💠آیت الله العظمی شبیری زنجانی در دیدار نماینده ولی فقیه در امور حج و زیارت با ایشان:
🔺مناسک حج، آیینی بی نظیر در میان احکام اسلامی است. #وحدت_امت_اسلام در مناسک حج حفظ شود.
🔺آنطور که از روش ائمه علیهم السلام برداشت می شود در #ثبوت_اول_ماه و زمان رفتن به #عرفات، همراهی با عامه در انجام مناسک حج، مورد رضایت خداوند و مجزی است. این موضوع نشان می دهد که اصحاب ائمه هم مطابق قوم عمل می کردند و جداگانه عمل نمی کردند و در شرایط کنونی مسلمانان نیز همین امر مرضی خداوند و اولیای اوست.
🔺خود #حج منسک مهمی است و در ادیان دیگر مانند آن وجود ندارد. در ماه مبارک رمضان از #دعاهای_موکد ، دعا برای حج است و این نشان دهنده عظمت آن است.
🔺 إن شاء الله مشکلات با #توجهات_حضرات معصومین علیهم السلام کاسته می شود.
@zanjani_net
🔗تفصیل خبر را اینجا ببینید:
http://zanjani.net/index.aspx?pid=99&articleid=256959
#حدیث_روز
● پاکدامنی...
حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
🔹«ما المُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّهِ بِأعظَمَ أجراً مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ، لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكا مِنَ المَلائكَةِ»
🔸 پاداش كسى كه در راه خدا جهاد میكند و شهيد میشود، بیشتر از كسى نيست كه بتواند گناه كند و عفّت ورزد.
انسان پاكدامن نزديك است كه فرشتهاى از فرشتگان خدا شود.
📚 نهج البلاغة؛ حكمت۴۷۴
👉@zanjani_net
💠 ذوق ادبی مرحوم آیتالله حاج سید احمد زنجانی (ره)
❖آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی درباره ذوق ادبی مرحوم والدشان گفتند: 🔻
📝 حاج آقای ما پراکنده شعر میسرود؛ مثلاً یک نصاب الصبیان فارسی و عربی و ترکی دارند که صد خط است در ده وزن عروضی و وزنهای مختلف: فعول فعول فعول، فاعلات فاعلات... . در صد صفحه هر کدامش ده شعر ترکی فارسی عربی، خیلی هم دقیق ترجمه کردند، مثلاً میگوید: «قمر: ماه، آی/ شمس: خورشید، گون/ جبل: کوه، داق/ صیحه: آواز، اون» صد لغت را دقیق ترجمه کردهاند.
ایشان به نصاب الصبیان ایراد داشتند؛ مثلاً در آن جا آمده: «غنی مالدار است و مسکین گدا». ایشان میگفتند: غنی بینیاز است، نه مالدار، و میگفتند: رضاخان با آن حرصی که داشت، غنی و بینیاز نبود و با اینکه مالدار بود، حرصِ او را تأمین نمیکرد. مسکین هم گدا نیست. آن که دریوزگی کند، گداست. سائل به کف، گداست، و الّا کسی که هیچ چیز ندارد ولی خیلی عفیف است، این مسکین است، نه گدا.
📚 جرعهای از دریا، ج1، ص596
👉@zanjani_net
#حدیث_روز
● معیارهای #گزینش_مسئولان
امیرمؤمنان علی علیهالسلام در نامهای که برای مالک اشتر نگاشتهاند، درباره مراقبت و #نظارت بر #کارگزاران_حکومت و شیوه #انتخاب آنان برای مسئولیت امور، مینویسند:
🔹 «ثمَّ انْظُرْ فى اُمُورِ عُمّالِكَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِباراً، وَ لاتُوَلِّهِمْ مُحاباةً وَ اَثَرَةً، فَاِنَّهُما جِماعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ و الْخِيانَةِ. وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَياءِ، مِنْ اَهْلِ الْبُيُوتاتِ الصّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِى الاسْلامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَاِنَّهُمْ اَكْرَمُ اَخْلاقاً، وَ اَصَحُّ اَعْراضاً، وَ اَقَلُّ فِى الْمَطامِعِ اِشْرافاً، وَ اَبْلَغُ فى عَواقِبِ الاُمُورِ نَظَراً»
🔸 در امور کارگزاران حکومتت دقت و اندیشه کن و آنان را پس از آزمودن به کار گیر، نه از راه هوا و هوس (تمایلات شخصی) و خودرأیى و استبداد، زیرا این دو کانونی از شعبه هاى ستم و خیانت است.
