۞ويل للمطففين۞ وای بر کم فروشان ... ۞ويل لکل همزه لمزه۞ وای بر عيبجويان طعنه زننده ... اولی در مورد مال مردم؛ و دومی در مورد آبروی مردم ... "مراقب هر دو باشيم" https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پشت پرده/چرا رهبری هموطنان را به کاهش سفرهای خارجی توصیه کردند؟ ✍سعید درخشان ◀️هموطن این خبر کوتاه است اما تکان دهنده.... عضو کمیسیون اقتصادی مجلس: طی یک سال ۱۰ میلیارد دلار ارز به مقصد هتلهای ترکیه از کشور خارج شده است. 👈در شرایط تحریم که وارد شدن ارز به کشور سخت است چرا برخی هموطنان این همه ارز از کشور خارج میکنند و به کشور حامی داعش هدیه میکنند؟ در شرایطیکه برخی هموطنان برای حفظ امنیت میهن جان خود را فدا میکنند اما برخی هموطنان حاضر نیستند برای حفظ امنیت اقتصادی کشورمان و شکست دادن تحریم دشمنان از خوشگذرانی در ترکیه دست بکشند(حالا دلارهای هزینه شده در دبی و تایلند و.... بماند) ◀️هموطن عزیز میدانید تزریق یک چهارم این مبلغ هنگفت ارز به شریان اقتصادی کشور کافیست تا قیمت دلار را به شرایط سال قبل برگرداند؟ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 😣 😣 💠چند روز قبل آقای روحانی تلاطم موجود در بازار را کاذب ، جنگ روانی و کار دشمن دانست! ☝اما همه شواهد و قرائن نشان می دهد که این حرف حقیقت ندارد !! 👈آنکه که بازار را متلاطم می کند دولت است ! 👇اینهم دلیل مستند : ▪️ بازار خودروی داخلی را کدام دشمن غدار به تلاطم کشید !!؟ ▪️کدام دشمن ۹۰ هزار خودرو را احتکار کرد و کمبود مصنوعی بوجود آورد !؟ ▪️کدام دشمن سایت ثبت نام خودرو را بست تا دلالان در بازار جولان بدهند !؟ ▪️کدام دشمن همین چند روز قبل اطلاعیه داد و رسما خودروها را تا 10 درصد گران کرد !؟ 👈کدام دشمن فولاد کشور را در دولت روحانی تا 100 درصد گران کرد !؟ 👈کدام دشمن بخش مسکن کشور را با صدها هزار اشتغال به نابودی کشید ؟ 👈کدام دشمن آمد در تلویزیون و اعلام کرد گرانی با شیب ملایم مورد تایید ماست !؟ 👈کدام دشمن نادان بازار ارز کشور را به چنان تلاطمی انداخت که امروز دلار با نرخ 7000 تومان هم نایاب شده ؟ 👈کدام شیر پاک خورده ای بازار سکه را به این روز انداخت !؟ 👈اگر گرانی های اخیر کار دشمن است که این دشمن آشنا و درخانه است !؟ 💠آقای روحانی این جنگ روانی را چه کسی بر علیه ملت براه انداخته !؟ ✖️ دشمن که سالهاست با تمام قوا دشمنی می کند و جنگ روانی و واقعی براه میاندازد ! اما چرا این همه مصیبت فقط در دولت شما بر سر و روی مردم می بارد ! ✋کدام سختی های پس از جنگ به سخت این روزها می رسد ؟ 🔺آقای روحانی مگر خودتان دولت قبل را متهم نمی کردید که در شرایط سخت تحریمی بود !؟ 🔺مگر نگفتید وضع دلار چنین و چنان بود !؟ 🔻مگر نمی گفتید تورم در آن دولت ها بالای 40 درصد بود !؟ ✋پس چرا وضع زندگی ملت در آن دولت به مراتب بهتر از حالا بود!؟ 💠آقای روحانی جنگ روانی را چه کسانی براه انداختند !؟ 🔘اعلان گرانی های مکرر از صدا و سیما و توسط مسئولین دولتی و اصناف کشور اگر جنگ روانی بر علیه ملت نیست پس چیست ؟ ✋همه مردم با هر سلیقه ای نمی توانند این را انکار کنند که قبل از دولت شما بازار در گردش ، کارخانه ها بکار ، بخش مسکن پر رونق ، ارزش پول ملی به مراتب بالا تر ، درآمد مردم بیشتر و خلاصه همه شاخص ها بهتر بود !!!؟ 💠آقای روحانی چه کسانی یک شبه سامانه ثبت خودرو را بستند و خودروهای خارجی را تا دو برابر گران کردند ؟ 👈نکند می خواهید بگوئید کار ترامپ است !؟ 👈چه کسانی و از کجا از این موضوع خبر داشتند که قبل از بسته شدن سایت هزاران خودرو را وارد کرده بودند !؟ 