قسـم به معنی «لا یمکـن الفـرار از عشـق»
که پر شده است جهان از حسین، سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رَأیتُ اِلّا تن
بـه آسـمان بنـگر، ما رَأیـتُ اِلّا سـر
همان سری که یُحِبُّالجمال محوش بود
جمیـــل بـود ؛ جمیــلا بـدن، جمیــلا ســــر
ســری کہ با خـودش آورد بهتـرین ها را
که یکبهیک همه بودند سروران را سر
بنـازم اُمّ وَهَـب را به پارهٔ تن گفت:
برو به معرکه با سر، ولی میا با سر
خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشــت لحظـهٔ آخــر بـہ پای مـولا، ســــر
در این قصیده ولی آنکه حُسن مطلق شد
هـمان سـری سـت کـه بـرده برای لیـلا سـر