از کارگزاران حکومت کسانى را انتخاب کن که دارای #تجربه و #حیاء، و از خانوادههاى شایسته و پیشگام در اسلام باشند، چرا که اخلاق آنان بزرگوارانه، و خانواده ایشان سالمتر (و آبرومندتر) است، و از طمعورزی رویگردان هستند، و در ارزيابى عواقب و نتیجه کارها دقيقترند.
📚 نهجالبلاغه؛ نامه 53
👉@zanJani_net
#استفتائات
🔸 بیاستفاده ماندن #نذورات_مسجد
❓ گاهی مردم وسایلی همانند سماور و یا ظروف آشپزخانه برای مسجد #نذر میکنند که مسجد نیازی به آنها ندارد. آیا میتوان آنها را فروخت و صرف مسجد کرد؟
❖ پاسخ آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
✍️ اگر این وسائل وقف مسجد نشدهاند و صرفاً جزو اموال مسجدند، #متولی شرعی مسجد، میتواند طبق صلاح مسجد، اقدام به فروش نماید.
در فرض #وقف بودن، اگر امیدی به استفاده از آنها در جهت وقف در آینده نباشد، باید به نزدیکترین چیزی که در نظر واقف بوده، تبدیل شود.
🔰 کانال رسمی دفتر آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی
👉@zanJani_net
#حدیث_روز
🔸 سیره امام صادق علیه السلام در تقدیر معیشت در شرایط گرانی
مُعتّب- خدمتکار امام صادق علیه السلام- میگوید: در مدینه گرانی شده بود. حضرت به من فرمود: چقدر خوراکی داریم؟
گفتم: چندين ماه ما را کفاف میدهد.
حضرت فرمود: به بازار ببر و بفروش.
گفتم: در مدینه غذایی نیست!(چطور آنها را بفروشم؟)
حضرت فرمود: آن ها را بفروش.
وقتی آنها را فروختم فرمود: حالا مانند مردم، روز به روز خريد كن.
سپس حضرت فرمودند:
«یَا مُعَتِّبُ اجْعَلْ قُوتَ عِیَالِی نِصْفاً شَعِیراً وَ نِصْفاً حِنْطَهً فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ أَنِّی وَاجِدٌ أَنْ أُطْعِمَهُمُ الْحِنْطَهَ عَلَی وَجْهِهَا وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَانِیَ اللَّهُ قَدْ أَحْسَنْتُ تَقْدِیرَ الْمَعِیشَهِ»
ای معتّب! غذای خانواده مرا نصف گندم و نصف جو قرار بده، خدا میداند که من میتوانم تمام خوراک آنها را از گندم قرار بدهم، ولی میخواهم خداوند مرا در حالی ببیند که اندازهداری در معیشت را به نحو احسن انجام دادهام.
📚 كافی، ج5، ص166، ح2
@zanJani_net
💠 شفقت و مهربانی آخوند خراسانی (ره)
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
📝 در شرح حال مرحوم آخوند، حکایت طلبهای نقل شده که سابقاً شنیدم مرحوم آقای میرزا علی اکبر نوقانی بوده است.
ایشان میگوید: با همسرم به نجف رفتیم. تازه وارد شده بودیم و دو روز از ورودمان به نجف گذشته بود. هیچ جا و هیچ کسی را نمیشناختیم. همسرم حامله بود. من خدا خدا میکردم که وضع حملش تأخیر بیفتد. دردش گرفت و من هیچ راهی بلد نبودم. نه منزل قابله را بلد بودم و نه کسی را میشناختم که بروم و از او بپرسم که کجا بروم. فقط منزل مرحوم آخوند خراسانی را بلد بودم.