👈کدام نامردمان در همان ایامی که ثبت سفارش ممنوع بود هزاران خودرو را ثبت نام کردند !؟ 🔺مگر همینها الان به ریش ملت نمی خندند !؟ 👈شما بعنوان منتخب مردم با این دشمنان ملت چکار کردید !؟ 💠آقای روحانی چه اتفاقی افتاد که قیمت گوشت و مرغ و تخم مرغ و حتی میوه تا این حد گران شد ! 👈 این جنگ روانی و بعد هم واقعی را چه کسانی بر علیه ملت راه انداختند !؟ 💠آقای روحانی این روزها مردم گرانی های وحشتناکی را تجربه می کنند !!! 👈پس سازمان های نظارتی تحت نظر شما خبر مرگشان کجا هستند !؟ 💠آقای روحانی بر اساس همین 👆مستندات و به گفته خودتان شما بزرگترین نه امریکا و اسرائیل !!! 👈کدام می توانست ما را به این روز بیاندازد !؟ الهم اجعل عواقب امورنا خیرا 💐✋ ✍ پاسخ به شبهات ، شایعات https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
📍فراعنه نمیتوانند برده رﺍ به وجود آورند. زیرا برده ها هم تعدادشاﻥ زیاد است هم قدرتشان. ﺩر نتیجه این خود برده ها هستند که فرعون ها رﺍ میسازند 🔸این دولت های برده اند که به آمریکا قدرت میدهند 🔹بیایید آمریکا نسازیم
هدایت شده از حسین زاده....
داستان 📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت) ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے 👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: ✨ ✍لـیـلــے سـلـطـانــے با گفتن این حرف،سهیلے دستش رو از روے پیشونیش برداشت،چندبار چشم هاش رو باز و بستہ ڪرد و سرش رو برگردوند سمت من! با دیدن من چشم هاش رو ریز ڪرد،چشم هاش برق زد،برق آشنایـے! چند لحظہ بعد چشم ها رو ڪامل باز ڪرد! با باز شدن چشم هاش سرم رو انداختم پایین،احساس عجیبـے بهم دست داد! سرفہ اے ڪرد و با عجلہ خواست بنشینہ! حنانہ رفت بہ سمتش وکمک کرد. سرش رو بر گردوند سمت مادرم و زل زد بہ دستاش! با صداے خواب آلوده و خش دار گفت:سلام خوش اومدید! سرش رو بر گردوند سمت حنانہ:چرا بیدارم نکردے؟ حنانہ خواست جواب بده کہ مادرم گفت:سلام ما گفتیم بیدارتون نکنن،حالتون خوبہ؟ سهیلے همونطور کہ موهاش رو با دست مرتب مے کرد گفت:ممنون شکر خدا! معلوم بود مادرم براش غریبہ ست ولے چیزے نگفت! حنانہ بہ من نگاه کرد وگفت:راستے تو چرا با بچہ هاے دانشگاه نیومدے؟ سهیلے جدے نگاش کرد و گفت:حنانہ خانم کنجکاوے نکن! در عین جدے بودن مودب بود،نگفت فضولے نکن! لبخندے زدم و گفتم اتفاقا قرار بود بیام اما یہ کارے پیش اومد نشد،بابت تاخیر شرمنده! خندیدم و ادامہ دادم :در عوض خانوادگے اومدیم! سهیلی لبخند ملایمے زد و گفت :عذر میخوام حنانہ ست دیگہ،زود مے جوشہ قانون فیزیک رو بهم زده! خندم گرفت،حنانہ بدون این کہ دلخور بشہ چادرش رو کمے کشید جلوو گفت آق داداش خوبہ خودت ناراحت بودیا! سهیلے با چشم هاے گرد شده نگاش کردو لب هاش رو محڪم روی هم فشار داد! حنانہ بدون توجہ ادامہ داد:اون روز کہ بچہ هاے دانشگاه اومدن سراغتو گرفتم امیر حسین با دلخورے گفت نمیدونم چرا نیومده!آقا رو با یه من عسل نمیشہ خورد! صورت سهیلے سرخ شد شرمگین گفت:حالم خوب نبود،حنانہ ست دیگہ خودش میبره ومے دوزه! سرفہ اے کردم و با ناراحتے گفتم:حق داشتید خوب ،در قبال کاراتون وظیفہ م بوده! از روے تخت بلند شدم و چادرم رو مرتب کردم! –خدا سلامتی بده استاد! همونطور کہ بہ سمت در مےرفتم رو بہ مادرم گفتم:مامان تا من با حنانہ حرف مے زنم شما هم کارتو بگو! حنانہ نگاهے بهم انداخت و دنبالم اومد!سهیلی مستقیم نگاهم کرد،براے اولین بار سرش رو تکون دادو چیزے نگفت! از اتاق خارج شدم زیر لب گفتم :پر توقع! لابد می خواست به خاطر کمکش همیشہ جلوش خم و راست بشم!