از باب ناچاری با خود گفتم که آنجا بروم تا یکی از گماشتههای مرحوم آخوند راهنمای ما شود تا منزل قابله را پیدا کنیم. به حکم ضرورت، بعد از نصف شب با کمال خجالت – که الآن وقت رفتن به خانه مرجع تقلید نیست– رفتم و در زدم. صدا آمد که: کیستی؟ فهمیدم کسی بیدار است. گفتم: عرضی دارم. قدری زمان گذشت. یکی با چراغ از پلّهها بالا آمد. دیدم خود مرحوم آخوند است. میگفت: من خشکم زد. حالا به مرحوم آخوند چه بگویم؟ مرحوم آخوند وقتی دید که من اینطور ماندهام، دست مرا گرفت و گفت: فرزندم! بیا ببینم چه گرفتاری و مشکلی داری؟ خیلی با محبّت و عطوفت با ما مشی کرد و من زبانم باز شد. گفتم: من تازه وارد شدهام و جایی را بلد نیستم. میخواستم یکی از گماشتگان شما با من بیاید و منزل قابله را به من نشان بدهد.
مرحوم آخوند اسم ما و خصوصیات جای ما را هم پرسید و گفت برویم. درست یادم نیست که رفت و لباس پوشید یا نه. خودش آمد و چراغ را خودش دست گرفت. خواستم چراغ را از ایشان بگیرم، گفت: نه چراغ را خودم میآورم. خودش جلو افتاد و من پشت سرش بودم. درِ منزل ماما رفتیم. ایشان در زد و مرد جوانی آمد. وقتی دید که مرحوم آخوند است، فوری گفت که آقا بفرمایید تو. آخوند فرمود: نه، برو به ننه بگو بیاید. عجله دارم. زود بگو بیاید.
قدری گذشت، پیرزن چابکی آمد. ایشان فرمود که: ننه! الآن عیال این آقا میخواهد وضع حمل بکند. تو خدمت این آقا به منزل برو و تا وقتی که خوب نشده و به کارهای خودش نرسیده، پیشش باش. وقتی که توانست به کارهای خودش برسد، آن موقع بیا. گفت: با هم آمدیم. رسیدیم به جایی که مرحوم آخوند باید به منزل خودش برود و ما هم به منزل برویم. آخوند به ماما گفت که شما ایشان را تا فلان محل میبری و چراغ را هم به ما داد و گفت: من راه را بلدم، احتیاج به چراغ ندارم. آن وقتها (بیش از صد سال پیش) چراغ نبود. همه جا تاریک بود، و فرمود: من تا صبح بیدارم. نتیجهی وضع حمل هر چه شد، به من خبر بدهید. یک وقت خیال نکنید که من خوابم. پولی را هم به من داد. من گفتم که من احتیاج ندارم. ایشان فرمود: نه این را بگیر، داشته باش. به ماما گفته بود که این مریض ماست و تا آخر هم به حساب ما.
گفت: سحر بچه به دنیا آمد و پسر بود. ایشان میگفت: من خجالت کشیدم به مرحوم آخوند خبر بدهم. فردا طرف غروب آسید ابوالقاسم که پیش ایشان بود، آمد و گفت که آقا نگران وضع شما بود که فلانی جریانش چطور شد؟ خدمت مرحوم آخوند رفتم. پرسید که از آن وقت نگران شما بودم. چرا خبر نیاوردی؟ او هم عذرخواهی کرده بود. آخوند گفت: نو قدم چی بود؟ گفتم: پسر. گفت: خُب. پس اسمش را «محمد کاظم» بگذارید، یادگاری از ما باشد.
📚 جرعهای از دریا، ج1، ص521
@zanJani_net
#تازه_های_نشر
📙 کتاب ارزشمند «إیضاح الأحوال» اثر ابتکاری مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی برای نخستین بار پس از گذشت 70سال از تألیف آن، توسط انتشارات #مرکز_فقهی امام محمد باقر (ع) (m-feqhi.ir) چاپ و منتشر شد.
❖ مرکز پخش: کتابفروشی طه؛
قم، خ معلم، مجتمع ناشران، واحد 314
(02537848326)
▫️فروش اینترنتی: http://dinook.ir
@zanjani_net
#حدیث_روز
● آخرین سفارش امام
شيخ صدوق (رحمه الله) از ابوبصير نقل كرده است كه گفت : بعد از شهادت حضرت صادق عليه السلام، خدمت امّ حميده (همسر آن حضرت) رفتم تا به ایشان تسليت بگويم، پس از آنكه مدّتى گريه كرد و من بخاطر گريه او گريستم فرمود :
اى ابومحمّد ! اگر امام صادق عليه السلام را در هنگام وفات مى ديدى امر عجيبى از آن حضرت مشاهده مى كردى، ایشان چشمان مبارك خود را گشود و فرمود : همه خويشاوندان مرا نزد من جمع كنيد.
پس از آنكه تمام آنها نزد آن حضرت گرد آمدند، به ايشان نگاهى كرد و فرمود :
🔹 «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»
🔸 كسى كه نماز را سبك شمارد به شفاعت ما نمىرسد و از آن بهرهمند نمىگردد .
📚 أمالی؛ ص484، ح10
@zanjani_net
✨کرامت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام
❖ از بیانات آیت الله العظمی شبیری زنجانی:
📝... مرحوم آقای مروارید نقل میکرد: شیخ حسنعلی تهرانی[جد أمی ایشان که اهل تقوی و کرامت بود] برادری داشت که برای أعیان و اشراف و سلاطین خیاطی میکرد و چون پولهای آنها مشتبه بود، قهراً مال شبههناک در اموال وی وارد میشد.
وی در زمان حیات شیخ حسنعلی از دنیا رفت و در قم دفن شد. شیخ حسنعلی متوسل میشود و از خدا میخواهد او را نجات دهد.
وی در رؤیا میبیند که حضرت معصومه علیها السلام وساطت کرد و فرشتگان عذاب که مأمور تعذیب برادر بودند، منصرف شدند.
📚جرعه ای از دریا، ج۳، ص۳۴۸
@zanjani_net
بسم الله الرحمن الرحیم
"اذا مات المؤمن الفقیه ثلمت فی الاسلام ثلمة لایسدّها شئ"
▪️ارتحال حضرت آیتاللهالعظمی حاج سید محمد حسینی شاهرودی (رضوان الله علیه) خسارتی عظیم برای حوزههای علمیه شیعه و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است.
آن فقیه عالیقدر قریب به یک قرن عمر پر برکت خود را وقف ترویج و تدریس معارف اهل بیت (علیهم السلام) کرد و یادگار و بقیةالسلف صالح فقیه نامدار شیعه، مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید محمود شاهرودی (رضوان الله تعالی علیه) بود.
دفتر آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی این مصیبت را به بیت فقاهت و سیادت آن عالم ربانی تسلیت عرض میکند و غفران و سکینه ابدی را در جوار حضرات معصومین (علیهمالسلام) برای ایشان مسألت دارد.
@zanjani_net
💠 رؤیای صادقه
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
📝 وقتی که آسید جمال گلپایگانی به ایران آمده بود، حاج آقای والد ما و آقای صدوقی این جریان را از ایشان شنیدند:
آقا سید جمال گلپایگانی از آقای نایینی نقل میکرد که وی، استادش آقا سید محمد فشارکی را بعد از وفاتش، خواب دیده است. میگفت: انگشتش را گرفتم و پرسیدم: در آن عالم چه خبر است؟ سید محمد فشارکی گفت: از این سؤال منصرف شوید، من اگر جواب بدهم، در بین ساکنان آن عالم به دهنلقّی معروف میشوم! آقای نایینی گفت: به مقداری که این وصله به شما نچسبد، بفرمایید.
ایشان در پاسخ گفت: من قبل از اینکه از این عالم بروم، هیچ نگرانی نداشتم، الّا دو نگرانی، که هر دو برطرف شد: یکی در حال احتضار و یکی هم بعد از وفات به فاصلهی یکی دو روز.