از تاڪسے پیاده شدم همونطورڪہ بہ سمت خونہ مے رفتم،گفتم:عجب اشتباهے کردم رفتم! مادرم با خنده گفت: از بیمارستان تا اینجا مخمو خوردی هانیہ،عین پیرزناے هفتاد سالہ،غرغر! پشت چشمے براے مادرم نازک کردم وگفتم:دستت درد نکنہ مامان خانم! خواستم در باز کنم کہ در خونہ ے عاطفہ اینا باز شد،خالہ فاطمہ با لبخندنگاهے بہ من ومادرم انداخت:چقدر حلال زاده! داشتم مے اومدم خونہ تون! سلام کردم ودوباره قصد ڪردم براے باز ڪردن ڪہ صداے خالہ فاطمہ مانع شد: هانیہ جون عصرونہ بیاید خونہ ےما،من وعاطفہ تنهاییم! با شیطنت نگاهش ڪردم ودستش رو گرفتم: قربونت برم عاطفہ ڪہ شهریارو داره،شمام کہ عمو حسین رو دارے بلا خانم!‌خندید،بعد از سه ماه! همونطور با خنده گفت:نمیری دختر ،ناهید دخترت شنگولہ ها! مادرم بی تعارف وارد خونه شون شد و گفت:چشمش نزن فاطمہ، مخمو خورد از بس غر زد! با خالہ فاطمہ وارد شدیم، چادرم رو محکم گرفتہ بودم کہ خالہ فاطمہ گفت:راحت باش هانے جان امین سر کاره! همونطورکہ چادرم رو در مے آوردم گفتم :شمام آپدیت شدی،هانے! خالہ فاطمہ جارو،رو برداشت همونطور کہ بہ سمتم مے اومدگفت:یعنے میگے من قدیمی ام؟چیزے حالیم نیست؟ با چشم هاے گرد شده وخنده گفتم :خالہ چرا حرف تو دهنم میذارے؟ جارو،رو گرفت سمتم :یکم کتک بخورے حالت جا میاد! جدے اومد سمتم جیغے کشیدم و چادرم رو مثل بغچہ زیر بغلم زدم و وارد خونہ شدم! عاطفہ با تعجب نگاهم کرد،پشتش پناه گرفتم و گفتم :تو رو خداعاطے مامانت قصد جونمو کرده! خالہ فاطمہ و مادرم با خنده وارد شدن،بعداز سہ ماه صداے خنده توے این خونہ پیچید! مادرم روسریش رو در آورد،عاطفہ رفت بہ سمتش و باهاش روبوسے کرد،بہ شوخے گفتم :اَه مامان توام کہ چپ میرے راست میرے این عروستو بوس مے کنے بسہ دیگہ! عاطفہ مادرم رو بغل کرد و گفت:حسود! مادرم عاطفہ رو محکم بہ خودش فشرد و گفت :خواهر شوهر بازے در نیار دختر! ازشون رو گرفتم، بہ خالہ فاطمہ گفتم:خالہ احیانا این جا یہ مظلوم نمے بینے؟ وبہ خودم اشاره کردم،خالہ با لبخند بغلم کرد و گونہ م رو بوسید. زبونم رو بہ سمت مادرم و عاطفہ دراز کردم! صداے گریہ ے هستے اومد ،خالہ سریع ازم جدا شد و با گفتن بلند جانم جانم بہ سمت اتاق امین رفت! چند لحظہ بعد در حالے کہ هستے بغلش بود و لب هاش رو غنچہ کرده بود برگشت بہ پذیرایـے! مادرم با دیدن هستے گفت :اے جانم خدا نگاش کن،روز بہ روز شبیہ امین میشہ! صداے باز و بستہ شدن در اومد،مادرم سریع روسریش رو سر ڪرد،امین یااللہ گویان وارد شد! سریع چادرم رو سر ڪردم! سلام ڪرد و رفت بہ سمت خالہ فاطمہ،با لبخند هستے رو از بغل خالہ فاطمہ گرفت و چندبار گونہ و پیشونیش رو بوسید! هستے هم با دیدن امین میخندید و بہ زبون خودش حرف میزد! امین نشست روے مبل و هستے رو گرفت بالا،هستے غش غش میخندید! دلم براش رفت،رو بہ مادرم گفتم:اگہ جاے شهریار یہ دختر بدنیا میاوردے الان منم خالہ شدہ بودم با بچہ هاش بازے میڪردم! عاطفہ با اخم مصنوعے گفت:ببینم این شوهر منو ازم میگیرے! ادامــه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 🌹گذر ڪردم به گورستان ڪم و بیش 🌹بدیدم حال دولتمند و درویش 🌹نه درویشی در آنجا بی ڪفن ماند 🌹نه دولتمند بُرد از یک ڪفن بیش #باباطاهر https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫این اصطلاح در باره کسی به کار برده می شود که خود را منحصر به فرد و مورد احتیاج دانسته و بسیار از خود راضی است💫 گذشتگان بر این باور بودند که خوک پیش از طوفان نوح وجود نداشته و تنها بر حسب ضرورت در کشتی نوح پدید آمده که داستان آن در کتابهای روضه الصفا و مجمل التواریخ و القصص چنین آمده است: در طی مدت شش ماه که کشتی نوح همچون پر کاهی بر روی امواج خروشان دریا در حرکت بود، کف کشتی از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند بسیار کثیف و متعفن شده بود. ساکنان کشتی که دیگر به ستوه آمده بودند نزد نوح رفتند و نزد او شکوه و گلایه کردند. پس از مناجات نوح بر درگاه خداوند، امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرود آورد. چون نوح به این فرمان عمل نمود، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و همه پلیدی ها را خورد و کشتی پاک شد.! https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
: در مراسم سربُری بعد از غذا نوبت به قليان يا چپق بود.! چپق همان پيپ فرنگي خودمان است، با اين تفاوت كه دسته‌اش بسيار بلندتر و كاسه‌اش بزرگتر است، توتون بيشتری نياز داشته و كشيدنش با توجه به حجم توتون مهارتي خاص مي‌خواهد و گيرايي عجيب و شديدي دارد آنگونه كه با يك كام ممكن است فرد ناشي را بي‌هوش كند.!! القصه! فرد محكوم وقتي غذايش را تمام مي‌كرد يكي از فرّاشان چپقي را برايش روشن كرده و اصطلاحاً چاق مي كرد. محكوم می‌بايست دست كم يك كام از اين چپق بگيرد و اگر دودي نبود همين يك كام او را به سرفه و سرگيجه مي‌انداخت و موجبات خنده حضار را جور مي‌كرد.! بعد از اين مرحله ميرغضب با شمشير و پيش بند چرمي و سيني و لگن منتظر فرمان شاه بود تا سر محكوم را بيندازد.! حالا وقتي كسي موجبات مجازات فردی را مهيا سازد و يا موجب استخفاف و تنبيه شدنش بشود مي‌گويند: « چپق فلاني رو چاق كرد!» يا وقتي فردي بخواهد كسي را تهديد نمايد كه او را به بلايي دچار خواهد كرد مي‌گويد: « يه چپقي برات چاق كنم كه خودت كيف كني!» يا براي تهيج فردي براي مبارزه با فرد ديگر مي‌گويند: « چپقش رو چاق كن» https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد..! در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره.. پنج بار به سفر حج میره که جمعا 15سال از عمرش رو در سفر حج گذروند. پس از 5 سفر ، دیگه به حج نرفت ! اهل شهر به ناصر خسرو گفتن چرا دیگه به حج نمیری ؟ گفت : در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از همقطاران غذایی نداشت رویش نمیشد تا از کسی غذایی طلب کند، دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است؛ خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبودی یافت، در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف مینمایم..! و در همان هنگام این شعر را سرود : " همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد که به روی نا امیدی در بسته باز کردن " https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔰دختران پوشیده🔰 🌻رسول خدا صلی الله علیه و آله🌻 👈دختران پوشیده، خوب فرزندانى هستند. هر کس یکى داشته باشد، خداوند، آن را براى وى پوششى از آتش دوزخ قرار مى دهد و هر کس دو تا داشته باشد، خداوند به خاطر آنان، او را وارد بهشت سازد و اگر سه دختر یا مانند آن خواهر داشته باشد، جهاد و صدقه ى استحبابى را از او برمى دارد. 📚مکارم الأخلاق/ج1/ص472 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