نگرانی اوّل، از ناحیه زن و بچهام بود؛ زیرا سختی زندگی برای من با لذّت علمی همراه بود. لذا قابل تحمّل بود، امّا آنان که از لذّت علم محروم بودند، صرفاً اذیت میشدند. در حال احتضار به من تعلیم داده شد که شما نگران نباشید، بعد از شما تأمین میشوند!
نگرانی دوم من این بود که ۲۵ روپیه به قصاب روبهروی مسجد هندی بدهکار بودم. من دَیْن او را نداده، از دنیا رفتم. در تشییع جنازهام، وقتی از مقابل دکان قصّاب میگذشتم. قصاب دست به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، من ۲۵ روپیه از سید محمد فشارکی طلب داشتم، او را حلال کردم! این جور بود که این نگرانی هم رفع گردید.
آقای نایینی میگفت: امام جمعه تبریز هزار تومان برای سید محمد فشارکی میفرستد، ولی وقتی میرسد که جنازهی او را تشییع میکردند و بدین ترتیب، این پول به ورثهی ایشان رسید و مطلب اوّلی که در خواب دیده بودم، واقعیت پیدا کرد.
امّا برای تحقیق مطلب دوم، پیش قصّاب رفتم. گفتم: استاد ما بدهکار بود؟ گفت: بله، گفتم: چند؟ گفت: ۲۵ روپیه. من دست کردم از جیبم ۲۵ روپیه درآوردم. قصاب گفت: من طلبکار بودم ولی آن را ابراء کردم. گفتم: چه موقع؟ گفت: وقتی که جنازهی سید محمد فشارکی را از مقابل دکّان ما عبور میدادند!
📚 جرعهای از دریا، ج1، ص538
@zanjani_net
💠 پول باشگاه!
📝مرحوم آیت الله العظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب "الکلام یجر الکلام" درباره وضعیت ادارات دوره رضاخان می نویسد:🔻
🔸اداره شهربانى،... روحانيّين را بیش از اندازه آزار مینمود. مخصوصا در زنجان، در هر چند روزى، جوازهاى لباس روحانيّت را جمع میکردند، بعد پس میدادند. هر روز به يك بازى، بازى میکردند.
🔸پول باشگاه، مردم را به زنهار آورده بود؛ چون از طبقات مردم، به عناوين مختلفه پول میگرفتند و نسبت به هر يك، اسمى گذاشته بودند. در آخر بهعنوان پول باشگاه، جهت طيّاره و هواپيما، از همه افراد، هر سال صد تومان دويست تومان، پانصد تومان، هزار؛ و از دهات هم به همين طور، به ضرب زور، پولى به اين عنوان میگرفتند. آن هم كمرشكن بود و مردم را به ستوه آورده بود. اداره اقتصاد از مالكين دهات، به زور مأمورين ماليّه، سند غلّه صادر مینمود. مثلاً كسى كه صد خروار عملكرد داشت، از او، سند صد و سى خروار مى گرفتند كه بايد به اداره انحصار ارزاق تحويل بدهد. آن هم نه در مصرف داخله بود، بلكه حمل به خارجه مى شد.
🔸ارتشاء اداره دادگاه ها، به كلّى حقّ را محو و بازار تقلّب و كلاه بردارى را رايج كرده بود و از هيچ اداره نیز شكايت نمى شد.
پهلوى صندوق پست، در هر يك، يك نفر آژان، عناوين پاكت ها را نگاه مى كرد كه كسى به شاه چيزى ننويسد؛ و اگر كسى به وسايل ديگر، شكايت خود را به خود شاه مى رسانيد، همان ورقه او عينا به آن اداره يا رئيس اداره كه شكايت از آن شده فرستاده مى شد. آن گاه، عوض دادخواهى، مورد تعقيب واقع مى شد و هزار گونه تهمت سياسى هم مى زدند كه خلاصى نداشت.
برد با آن كس بود كه هر چه تحميل میکردند، بردارد بدون حرف؛ و الّا از حرف، حرف در مى آمد كه حياتش هم به خطر مى افتاد.
🔸امنيّه ها در دهات، چه پولهائى مى گرفتند، حساب نداشت. آخر الامر، رئيس امنيّه نوشت به دهات كه هر مأمورى كه از امنيّه مى آيد، به هيچ وجه من الوجوه، حقّ خدمتانه گرفتن از دهات ندارد؛ و هر يك از مأمورين امنيّه، به هر عنوان از مردم پولى گرفته باشند، چنين و چنان خواهند بود؛ خيلى مجازات سخت.
از قضا، اين حكم را رئيس امنيّه توسّط مأمورين امنيّه به دهات فرستاد كه مفادّ اين را يكان يكان در دهات به مردم برسانند. همين مأمورين، خودشان بعد از ابلاغ اين فرمان، شروع كردند به مطالبه خدمتانه! پس از هر ده، مبلغى همين ها گرفتند، مفادّ فرمان خودشان را خودشان به مرحله عمل آورده، مطلب را اثبات نمودند. به يك نفر گفتند: تو چرا اين قدر سوگند مى خورى؟ در هر قصّه، مى گوئى: «به خدا، چنين است؛ به خدا، چنين نيست.» گفت: به خدا چنين نيست!
🔸بارى، مهمّتر از همه، پول باشگاه بود كه خيلى اهمّيّت مى داده و از همه طبقات میگرفتند. در آخر، معلوم شد كه اين سيل پول باشگاه، در شن زار زمين اين ادارات و عمده اش، در شن زار زمين سعد آباد (قصر سلطنتى) فرو رفته؛ در موقع لزوم، صد دينار از اين ها به مصرف نيامد، همه اش رجز بود كه مى خواندند و محقّق شد كه قدرت شاه قَدَر قدرت، مخصوص به برداشتن سرپيچ [: روسری] بانوان بوده است! ...
@zanjani_net
💠 زهد کم نظیر مرحوم حاج شیخ
❖از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
📝 مرحوم آشيخ محمدرضا مسجد شاهی [م1362ق] در زمان حاج شيخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) به قم آمد و قرار بود كه ايشان در قم بماند و تدریس را هم شروع كرده بود. مرحوم آقاى حاج شيخ هم ايشان را خيلى ترويج میكرد. حاج آقاى والد ما، آقاى خمينى و شايد آقاى گلپايگانى هم در درس ايشان شركت میكردند، ولى ايشان در قم نمیمانَد و به اصفهان برمىگردد. وقتى از ايشان میپرسيدند كه چرا شما در قم نماندید، ايشان جواب درستى نمیداد.
آقاى آشيخ محمدرضا مسجد شاهى، ظاهراً پسر عمه آسيد فرج الله فقيهی بود. آسید فرجالله با مرحوم والد ما خيلى ارتباط داشت و حاج آقاى ما وصى ايشان هم بود. ايشان سيد بسيار جليل القدرى بود و مدتى هم متصدى كتابخانه مدرسه فيضيه شد .
ایشان میگفت: من اصفهان رفتم و مهمان آشيخ محمدرضا شدم . وقتى سفره غذا پهن شد، گفتم: من يك سؤال میكنم . اگر شما جواب ندهيد، غذا نمیخورم. شما چرا در قم نمانديد؟ آشيخ محمدرضا گفت: حالا بگذاريد براى بعد. گفتم: نه، مگر اينكه قول بدهيد كه بعد از غذا بگوييد. آشيخ محمدرضا گفت: بله، میگويم. غذا را خورديم . گفتم: چرا شما در قم نمانديد؟ آشيخ محمدرضا گفت: واقعش ديدم دستگاهى كه آقاى حاج شيخ پهن كرده است، كار ما نيست. ما نمیتوانيم در قم بمانيم، فقط خود او میتواند.
آشيخ محمدرضا در توضيح اين مطلب میگفت: ما مهمان آقاى حاج شيخ بوديم. ايشان نان و آبگوشتى به ما میداد، تا اينكه قرار شد از آن منزل به جاى ديگرى منتقل شويم. شب آخر بود. بعضى از پسرهاى حاج شيخ خوابيده بودند. ايشان پلو تهيه كرده بود، میخواست پسرهايش را بيدار كند. گفتم: آقا بگذاريد بخوابند. چرا آنها را اذيت میكنيد؟ حاج شيخ گفت: آخه اینها پلو گيرشان نمىآيد. ما براى دفع شرّ تو امشب اين كار را كرديم!
آشيخ محمدرضا میگفت: من ديدم كه كسى كه مرجع عام تقليد در تمام داخل کشور بود، وقتى ما مهمانش شديم، اين مقدار به اين شكل خيلى ساده از ما پذيرايى میكند، ما نمیتوانيم با وجود او اظهار حيات كنيم. اين كار ما نيست، فقط خود او میتواند در اينجا بماند و بس. حاج آقا نورالله وآقا نجفى (عموى آشيخ محمدرضا) از اعيان درجه اول اصفهان بودند وآشيخ محمدرضا در اصفهان درآن دستگاه بود و در قم نمیتوانست با زهد حاج شيخ كنار بيايد. با وجود اینچنین زهدی از حاج شيخ، كسى نیز در قم به امثال آشيخ محمدرضا توجه نمیكرد.
📚 جرعهای از دریا، ج2، ص498
@zanjani_net
💠 داستان ملقب شدن حضرت رضا علیه السلام به #ضامن_آهو
📖 شیخ صدوق "ره" این داستان را با دو واسطه از همان شکارچی یعنی ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي،(گردآورنده شاهنامه ابومنصوری) نقل کرده است که وی خود داستانش را برای حاکم رازی -همنشین و شخص مورد اعتماد ابوجعفر عتبی وزير نامدار سامانيان- حکايت کرده و حاکم هم آن را برای ثقه جليلالقدر محمد بن احمد بن اسماعيل سليطی که از اجله مشايخ روايت صدوق است، نقل می نماید.
حاکم رازی میگوید ابو جعفر عتبی مرا نزد ابو منصور محمد بن عبدالرزاق فرستاد. در روز پنجشنبه براي زيارت حضرت رضا عليهالسلام از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره اين مشهد با تو چه ميگويم.
در روزگار جواني، نظر خوشي به طرفداران اين مشهد نداشتم و در راه، معترض زائران ميشدم و لباسها و خرجي و نامهها وحوالههايشان را بهستيزه ميستاندم.
روزي به شکار بيرون رفتم و يوزي را به دنبال آهويي روانه کردم. يوز همچنان به دنبال آهو ميدويد تا او را ناچار کرد که پاي ديواري پناهنده شود و بايستاد. يوز هم رو به رويش ايستاد ولي به او نزديک نميشد. هر چه کوشش کرديم که يوز به آهو نزديک شود يوز نميجست و از جاي خود تکان نميخورد؛ ولي هر وقت که آهو از جاي خود (کنار ديوار) دور ميشد، يوز هم او را دنبال ميکرد. اما همين که به ديوار پناه ميبرد، يوز باز ميگشت تا آن که آهو به سوراخ لانهمانندي در ديوار آن مزار داخل شد. من وارد آن جا شدم، و از ابي نصر مُقري پرسيدم: آهويي که اکنون وارد رباط شد کو؟ گفت: نديدمش. آن وقت، به همان جايي که آهو داخلش شده بود درآمدم و ردّ فضولاتش را ديدم، ولي خود آهو را نديدم. پس با خداي تعالي پيمان بستم که از آن پس زائران را نيازارم و جز از راه خوبي و خوشي با آنان در نيابم.
از آن پس، هر گاه که کار دشواري به من روي ميآورد، وگرفتارياي پيدا ميکردم، بدين مشهد روي و پناه ميآوردم، و آن را زيارت و از خداي تعالي در آن جا حاجت خويش را مسئلت ميکردم و خداوند حاجت مرا بر ميآورد، ومن از خدا خواستم که پسري به من عنايت فرمايد. خدا پسري به من مرحمت فرمود، و چون آن پسربچه به حد بلوغ رسيد، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسري به من عطا فرمايد و خداوند پسر ديگري به من ارزاني فرمود.
هيچ گاه از خداي تبارک و تعالي در آن جا حاجتي نخواستم مگر آن که حق تعالي آن حاجت را برآورد و اين چيزي است از جمله برکات اين مشهد "سلام الله علي ساکنه" که بر شخص من آشکار شد و براي خودم روي داد.
🔺 عیون أخبار الرضا؛ ج2؛ ص285؛ ح11
@zanjani_net
🕋 آغاز به کار بعثه حج آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی
هیئت اعزامی دفتر آیت الله العظمی شبیری زنجانی (مدّظله) -طبق سنوات گذشته- در مدت حضور حجاج محترم در مدینه منوره و مکه مکرمه، همه روزه افتخار پاسخگویی به استفتائات و پرسشهای آنان را دارد.
حجاج می توانند با مراجعه حضوری و یا از طریق شمارههای 0565953478 و 0541938482 با بعثه معظمٌ له ارتباط بر قرار نمایند.
● آدرس بعثه در مدینه منوره:
شارع العوالي طالع، بعد محطة البنزین، جنب تموینات الشریف، دار الحسن للشقق المفروشة،عمارة علی فالح، الطابق الثاني.
● آدرس بعثه در مکه مکرمه:
العزیزیة ، بعد هتل مکة کنکورد، انتهای شارع الإمام
🔸مراجعه حضوری: ۸ تا اذان ظهر|۱۶ تا اذان مغرب
🔻کانال رسمی دفتر آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی
@zanjani_net
#حدیث_روز
● بازداشتن دیگران از انجام حج!
اسحاق بن عمار میگوید به حضرت صادق علیه السلام گفتم مردی درباره رفتن به #حج با من مشورت کرد و چون بنیه ضعیفی داشت (یا اینکه از نظر مالی ضعیف بود) به او گفتم به حج نرود. حضرت فرمودند: «مَا أَخْلَقَكَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً» به راستى كه سزاوارى كه (به كيفر اين راهنماييات) تا يك سال بيمار شوى.
سپس اسحاق میگوید تا یکسال بیمار بودم.
و حضرت صادق علیه السلام در بیانی دیگر فرمودند:
🔹 «لِيَحْذَرْ أَحَدُكُمْ أَنْ يُعَوِّقَ أَخَاهُ مِنَ الْحَجِّ فَتُصِيبَهُ فِتْنَةٌ فِي دُنْيَاهُ مَعَ مَا يُدَّخَرُ لَهُ فِي الْآخِرَةِ»
🔸 شخصی که موجب به تأخیر افتادن حج برادر دینی خود گردد، باید بترسد از اینکه در دنیا دچار فلاکت گردد، علاوه بر جزایی که در آخرت برای اوست.
📚 من لا يحضره الفقيه؛ ج2، ص221
@zanjani_net
#استفتائات
🔸 نایاب شدن کالای فروخته شده، هنگام تحویل به مشتری
❓ فروشنده لوازم خانگی، کالایی را به معامله سلف فروخته است و مبلغ آن را نقداً دریافت کرده و قرار بود که سر ماه کالا را تحویل دهد. اکنون آن کالا نایاب شده است و فروشنده قادر بر تهیه آن نیست. آیا مشتری میتواند معامله را بهم بزند؟ اگر فروشنده بخواهد جنسی با کیفیت بهتر از همان کالا را تحویل دهد، بر مشتری لازم است که قبول کند؟
❖ پاسخ آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
✍️ الف) مشتری میتواند صبر کند یا معامله را بهم بزند.
ب) لازم نیست قبول کند البته اگر تعیین ویژگیهای کالا از باب حداقل مقدار لازم باشد و تحویل جنس بهتر، تحویل همان جنسی که قرار گذاشتهاند محسوب شود، بر مشتری لازم است که قبول کند.
🔰 کانال رسمی دفتر آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی
@Zanjani_net